بهترين شب زندگيم با عشقم

سلام به همه .

اسم من مهسات و اسم عشقم ناصر.من و ناصر توي دانشگاه با هم اشنا شديم.اول از عشقم ميگم ناصر متولد 69 هستش و يه هيکل خيلي خوشگل و مردونه با چشمهاي قهوه اي خوشگل که هر دختري ببينه عاشقش ميشه.منم 22 سالمه و پوست سبزه روشن با چشم و ابروي مشکي و صورت با نمک و فوق العاده هات . اوايل آشنايمون خيلي خجالتي بوديم.ناصر هرکار و هرجا که ميرفت به من ميگفت.منم خوشحال بودم چون واقعا دوستش داشتم.يه روز که دانشگاه کلاس داشتم ، سرکلاس بودم ساعتاي6 و نيم بود که ديدم عشقم پيام داده مهسا مياي پيشم؟ اولش ترسيدم و گفتم نه .خيلي اصرار کرد راستش خودمم بدم نميومد که برم پيشش.بالاخره قبول کردم و رفتم.وقتي رسيدم خونه دست و پام ميلرزيد .ناصر بهم گفت که راحت باش ولي خيلي استرس داشتم ولي يه حس عجيبي داشتم تمام بدنم داغ شده بود.هوا خيلي سرد بود که بهش گفتم نفسم من سردمه بهم گفت بيا فدات شم بريم تو اتاقم اونجا گرمتره.رفتم تو اتاق.کنار بخاري وايساده بودم که خودمو گرم کنم که يهو ناصر از پشت چسبيد بهم و دستاشو حلقه کرد دور کمرمو اروم کنار گوشم گفت نفسم ببخشيد طاقت نياوردم.همونجوري که بغلم کرده بود مقنه ام رو دراورد منم هيچي نگفتم راستش ميخواستم سکس باهاش رو تجربه کنم.شروع کرد به بوس کردن و خوردن لاله گوشم.

 

يهو همه بدنم گر گرفت که بهش گفتم نکن نفسم ولي اون بدجوري حشري شده بود و بهم گفت چرا عشقم تو امشب مال مني.من برگشتم و بغلش کردم.گرماي بدنشو حس ميکردم داشت ميسوخت نفس نفس ميزد و من بيشتر شهوتي ميشدم. اونم فهميده بود که نياز داشتم.لبامو چسبوندم به لباش و شروع کردم به خوردنش انگار ديگه تو اين دنيا نبوديم هردومون حال ميکرديم.ناصر اينقد لبامو محکم ميخورد که حس ميکردم باد کرده.همونجوري که لب ميگرفتيم عشقم دکمه هاي مانتومو باز کردم.زيرش يه تي شرته خوشگل صورتي پوشيده بودم.ناصر يهو پريد به گلوم شروع کرد به مک زدن که بهش گفتن نکن ديونه ردش ميمونه ولي گوش نميداد.تي شرتمو دراورد.لباس زيرم سته مشکي و زرد بود خييلي اين رنگ و دوست داشت.از پشت سوتينمو دراورد.احساس کردم بدنم سست شده گفتم عشقم بشينيم.ناصر نشست و منم نشستم وسط پاهاش مثل بچه ها که ميشينن رو پاهاي مامان و باباشون.نوک سينه هامو کرد تو دهنش و گاز ميگرفت با اينکه درد داشت ولي خيلي حال ميداد بهم منم که اه و نالم بيشتر شده بود و همين عشمو بيشتر حشري ميکردم.کيرش سيخ شده بود زير کونم حسش ميکردم.اينقد سينه هامو خورد که کبود کبود شدن.عرق کرده بود که من بوسش کردم.بهم گفت عشقم دراز بکش که ميخوام يه حال اساسي بهت بدم.يکم خجالت کشيدم ولي دراز کشيدم و ناصرم شلوار و شرتمو در اورد.

 

دوباره از لبام شروع کرد به بوس کردن تا رسيد به شکمم و نافم هي بوس ميکردو زبونشو ميکشد روش داشتم از شهوت ميمردم ولي من مغرورم و هيچي بش نگفتم که کير ميخوام.زبونشو کشيد روکسم.ااااااااااااااااااااااااااخ چه حالي داره.کسمو ميخورد و منم موهاشو چنگ ميزدم و سرشو محکم فشار ميدادم سمت کوسم.زبونشو فرو کرد تو کوسم.(من دير ارضا ميشم واسه همين بهش گفتم عشقم من با خوردن ارضا نميشم)عشقم پا شدو بهم گفت حالا نوبت تويه.منم لباساشو دراوردم و نوک انگشتمو ميکشيدم رو بدنش که اه ميکشيد که من خيلي خوشم ميومد.کيرشو گرفتم دستم و اول يکم باهاش ور رفتم بعد سرشو کردم تو دهنم و با زبونم باهاش بازي بازي کردم.روش تف انداختم و شروع کردم به خوردش.اينم بگم که کير عشقم هم بزرگه و هم کلفت ترسيده بودم و باخودم گفتم امشب قراره جر بخورم.کيرشو تا ته کردم تو دهنم و ميخوردم. (من پردم ارتجاعيه).عشقم بهم گفت بسه نفسم حالا به پشت بخواب گفتم من ازپشت طاقت دارم و اصرار کرد بهم گفت اولش درد داره و بعدش حال ميکني ولي با کيري که من از اون ديدم قشنگگگگگگگگگ جر ميخوردم.

 

همون شب بهش گفتم که ارتجاعبه از جلو بکن.من تا اون موقع سکس از جلو نداشتم ولي اينقد دوسش داشتم که بهش اجاره دادم از جلو بکنه ولي ناصر قبول نکرد از جلو بکنه.مجبور شدم قبول کنم به پهلو خوابيدم ناصر اوش ي انگشتتو کرد تو کونم خيلي کونم تنگه يه کم که جا باز کرد 2 تا انگشتشو کردم اينقد عجب و جلو کرد که قشنگ باز شد.سرکيرشو تف زد و گذاشت درکونم.يکم که فشار داد جيغم رفت هوا و با دستش جلو دهنمو گرفت منم دستشو گاز گرفتم و گفتم بيشعور دردم گرفت و اونم گفت فدات شم نفسم جيگرم به خاطر من تحمل کن دوباره کرد توش تا نصفش که رفت يه ضعف خيلي بدي گرفتم سرم گيج ميرفت بهش گقتم ناصر دربيارش.بوسم کرد و رفت يه شکلات واسم اورد گفتم از جلو بکن خودشم ميترسد.ناصر پاهامو باز کرد ونشست وسط پاهام.کيرشو کشيد وسط کسم خوشم اومد.روم دراز کشيد و کنار گوشم گفت عشقم تحمل کن الان تموم ميشه.همون موقع ناصر کيرشو فرو کرد تو کسم از دردش يه جيغ بلندي زدم که ناصر بلند بهم گفت جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااانننننننننننننننننن عشقم منم حال ميکرم.ديگه تندتند تلمبه ميزد سينه هاامو کرد تو دهنش و خورد سر پستونامو گاز ميگرفت بهم گفت نفسم تو بيا روي من.اون دراز کشيد و من رفتم روش. اين حالتو خيلي دوس داره تند تند بالا و پايين ميشدم و بهم ميگفت مهسا دوست دارم خانمم عاشقتم.يکم که اينجوري کرديم گفتم نفس پاشو ايستاده بکنيم اونم فبول کرد دستمو گرفت و بلند شدم. من دستم گرفتم لبه تخت و ناصر از پشت کرد تو کسم و هي قربون صدم ميرفت.حس کردم داره تندتر ميکنه بهم گفتم مهساي من ابم داره مياد کچا بريزم گفتم بده همشو ميخورم نشستم رو دو زانو يکم واسش خوردم که ابش اومد و همشو ريخت تو دهنمو و نوش جان کردم هردومون بيحال افتاديم رو هم.ناصر بوسم کرد و گفت مهسا خيلي دوست دارم خانمم بهترين شب زندگيم بود .منم لباشو بوس کردم و گفتم منم دوست دارم نفسم…

 

ساعتو نگاه کردم ديدم 8 ونيم شده رفتم خودمو شستمو سريع لباسمو پوشيدم ديرم شده بود عشقم بهم گفت نفسم خودم ميرسونمت. منو رسوند خونه اون شبش تا صبح باهم اس بازي ميکرديم. الان 1 سال از دوستيمون ميگذره و هنوز باهم سکس داريم.اگه خوشتون اومد بقيه داستان هامو هم مينويسم. همه تونو دوست دارم. بوسسسسسسسسسسس

 

نوشته:‌ مهسا

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا