سکس با عشقم در باشگاه

سلام
 
اولین بارم بود که مزه سکس با یه غیر هم جنس رو احساس می کردم. قبلا یکی دو بار با بچه های خوشگل مدرسه سکس داشتم. ماجرامال اواخر خرداد ماه همین ساله.تا حالا داستان ننوشتم. دوس دارم همه چیو از اول بگم پس صبور باشید. پدر بنده نظامی هس از وقتی که به دنیا اومدم سه بار خونمونو از یه شهر به شهر دیگه عوض کردیم آخریش مربوطه به بهارهمین سال. اینبار از یکی از شهرهای شمالی به تهران نقل مکان کردیم.
یکم از خودم بگم.اسمم امیر نیس ولی شما حساب کنید من امیرم.20سالمه دانشجوی ترم 3 معماری.طراحیم خوبه. جثم زیاد بزرگ نیس فیکس 64 کیلو وزنمه تقریبا 170 قدم میشه اندام توپری دارم ولی همیشه از بابت اینکه چهره پسرانه زیبا و جذابی دارم خدا رو شکر میکنم.تو دوران دبیرستان بخاطر زیبا بودنم طرفدارای زیادی دوروبرم بود.تو فکوفامیل هم یجورایی یکی یدونه به حساب میومدم. 12 ساله کیوکشین( قوی ترین سبک کاراته) کار میکنم. 5 سالی میشه یکی از فایترهای اول وزن خودم توی کشور هستم. مقام کشوری زیاد دارم بخاطر همین تو اکثر شهرای شمالی تو رشته خودم نام اشنا هستم.حالا برگردیم به اوایل تابستون.
 
 
چن روز بعد از اسباب کشی بعد از کمی جستجو یکی از باشگاه کیوکشن شهرو که یه سالن چند منظوره بود پیدا کردم تا برم سر تمرینام. رفتم باشگا. عصر بود داخل حیاط کوچک باشگا شدم عکس خودمو همراه چنتا از نفرات برتر مسابقات اخیر توی یه بنر بزرگی زده بودن.عکس چنتا دختر هم بود که یکیشون هم عکس عشق من دنیا بود.تقریبا15 دقیقه زود امده بودم در سالن بسته بود روش نوشته بود سانس بانوان. رفتم نشستم یه گوشه منتظر شدم. 5 دقیقه مونده دخترا یکی یکی داشتن میومدن بیرون. بعضی هاشون واقعا خوشگل بودن با لباسای کوتاه و ساپورتای رنگی رنگی و نازک بوی اسپریشون فضای حیاط رو پر کرده بود. هرکدوم که رد میشد میرف یه نیم نگاه دزدکی بهم داشتن ولی نگاه یکیشون که چن نفر بودن و داشتن باهم میرفتن کمی سنگینتر بود.چشاش خیلی آشنا میزد.رد شد رفت نگام از پشت بهش بود دوباره از پشت برگشت نگام کرد بعد به دوستاش نفهمیدم چی گفت اونام باتعجب نگام کردن و رفتن.
خلاصه اساتید و بچه ها اومدن رفتیم طبقه بالای سالن باشگاه رزمی بود. شرو کردیم به تمرین. چنتا از استادا منو میشناختن منم همینطور.جالب این بود که پدر دنیا خانوم بعد اینکه دنیا رو هر روز خودش میبرتش خونه برمیگرده باشگا کیوکشین تمرین میکنه.تازه کاره ولی خیلی مسمم.یه بار باهاش صحبت میکردم میگفت به خاست دنیا باشگا میاد. خلاصه روز خوبی بود برام. شب همش چشای دخره توی ذهنم بود. خداییش خوشگل ترینشونم همین بود.دو روز بعد یعنی چهارشنبه دوباره زودتر رفتم که باز دختره رو ببینم.خیلی کنجکاو بودم که جایی دیدمش یانه. کم کم پیداشون شد وایساده بودم تو پیاده رو دم در. دوباره با رفقاش اومدن وایسادن زیر نزدیکترین درختی که به من بود. تقریبا3 متر فاصلمون بود.داشت با دوستاش حرف میزد.ولی تند تند نگام میکرد انگار میخاس یه چیزی بهم بگه. یه شال سفید بسته بود با یه دست لباس ورزشی خیلی ناز شده بود. خیلی تابلو نگاش میکرم.تو فکر این بودم که دیگه برم داخل حیاط ک یه هو اومد سمتمو با یه لبخند ملیح همیشگی که داشت با اون صدای ناز دخترونش سلام کرد و بهم گفت: سلام آقای…حالتون خوبه؟ خیلی خوش اومدینتهران. مهمون اومدین؟خیلی تابلو حول برم داشت. سلامو احوال پرسی کردم. همین که میخاستم بگم: ببخشید من شمارو قبلا کجا ملاقات کردم؟ یه لحظه صدای بوق راننده تاکسی سمند توجهش رو جلب کرد. گفت: بابامه. افتخار بزرگیه که شما تو باشگاه ما تمرین کنین. خداحافظی کرد و رفت. یه علامت تعجب گنده رو سرم ظاهر شد. ضمنا فهمیدم که باباش راننده تاکسیه. شب همش بهش فک میکردم یه لحظه ذهنم رف به مسابقات شمال کشوری سه سال پیش که توی تهران بود. آره خودشه. دنیا همتی همون دختری که نماینده وزن اول بانوان استان تهران بود که تو مسابقت شرکت کرده بود.اونجا باهم آشنا شدیم. تقریبا همه مبارزه هامو از نزدیک اومد تماشا کرد.میگف سبک مبارزت جالبه برام. مسابقات دو روز طول کشید اون روزا هر وقتی رو که گیر میآوردیم با هم حرف میزدیم. کسی نبود بهمون گیر بده.در مورد همه چی و همه جا. راجع به خونوادم بهش گفته بودم میدونس بابام نظامیه و شهرمون کجاس. برا همین اون روز دم در سالن اومد اون سوالو ازم پرسید.
 
 
شمارش تا یه سال پیش تو گوشیم بود ولی چون بعد مسابقات دیگه ارتباطی با هم نداشتیم شمارشو حذف کرده بودم. کمی از دنیا بگم. یه دختر تموم عیار از همه نظر.واقعا زیباس.اینجوری بگم که تو عمرم موجودی زیباتر از دنیا ندیده بودم. پوست سفید و روشنی داره چشاش قهوه ایه. قدش کمی ازم کوتاه تره ولی اندام نحیف و دخترونه ای داره.ترم اول تربیت بدنی هس تو شهر خودشون.خیلی خیلی مهربون و خون گرمه. خلاصه هرچی بگم کم گفتم. جلسه بعد همون موقع اینبار کمی زودتر اومد اینبار با اعتماد بنفس بیشتر باهش برخورد داشتم.راجع به اینکه چرا اومدیم و اینا کمی حرف زدیمو رف.دیگه حسابی تو دلم جا باز کرده بود. شمارشو دوباره گرفتم شبا اغلب وقتمون بهمدیگه اس میدادیم. بیشتر راجع به باشگاهومبارزه و اینجور چیزا بحث میکردیم.
 
 
بعد از چن جلسه رفتن به باشگاه متوجه شدم بابای دنیا سرایدار باشگاس که نصف هفته به عهده ایشونه نصفش به عهده یکی دیگه.اونروزا که باشگاه نیس با تاکسیش مسافر کشی میکنه. باباشم مثل خودش آدم خوبی بود. احترام زیادی بهش میزاشتم. تو این مدت کم طرفدارای زیادی تو باشگا داشتم که یکیشونم همین بابای دنیا خانوم بود. بعد تمرین هر روز میرفتیم بوفه یه چایی میخوردیم بعد با ماشینش منو میرسوند خونه و میرفت. بعضی وقتا راجع به دنیا بهم میگفت. مثلا میگف که آرزهای بزرگی داره و میخاد خودشو تو ورزش مطرح کنه و اینجور چیزا.خلاصه خیلی قبولم داشتو مانع ارتباط منو دنیا نمیشد.دنیا یه شب احساسشو نسبت به من گفت.که بهم علاقه داره و دوسم داره.همونشب گفتم که همچین احساسی رو منم نسبت بهش دارمو نمیتونم رهاش کنم. دیگه از اون موقع به بعد بیشتر حرفامون عاشقونه بود. هفته ای یه بار قرار میزاشتیم میرفتیم پارک حرف میزدیم. وقتی کنار هم بودیم با لمسش کردنش ابراز احساسات میکردم وقتی دستمو میزاشتم روی رون پاش پاهاشو جم میکرد دستشو میزاشت رو دستم.ولی احتیاط میکردم. میترسیدم اعتمادشو نسبت بهم از دس بده. بخاطرهمین زیاده روی نمیکردم. میخاستم بوسش کنم لباشو حس کنم نمی دونستم چجوری بگم. تا اینکه یه روز باهم بودیم همیشه میرفتیم یه جای بکری بود که کمتر کسی رد میشد اونجا کسیم با کسی کار نداشت دستش تو دستم بود نگاهمو دوخته بودم به لباش. اینم بگم که وقتی یه کمی هم آرایش میکرد میشد حوری بهشتی. اون روزم ماه شده بود گفتم یه چیزی بخام قبول میکنی. جو خیلی عاشقونه ای داشتیم ممکن بود هرچیزی ازش بخام.با این حال گف آره عزیزم تو هرچی بخای قبول میکنم. منتظر حرفم بود. کمی مکث کردم گفتم وقتی بهت نگا میکنم لبات دیونم میکنه. میخامشون. یه لحظه بغلم کرد و سرشو گذاشت رو پاهام. گفتم این یعنی اینکه موافق نیستی؟ سرشو بلند کرد آورد نزدیکم گفت عزیزم ازین لحظه من مال تو بشرطی که تو هم مال من! …قبول؟ گفتم باشه. لبشو آورد نزدیکتر نفس داغش میخورد به لبام. لبامو گذاشتم رو لباش چشامو بستم. محکم لب پایینیمو گاز میگرف منم لب بالایشو میخوردم. خیلی داغ شده بودیم. دستمو گذاشتم روی رونش فشار دادم.شق کرده بودم کیرم تابلو زیر شلوارم برجسته شده بود.اینم بگم که کیر زیاد بزرگی ندارم کوچیکم نیس. اندازش نرماله. خجالت میکشیدم از اینکه بلند شده بود.
 
 
دستش رو کمرم بود کم کم آورد کیرمو لمس کرد. از خجالت داشتم آب میشدم. یه ده دقیقه ای لب همدیگرو خوردیم. بهش گفتم دنیا دیرمون شد بریم دیگه.اونم قبول کرد. لبمو با دستش تمیز کرد آخه ماتیک زده بود.تاکسی گرفتمو رفتیم. شب بهش گفتم امروز بهترین روز من بود.گفت تو که نزاشتی من سیر بخورمت باشه تلافیشو در میارم. کمی چرتو پرت حرف زدیمو خابیدیم.اوایل بفکر سکس نبودم ولی رفته رفته بعضی وقتا که تنها بودیم بعضی از رفتاراش باعث میشد نسبت بهش حشری بشم. خیلی دوس داشتم اندامشو لخت ببینم مطمئن بودم اگه بهش بگم عکس میگیره میاره برام. دوس داشتم باهاش سکس کنم ولی میترسیدم از دستش بدم.برا همین میخاستم اول اون حرف سکسو باز کنه. ضمنا جاییم برای سکس نداشتم. تا اینکه یه روز بهم گفت منم میخام مثل تو مبارز خوبی باشم بهش چنتا راه پیشنهاد کردم قبول نکرد گفت باید تو خودت آموزشم بدی.گفتم اینکه نمیشه اخه چجوری کجا؟ گفت اگه تو بخای تو باشگا. گفتم خودت که میدونی من از خدامه تو پیشرفت کنی ولی نمیشه که تو باشگاه؟ گفت صبح تا ظهر باشگا هر روز تعطیله. یکم فکردم دیدم کمی خطرناکه ولی به ریسکش میارزه. گفتم تو مطمئنی کسی صبح نمیاد باشگا؟ میدونی اگه منو تو رو تو باشگا تنها ببینن چی به سرمون میاد؟ گفت آره باااو مطمئنم نگران نباش. اون یکی سرایدار مغازه داره صبح ها میره اونجا. بابام هم اون روزایی که شیفتش نیس مسافرکشی میکنه. کلیدای باشگا تو اتاق بابامه میتونم برشون دارم. گفتم باشه امشب بعد از تمرین اوضارو بررسی میکنم تا مطمئن بشیم. قبول کرد. باشگاه یه در کوچک به کوچه پشتی داشت که میشد باهاش وارد حیاط پشت سالن شد.اونجا هم باز یه در کوچیک داشت که وارد سالن میشد بعد میتونستی بری طبقه بالاش ینی باشگاه. قرارشد که فردا صبح برم دم درشون کیلیدا رو بگیرم ببرم از روشون کپی بزنم بیارم بدم بهش. بابام با ماشین اداره میرف سرکارش. ماشینو برداشتم رفتم دم خونشون.کوچشون خلوت بود. زنگ زدم گفتم دم درتونم.زود اومد بیرون یه چادر سرش بود لباس زیر پوشیده بود با یه دامن زیر زانو ساقهای سفیدو لختش توجهمو جلب کرد. شیشه رو دادم پایین اومد یه نیشگون از لپم گرفت کیلیدارو داد. گفتم یه ساعت دیگه برمیگردم. گفت مواظب خودت باش. یه جا کیلیدی با چندتا حلقه پره کلید بود.با احتیاط رفتم باشگاه کسی نبود.کلیدای درای پشتی رو چک کردمو علامتشون زدم. زود رفتم نزدیکترین کلید سازی. موفق شدم از روی کلیدا کپی بگیرم. سریع دسته کلیدارو بردم دم درشون پس دادم.دنیا داشت از خوشحالی بال در میاوردولی از یه طرف هم خیلی نگران بود.برگشتم خونه یه نفس راحت کشیدم اس دادم تموم شد. مشکلی پیش نیومده؟ گفت عزیز دلم هیچ مشکلی نیس ببخشید که بخاطر من خودتو به خطر انداختی.
 
 
قرار شد فردا صبح ساعت 9 بیاد تو یکی از میدونای نزدیک خونشون تا باهم بریم باشگاه. لحظه ای که منتظرش بودم فرا رسیده بود.مطمئن بودم دنیا هم دنبال همین فرصت بود. دل تو دلم نبود. ینی خدایا میشه فردا بادنیا…!شب رفتم حموم هرچی کرک و پشم داشتم تمیز کردم به مامانم گفتم فردا صبح با بچه ها قرار استخر داریم. خابم نمیبرد دنیا هم نمیخابید چنتا بوس فرستادم براش خابید. ولی با شبای قبل هیچ فرقی نداشت.با خودم گفتم فردا اگه پا پیش کشید منم هستم وگرنه تمرین میکنیمو میایم خونه.شاید سوتفاهم شده باشه. صبح یه لقمه انداختم تودهنم توی ساکم یه دونه ژل مو انداختم بر حسب احتیاط.اس دادم خانمومی بیداری یا هنوز خاب؟.گف دارم آماده میشم. ماشینو روشن کردم رفتم دوتا سنگک داغ گرفتم با یه پنیرو مربا رفتم دنبالش. از دور دیدمش نشسته بود رو نیمکت داخل میدون.ماشینو که دید اومد سمتم. یه ساپورت نازک قهوه ای با یه مانتو تنگو کوتاه یه کوله هم پشتش همون شال سفیدش رو هم پوشیده بود یه کوچولو آرایشم کرده بود. انقد خوشگل شده بود که تحمل دیدنشو نداشتم.لبخند همیشگی رو لباش بود اومد نشست. صبح بخیر گلم/ سلام صبخیر این چه وضعیه که لباس پوشیدی میخای منو به کشتن بدی؟حالت خوبه؟/ خوبم اینجا واینسا بریم/فک نمیکنی تورو با این وضع با من ببینن شک میکنن؟/ چته؟!!! بریم میگم اینجا واینسا/امان از دست تو.ساپرتش انقد تنگو نازک بود که وقتی نشسته بود پوست سفیدش دیده میشد.شانس آوردم میدون زیاد شلوغ نبود. گف لباسام بهم نمیاد؟! گفتم تو هرچی بپوشی بهت میاد. ولی امروز خیلی خوشگل شدی. گفت تقصیر اون چشای خوشگلته. خلاصه رسیدیم. یکم دورتر از باشگاه ماشینو پارک کردم.گفتم اول من میرم درحیاطو قفل نمیکنم اگه اوضا روبه راه بود زنگت میزنم. مشینو قفلش کن سوییجو بردار بیار. گف باشه منتظرتم. رفتم کوچه پشتی همه جا سوتو کور بود زنگ زدم گفم بیا فقط احتیاط کن.خوشبختانه مشکلی پیش نیومد.بعد اینکه صبحونه رو زدیم گفت یالا پاشو که خیلی کار داریم رفت رختکن لباساشو عوض کنه منم همونجا زود عوض کردم. در ختکن سی چهل سانت از زمین فاصله داشت. وقتی میخاست شلوارشو عوض کنه پاهای لختش جلوی چشامبود خیلی دوس داشتم بالاتر از ساق پاشم ببینم.
 
 
وقتی اومد بیرون اولین باری بود که بدون روسری میدیدمش.لباس فرم پوشیده بود از زیرش یه سوتین سفید تنش. تا جایی که سینه هاشو سفت چسبونده بود بهم و خط وسطش دیده میشد. یه جفت کفش و جوراب هم پوشیده بود. با خودم قرار گذاشته بودم راجع به سکس اول اون شرو کنه. شرو کردیم به دوییدنو گرم کردن بدن. بعد حرکات کششی انجام دادیم انعطافش بیشتر از من بود. برای اینکه بعضی از تمرینای جدید کششی رو بهش یاد بدم کامل لمسش میکردم یا مجبور بودم از پشت بچسبم بش. شق کرده بودم. ولی لباس بزرگوکمربندم نمیذاشن تابلو بشه.منتظر یه فرصتی بودم که پا پیش بکشه ولی احساس میکردم همین احساسو اونم نسبت به من داره. یکمی از تکنیک و فنون مبارزه بهش گفتم باهم انجام دادیم.بعضی وقتا جلوی لباسش از زیر کمربند بیرون میومدو باز مشد.چون عرق هم کرده بود دیگه نوک پستوناش از زیر دیده میشد.خودمو بسختی تونسه بودم نگه دارم.اون خیلی خستش شده روی زمین دراز کشید گفتم فکنم دیگه برا امروز کافی باشه. خودشو انداخت زمین ولو شد دراز کشید گفت دیگه بریدم برا امروز کافیه. لبخندش مث همیشه رو لباش بود خیلی اغوا کننده دراز کشیده بود. اونور باشگاه چنتا میت بالشی بود رفتم آوردمشون سرمونو گذاشتیم کنار هم دراز کشیدیم. کمی در مورد تکنیک مبارزه حرف میزدیم کم کم تبدیل شد به فاز عاشقونه. دستشو گذاشته بود رو صورتم منم دستم رو دستش بود.جلوی سینه هاش کاملا باز شده بود. اومد جلوتر منم خودمو کشیدم سمتش پامو انداختم رو پاهاش دستمو انداختم کمرش صفت همدیگرو بغل کردیم. لبام رو لباش بود.دستمو بردم زیرش خودمو کشیدم بالا دراز کشیدم روش.داشتم گردنشو میخوردم. بوی عرقش با بوی اسپریش قاطی بود منم همینطور.خیلی شهوتی شده بودیم.بهش گفتم اجازه میدی جلو پیرنتو باز کنم؟ با اشاره چشمش قبول کرد.کمر بندش اذیتم میکرد بازش کردم بعد بند پیرنشو باز کردم خیلی صحنه جذابی بود فقط کافی بود با دوتا دستم دوتا لای پیرنشو بندازم کنار… انگار در بهشت باز شده بود خدا یکی از اون حوریاشو انداخته بود پایین. اولش خجالتی بود با دستش جلوی سینه هاشو پوشونده بود. گفتم واای خدا. دنیا به خدا دیگه نمیتونم تحمل کنم. اخه تو کی هستی!! تو عمرم همچین دختر خوشگلی ندیده بدم.گفت امیر.. حالا دیگه مال همدیگه شدیم. وقتی اینحرفو شنیدم اعتماد به نفس بیشتری گرفتم.
 
 
سینه هاشو از سوتینش اوردم بیرون گرفتم تو دستم.انگار دوتا هلو چسبونده بود اونجا. از اونجاییکه سایز سینه رو نمیدونم برحسب چی حساب میکنن ولی اندازشون متوسط بود. خودش پاشد بندشو باز کرد بهش گفتم من تا حالا از این نزدیکی سینه کسی رو ندیدم. خندید گف کا ملا تابلوه..گفتم میخام بخورم. دراز کشید صورتمو گذاشتم روش کمی خابیدم بعد شرو کردم به خوردنممه هاش. لباشو محکم با دندوناش گاز میگرفت کم کم حالو هواش تغییر کرد پاهاشو تکون میداد دستشم روی کسش بود. دستمو گذاشتم رو دستش فشار میدادم. کم کم صدا شهوتی شدنش داشت در میومد. میخاسم دستمو از زیر شلوارش بکنم تو که نذاشت. گفت حا نوبت توه. گفتم چی؟!! گفت نمیخای بدنتو منم ببینم. راستش انقد ازش لذت میبردم که یادم رفته بود لباسامو در بیارم. پیرنمو در اوردم. گفت زود باش شلوارتم دربیار. در اوردم. دیگه خجالت میکشیدم شورتمو در بیام. البته شورتم کشاله پوشیده بودم کیرم انقد راست شده بود که از روی کشاله درسته زده بود بیرون. دوباره دراز کشیدم بغلش. کمی مایل به حلت دمر خابیده بود. دستموگذاشتم روی باسنش داشتم ور میرفتم. کم کمدستمو برددم از داخل شورتش داشتم میمالیدمش. داشت لذت میبرد از کارم. گفتم چقد نرمه گفت نگا چقد گرمه؟ گفتم اره خداییش راس میگی. گفتم ناکس اینو برا کی آمادش کردی..؟ خندید گف خودتو لوس نکن.. داشتم دنبال سوراخش میگشتم. با هزار تا بدبختی پیداش کردم. انگشتمو به سختی کردم توش. اصلا فک نمی کردم انقد تنگ باشه دستمو کشیدم بیرون شلوارشو کشیدم پایین همراه با شلوارش شورتشم تا نیمه اومد پایین خندش گرفت گفتم باااو ولش کن دیگه گف نه اول و در بیار بعد من منم با شوخی هم شورتشو کشیدم هم شلوارشو درآوردم. داشت میخندید زانوهاشو جم کرده بود دستشو گذاشته بود رو کسش حالا چون برا اولین بار میدیدمش کمی خجالتی بود.بدنش مث بلور داشت میدرخشید. میگفتم نمیخای دستتو بکشی با خنده میگف نه خجالت میکشم ببینیش گفت اول تو شرتتو در بیار بد منم دستمو میکشم.دراز کشیدم گفتم قبول ولی خودت باید درش بیاری.بالاخره قبول کرد اومد نشست رو سینم پشتشو کرد بهم خابید روم کم کم شورتمو کشید پایین هر موقع دستش میخورد به کیرم قند تو دلم آب میشد.وقتی میخاست کشاله رو از پاهام در بیاره مجبور بود خم بشه .وایی… بهترین صحنه ای که تو عمرم دیده بودم جلو چشام ظاهر شد.
 
 
وقتی خم شد هم کونش هم کسش درس یه وجی چشام قرار داشتن.ناخداگاه دستمو بردم سمت کسش کمی خیس بود یکم لزج بود کمی به دستم تف کردم دستمو گذاشتم رو کسش خیلی کنجکاو شده بودم از یطرف هم چون هیچ تجربه ای نداشتم میترسیدم پردش پاره بشه گفتم دنیا چقد بهم اعتماد داری.دستش رو کیرم بود یه هو دستشو کشید نگا به پشت کرد با یه لحن خاصی گف انتظار این سوالو ازت نداشتم. گفتم ناراحت نشو دیگه منظوری نداشتم. دوباره لبخندش اومد به لباش با یه نگاه شیطنت آمیز گف میخام بخورمش گفتم نه دنیا. گف خودم میخام به تو چه.گفتم اخه … گف آخه نداره مال خودمی گشنم شده.کیرم کمی خیس بود. کمی لبشو سر کیرم حلقه کرد یکم بالا پایین کرد.اونجوری که تو فیلما دیده بودم نبود خیلی ناشیونه انجام میداد. چشامو بسته بودم اگه بخاطر ترامادول نبود خیلی زودتر از اینا آبم میریخت.گفتم دنیا بسه دیگه تحمل لباتو نداره..زود سرشو برد با عجله بالا گفت داره میاد..؟ خندم گرفت از طرز گفتنش.گفتم نه باااو. برگشت ادامه داد. دلم میخاست منم کشو بخورم ولی باخودم نبود اصلا نمی تونستم. گفتم دنیا چرا اینجوری نشستی آخه دارم خفه میشم.با گفتن این حرف باسنشو آورد عقبتر سوراخ کونشو گذاشت رو دماغم. خوشم نمیومد از این کارش. میخاستم هر چه زودتر بکنمش. بلند شدم نشستم اونم مجبور شد از روم بیاد پایین. دمر خابوندمش گفتم دنیاا اجازه هس…؟ چشاشو بسته بود. دوباره گفتم دنیا..؟ با زاری گفت امیر درد داره؟ مونم چی بگم بهش. گفتم نمیدونم.شاید آره.ولی اگه تو نمیخای بیخیال!گفت اگه تو با کردن من لذت ببری اونوقت منم لذت میبرم. میخام منو بکنی.با این حرفش خیلی حشری شدم. گفتم باشه اگه نتونستی تحمل کنی بیخیال میشیم.خب؟ رفتم از ساکم ژل مو آوردم کمی زدم به سوراخ کونش انگشتمو کردم توش.آروم آروم جلو عقب کردم.باصدای آروم آح اوح میکرد. گفتم دنیا مگه درد داره. خندش گرفت گفت نه باااا مث فیلما میخاستم رمانتیک باشه که زدی تو ذوقم. کارتو ادامه بده. منم خندم گرفت. کم کم با دوتا انگشتم کردم.وقتی میخاستم با سه تا انگشتم بکنم کونش یه لحظه خودشو کشید بالا گفت چیکار داری میکنی.گفتم ببین دنیا احساس میکنم سوراخت خیلی تنگه باید قبلش آمادش کنم. ادامه دادم..!ضمنا قبلنا وقتی انگشتمو میکردم تو کون بعضی از پسرا مخلفات داخل کونشون میخورد به انگشتام ولی دنیا انگار چیزی نداشت توش خالی خالی بود. گفتم شرو کنیم خانومی؟ گف بفرمایید. خابیدم پشتش کیرمو گذاشتم لای کونش. کمی ژل به کیرم زدمو یه تفم روش حسابی لیز شده بود.
 
 
با دستم گذاشتم دم سوراخش یکم آروم هول دادم.چشاشو محکم بسته بود. دفه دوم کمی بیشتر فشار دادم.با سوزش یه آحی از ته دل کشید.هنوز سر کیرم داخل نرفته بود. دفه سوم که فشاروبیشتر کردم احساس کردم سرش رفت تو. باورش برام سخت بود که یه روزی این حالت پیش بیاد. نمیتونستم باور کنم دارم دنیا رو از کونش میکنم وقتی به اینا فک میکردم احساس میکردم آبم داره میاد. تو همین فکرا بودم.هنوز چیزی بیشتر از سرش تو نرفته بود میخاستم بیشتر فشار بدم یه لحظه دنیا یه جیغ محکم کشید خودشو کشید بالا دیدم اشک تو چشاش جم شده. خیلی دلم گرفت نمیخاستم به خاطر یه لحظه لذت اینجوری اذیتش کنم. آخه خیلی بیشتر از اینا دوسش داشتم .میترسیدم اعتمادش بهم سرد بشه. کیرمو کشیدم بیرون بغلش کردم بوسش کردم گفتم دنیا معذرت میخام ببخشید نمی خاستم اذیتت کنم. من که گفتم درد داره چرا قبول نکردی. با دستش چشاشو پاک کرد دوباره لبخند همیشگیشو زد گف آخه احمق جون کی گف درد داره؟ زود باش میخام منو بکنی. میخام کیرتو بکنی توم. زود باش جرم بده. با یه حالت نگرانی گفتم دنیا من نمیتونم اذیت شدنتو ببینم بخدا باور کن راست میگم.گفت بابا داشتم شوخی میکردم. بخدا منم لذت میبرم. گفتم باشه ولی اگه دوباره درد بکشی نمیکنم.یکی از میتها رو گذاشتم زیر شکمش دوباره کمی ژل ملی کردیم اروم اروم شرو کردم به تلمبه زدن. احساس میکردماگه بیشتر فشار میدادم جر میخورد ینی تا آخرین جا که میشد کونش باز شده بود دیگه جا برا باز شدن نداشت. گفتم دنیا برگرد به پشت بخاب. لنگاشو بلند کردم باز فشار دادم. اینبار کمی پیشرفت کردم. تند تند میپرسید چقدش رفته تو؟ چقد مونده آبت بیاد؟ منم گزارش میدادم. همش میگفت بیشتر بکن. همشو بکن تو. جرم بده. منم دیونه میشدم تند تند تلمبه میزدم.کیرم خشک شده بود کمی دیگه ژلو تف زدم دوباره..خیلی درد میکشید چشاش خیسبودو کلا بسته بود لبامو گذاشته بودم رو لباش پاهاشم کاملا باز کرده صدای جیغو آهش بلند شده بود منم آح اوح میکردم یه لحظه تلمبه رو نگه داشتم آروم آروم فشارو بیشتر کردم هردو سکوت کرده بودیم که یهویی کیرم سر خورد تا ته رفت تو یه جیغ محکم کشید زود در آوردم.خسته شده بودم. خودمو انداختم روش دراز کشیدم. چن ثانیه همونجوری مونده بودم. کیرمو گذاشتم دم سوراخش آروم اروم تلمبه زدم. پاهاشو اوردم بالا جورابشو در اوردم کمی بو کردم خیلی حشریم میکرد.
 
 
انگشتای پاشو کردم تو دهنم با ولع خاصی داشتم میخوردم. بوی پاش تحریکم میکرد.شدت تلمبه رو بیشتر کردم با سرعت تا ته میکردم تو. همراه با جیغو آه ناله میکرد دیگه اهمیتی ندادم. هرچه زورم بود گذاشته بودم پشت کیرم. احساس میکردم داره میرسه. باز شدتشو بیشتر کردم صدای شالاب شلوب همه جارو برداشته بود. جیغ زد کثافت پارم کردی بسه دسگه. پاهاشو خم کردم خابیدم روش طوری که زانوهاش رو شیکمش بود منم روش خابیدم هرچی آب تو کیرم بود خالی کردم تو کونش. لباشو با دندونام فشار میدادم. هیچ موقع تو عمرم بیشتر از اون لحظه لذت نبرده بودم.کیرمو کشیدم بیرون بیچاره یه آهی کشیدو راحت شد.با زیر پیرهنم کیرمو کونشو تمیز کردم دراز کشیدم بغلش. سرشو برگردوند لپمو محکم گاز گرفت گف این به اون در که اذیتم کردی. با این کارش خوشحال شدم که هیچ کینه ای ازم بر نداشته. کمی تو بغل هم دراز کشیدیم کمی حرفای عاشقونه و دردودل کردیم و جارو پلاسمونو جم کردیمو با هزارتا بدبختی رسوندمش خونشون وخودمم رسیدم خونه.شب اس داد گف که میسوزه نمیتونه بره دستشویی. تا چند روز همینطور بود.بعد کم کم خوب شده بود. از اونروز تا یه مدت مامانم ولم نمیکرد میگفت کی از صورتت گاز گرفته. چند روز هم دوروبر بابام آفتابی نمیشدم.اینم بگم که بعداز اون روز چند بار هم تو خونشون تنها که بود سکس داشتیم گاها هم وقتی فرصت بود یکی دوبار هم خونه ما آومد. الانم که الانه رابطمون خیلی صمیمی شده نسبت به قبل.دنیا سه ماه پیش تونست مقام سوم منطقه ای رو کسب کنه. اینم بگم که این خاطره رو با رضایت دنیا نوشتم.وقتی الان به اونروز فک میکردم تازه میفهمم که چه کار خطرناکی کردیم.
 
نوشته:‌ امیر

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «سکس با عشقم در باشگاه»

  1. چی بگم؟واقعا عالی بود.با اینکه متنش زیاد بود ولی ارزش خوندن رو داشت
    امیدوارم به پای هم پیر بشین.اینطور که تو تعریف کردی واقعا دخترو پسره خوبی هستین.
    ممنون دنیا خانوم که اجازه دادی داستان بنویسه.D:

  2. موفق و سر بلند باشید البته معرفت داشته باشید و تا اخرین نفس با هم باشید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا