سورپرایز در آموزشگاه رانندگی

اون روزا اعصابم اصلن سر جاش نبود. با سی سال سن و بدون داشتن یه کار درست و حسابی باید به نمره های درسای دانشگامم فکر می کردم!! نمیدونم چرا وقتایی که اعصابم خرده همش کاری میکنم که اعصابم خوردتر شه و ناراحت تر شم! اون روزام به جای کمک به خودم بیشتر تو اون حال و هوا غرق تر می شدم. نه دل خوشی، نه دوس دختری، نه …

 

اون روز باید حتمن ساعت 7 صبح بیدار می شدم تا برم مدارک گواهینامه رانندگی رو ببرم آموزشگاهی که توش ثبت نام کرده بودم. قبلن امتحان داده بودم و قبول شده بودم و باید اون روز مدارکو میبردم تا افسری که از طرف راهنمایی رانندگی میومد مدارکو چک کنه و با خودش ببره. اما مشکل من اون بود که شب قبلش تا صبح با یه دختره سکس تل کرده بودم و اصلن نخوابیده بودم. رابطم باهاش فقط تلفنی بود و بی فایده بود برام. سر و وضع آشفته، موهای ژولیده و کثیف، ته ریش مزخرفی که اذیتم میکرد، و یه اعصاب داغون! به سختی ده دقیقه به هفت بیدار شدم. بدون خوردن هیچی و با صورت درهم و بی حوصله شلوارمو پام کردم و یه تی شرت تنم کردم و با مدارک رفتم به طرف آموزشگاه.

 
تو راهرو تنگ و باریک آموزشگاه رو یه صندلی تشستم تا نوبتم بیاد و مدارکو ببرم پیش افسر. دختر هم زیاد اومده بود. یکی دو نفرشون خوشگل بودن و گه گداری نگاهشون میکردم اما اصلن حواسم به دختری که کنارم نشسته بود نبود. تا یهو متوجه شدم سرشو خم کرده به طرفم و داره پوشه دستمو نگاه میکنه. هرچند که تو حال و هوای دختر بازی نبودم و اصلن انتظارشو نداشتم که یه دختر کنجکاوی کنه برام ولی شیطنتم گل کرد و پرونده رو جوری گرفتم تا بهتر بتونه نگاه کنه. آخه مشخصات کامل هر کسی رو پروندش نوشته شده بود از جمله شماره تلفنش. و منم از روی عمد کاری کردم که بهتر بتونه نگاه کنه. تا اینکه با صدای یکی از مسئولان آموزشگاه به خودم اومدم که گفت قبل از اینکه برید داخل پیش افسر چک کنید که مدارکتون کامله یا نه. حتمن هم اصل مدارک همراهتون باشه. منم یادم اومد که کارت ملی همراهم نیست. فقط کپیشو با خودم آورده بودم. حالم گرفته شد. سریع زدم بیرون تا بتونم کارت ملی رو بیارم و سر وقت برگردم. تو راه به دختره که کنارم نشسته بود فک می کردم. قیافشو خوب نگاه نکرده بودم. فقط تو ذهنم موند که یه دختره سبزه بود با موهای مجعد. کارت ملی رو بردم آموزشگاه ولی دختره رفته بود.

 

گذشت و من چند روز بعد مجبور شدم واسه سمینار و نمره هام برگردم دانشگاه که یه شهر دیگه بود. با دوستام تو خوابگاه بودم که دیدم یه شماره ناشناس پیام داد بهم. یه شماره ایرانسل بود. منم گفتم اشتباه گرفتی. با اینکه کجنجکاوم بودم که بدونم دختره یا نه ولی چون حوصله دختر بازی اینارو نداتشتم بی خیالش شدم. تا اینکه یه پیام دیگه داد که گفت آقا فرشاد؟ ته دلم گفتم لابد همون دخترست. چون منتظر پیام هیچ کس نبودم. جواب دادم بله خودمم. گفت شما این روزا به هیچ دختری شماره ندادی. گفتم نه. گفت تو آموزشگاه رانندگی هم شماره ندادی؟حدسم درست بود.خودش بود. گفتم نه. گفت پس اون روز تو فلان آموزشگاه کی بود از رو قصد پوشه مدارکشو جوری گرفته بود دستش تا من بتونم شماره روشو ببینم؟ اون جوری بود که اس ام اس بازی ما شروع شد. اسمش شیوا بود. نوزده سال سن داشت وپشت کنکور بود. رشته ریاضی خونده بود. تازه از دوست پسرش جدا شده بود و حالش گرفته بود. ازم خوشش اومده بود. واسه همون اون روز شمارمو برداشته بود. نمیتونست تلفنی حرف بزنه.

 

فقط اس ام اس می دادیم به هم. اما من حال و حوصله دختر بازی نداشتم. اونم فقط اس ام اسی! تازه به اختلاف سنمونم هم فکر می کردم. اون بود که بهش گفتم تو الان حالت گرفته است و فقط واسه اینکه میخوای از تنهایی دربیای با من اس ام اس بازی می کنی. گفتم برو بچسب به درس و مشقت دختر بیخیال شو. دیدم داره میگه تو چیکار به این حرفا داری ول کن بابا. تعجب کردم. دیدم ول کن نیست خودش. این بود که بحث رو کشوندم به سکس. دیدم که بله طرف خیلی پایست. از تجربه های سکسیم گفتم. اونم گفت منم چند بار با دوست پسرم تو ماشین تنها بودیم ولی فقط لب گرفتیم از هم. بعدها گفت که یکی دو بارم تو خونه تنها بودیم و سکس از کون رو با دوست پسرش تجربه کرده. اون جور که خودشو توصیف کرد یه دختره قد بلند و سبزست. منم که عاشق همچین دخترایی هستم. برای سکس باهاش وسوسه شدم.

 

هفته بعد برگشتم شهرمون. پدر و مادر پیرم میرفتن یکی از شهرای نزدیک واسه مراسم ختم یکی از فامیلا. میدونستم اگه برن حداقل دو روز دیگه هم بر نمیگردن. من نرفتم باهاشون. گفتن تو هم دوس داشتی برو خونه داداشات. قبول کردم. قبلن به شیوا گفته بودم اگه خونمون خالی شد میاد پیشم یا نه که اونم گفته بود اگه بتونه میاد. این بود که اس ام اسی به شیوا گفتم فلان روز خونمون خالیه. اونم گفت بعد از ظهرش به بهونه ثبت نام تو کلاس کنکور میام پیشت. باورم نمیشد. حس عجیبی داشتم. من قبلن دوست دختر داشنتم ولی همیشه فابریک بوده. سکس هم داشتیم ولی در مورد اونا همه چیز طبیعی پیش رفته بود و اگر هم سکس داشتیم جزوی از رابطمون بود. ولی در مورد شیوا…حس عجیبی بهم دست میداد وقتی بهش فکر میکردم. همش دو هفته باهم اس ام بازی کرده بودیم . من حتی قیافشم تو ذهنم نبود! جفتمون میدونستیم که فقط از نظر سکسی همو میخوایم. فکر کردن به این قضیه ی فقط سکس و دیگر هیچ خیلی اغوا کننده و لذت بخش بود برام. تا حالا دختر نیاورده بودم خونمون و سکسی به این شکل نداشتم. این بود که تا حدودی دلم شور میزد. بالاخره دلم رو زدم به دریا و همه چی رو واسه اومدن شیوا اوکی کردم. صبح اون روز رفتم میوه گرفتم. از داروخونه یه بسته کاندوم و روغن ماساژم خریدم. رفتم دوش گرفتم و خودمو حسابی تر و تمیز کردم. منتظر شدم تا ساعت دو و نیم شیوا بیاد نزدیک خونمون تا من برم دنبالش. استرس داشتم. حول و حوش دو و نیم زنگ زد گفت بیا فلان جا دنبالم. رفتم. می دونستم تو کوچه کسی نیست. البته اگر هم کسی بود باز مهم نبود برام. چون من تو محلمون پسر سر به زیری بودم…

 

رفتم دنبالش. یه دختره قد بلند با یه تیپ ساده که یه ماسک زده بود داشت رو به روم میومود. خودش بود. سلام کردیم و گفتم دنبالم بیا. خیلی استرس داشتم. ولی هر جور بود بردمش خونه. ماسکشو برداشتم. دیدم یه دختره سبزه خوشکل با یه آرایش ملایم و یه اندام تقریبن باربی، چشم و ابرو مشکی و لبای باریک و خوش فرم روبه رومه. خیلی هیجان داشتم. گفتم وای چه خوشگلی. خندید. گفت مگه چی فکر میکردی. گفتم آخه قیافت اصلن یادم نمونده بود. همونجور ایستاده بغلش کردم. اونم همراهیم کرد. روسریشو برداشتم. به صورتش نگاه کردم. لبامون تو هم قفل شد.عرق کرده بودم. نصفش به خاطر گرما بود. نصفشم به خاطر استرس و هیجان. یکم میلرزیدم. اما اون آروم و رلکس بود. خندید و گفت چرا میلرزی. گفتم آخه تا حالا دختر نیاوردم خونمون. باز هم لبامون تو هم قفل شد. چسبوندمش به دیوار. با حرص و ولع زیادی زبونمو میک میزد. معلوم بود خیلی هاته. منم خودمو خوب میشناختم. از اون بدتر بودم. دستام رفت سمت سینه هاش. از رو تاب گرفتمشون.با ولع بیشتری لبامو می خورد.دستمو انداختم دور گردنش و نگاهش کردم. تقریبن هم قد بودیم. میخندید. حتی چشمای شیطونشم داشتن میخندیدن.

 

ازش جدا شدم رفتم اتاق بغلی جا رو پهن کردم. چن تا هم بالش آوردم. خوابوندمش. دستاشو واسه بغل کردنم باز کرد. کیرم از همون اول که اومد تو هال سفت شده بود و از رو شلوار خودنمایی می کرد. دیدن اون صحنه شیوارو تحریک کرده بود.رفتم بغلش. موهشاو از پشت جمع کرده بود و با کلیپس بسته بودش. کلیپس رو باز کردم. دستمو بردم لای موهاش. موهای مجعدش لای انگشتام بود و نازشون می کردم.لبامو رو لباش گذاشتم. با دست صورتمو به صورتش فشار میداد و لبامو میخورد. زبونمو. فکر کردن به اینکه تو شهر نه چندان بزرگ ما یه دختر نوزده ساله فقط واسه سکس تو بغلمه و با حرص و ولع داره لبا و زبونمو میخوره و میمکه خیلی بیشتر تحریکم میکرد. بدجوری نفس نفس می زدم. رفتم سمت گوشاش. شروع کردم به خوردن نرمه گوشش. خیلی تحریک میشد. رفتم سمت گردنش. لیسش که میزدم سرشو به سمت شونش جمع می کرد. اخه با اینکه ریشمو زده بودم ولی باز زبریش اذیتش می کرد. ولی باز لیسش میزدم.خیلی خوشش میومد.تابشو دراوردم. سوتین آبی کمرنگشو باز نکردم. لباسای خودمم دراوردم.کمربند شلوارمو باز کرد و از پام درش آورد.تو همون حالت خوابیده یواش یواش از گردنش رفتم سمت سینه هاش…

 

همه جاشو لیس میزدم. خیلی حال میکرد.با دندونام وسط سوتینشو گرفتم کشیدم پایین. این حالتو خیلی دوست داشتم. سکسی بود. نوک سینه هاش از بالای سوتینش زد بیرون. داشتم دیوونه میشدم واسشون. شروع کردم به خوردن سینه هاش.اوج لذت بود.سرمو فشار میداد به سینه هاش و ناله های خفیفی میکرد.با دست راستم یکی از سینه هاشو گرفته بودم و فشار میدادم تا نوک خوشگلش برجسته تر شه و بتونم میکیش بزنم. دست چپم رو هم آروم به سمت پایین لغزوندم.به بین پاهاش. پاهاشو جمع کرده بود.یه ساپورت پاش بود.با چهار تا انگشتام کسشو از روی ساپورت فشار می دادم.نرم بود. داغیشو از روساپورت هم میشد حس کرد. رفتم سراغ اون یکی سینش. حسابی به خدمت اونم رسیدم. شیوا چشماشو بسته بود و آه و ناله میکرد. صداش منو بیشتر تحریک میکرد. نشستم رو زانوهام و نگاش کردم. یه دختر ملوس و نیمه لخت با یه ساپورت سکسی که سوتینش زیر سینه هاش بود و باعث خودنمایی بیشتر اونا میشد. یادمه تو اس ام اساش همش میگفت سینه هام زیاد خوشگل نیست چون دوس پسرر قبیلیم همش همینو بهم مبگفت. اما من اون لحظه چیز متفاوتی میدیدم.دو تا لیموی ناز وخوشگل که از بس لیسش زده بودم و مکیده بودمش نوک نازشون حسابی برجسته شده بود. درسته سینش زیاد سفت نبود ولی نوک کوچیک اما کاملا برجسته ای داشت.

 

 

خیلی زیبا و خوردنی بود.با خنده گفتم شیوا تا حالا سینه به این نازی و خوشگلی ندیدم. حقیقتو گفتم. اینکه دوس پسر قبلیش قدر این هلو هارو ندونسته بوده. یهو چشماش پر از اشک شد. بغلش کردم گفتم عزیزم اینو گفتم که بدونی خیلی ناز و خوشگلی و سینه هاتم حرف نداره. اینارو بهت گفتم تا بیخودی همش به حرف اون پسره فکر نکنی و بدونی که واقعیت اونی نیست که از اون شنیدی. لبخند زد.شروع کردیم به لب بازی. با یه دستم سوتینشو باز کردم. بعدش بردم تو موهاش و اون یکی رو هم بردم تو ساپورتش. خیلی حشری شده بود. گردنشو لیس زدم باز.رفتم پایینتر. سینه هاش. شکمش. ساپورتشو کشیدم پایین. شرتش ست سوتینش بود. پاهاشو داد بالا تا راحتتر بتونم ساپورتشو درارم.درش اوردم و پرتش کردم یه گوشه.یکم از روغن ماساژو ریختم رو پاهای خوش فرمش و شروع کرم با ماساژ. انگشتای پاش. ساق پاش. روناش. همه جاشو لمس میکردم و میمالیدم. خیلی حال میکرد. یه بالش آوردم و زیر باسنش گذاشتم تا کسش برجسته تر شه. خوب همراهیم میکرد. خیلی هیجان داشتم و عرق کرده بودم. اونم خمار بود. سرمو بردم بین پاهاش. با دندونام شرتشو کشیدم پایین.واوو یه کس خوشگل وتمیز میدیدم. شرتشو کامل دراوردم. پاشو باز کردم و سرمو بردم بین پاهاش و شروع کردم به لیسیدن. گرم بود و لیز. یکم برجسته شده بود. با ولع میخوردم. انگار بعد از چن روز گرسنگی به یه سور شاهانه دعوت شده بودم. چوچولشو با لبام میگرفتم و فشار میدادم. پره هاشو میخوردم.زبونمو میبردم بین کسش. با دست لبه های کسشو باز میکردم و تند تند زبونمو بینش عقب جلو میکردم.چشماشو بسته بود و صدای آه و نالش بلندتر شده بود.

 

 

داشت خیلی حال میکرد.یکم روغن ماساژ ریختم رو دستم و سروع کردم به مالیدن چوچولش. تو اوج لذت بود. حرکت دستمو سریعتر کردم. ناله هاش بلندتر شده بود و ناخوداگاه شروع کرد به تکون دادن پاهاش. میخواستم حسابی به اوج لذت برسه. موفق شده بودم. ارضا شد. کنارش دراز کشیدم و زل زدم تو چشای خمارش. جفتمون نفس نفس میزدیم و عرق کرده بودیم. با لبخند ازم تشکر کرد و دستشو برد تو شرتم. چه حس خوبی بود. بعد از مدتها دستای لطیف یه دختر ناز کیرسفت و گرممو لمس میکرد. پرسیدم خوشت میاد عزیزم؟ با تکون دادن سر گفتش آره. شرتمو از پام دراورد و رفت سراغ کیرم.منم داشتم کس خوش فرمشو نیگا میکردم. لبه هاش باز شده بود از هم. خیلی تحریک کننده بود دیدنش.دستمو خیس کردم و کسیدم روش. چوچولشو با انگشتام آروم فشار میدادم. اونم سر کیرمو خیس کرد و شروع کرد به ساک زدن. خیلی عالی ساک میزد. اصلن دندوناش نمیخورد به سر کیرم. چشمامو بسته بودم و آروم ناله میکردم. دست خودم نبود. رو ابرا بودم. گاهی سر کیرمو میک میزد و با یهو ول میکرد. صدای ول کردنش خیلی تحریک کننده بود. از قصد این کارو میکرد. کارش درست بود. با دستام باسنشو به سمت سرم فشار دادم و منم شروع کردم به خوردن کوسش.خیلی عالی بود. بعد از چند دقیقه آوردمش بغلم. خسته شده بودیم. یکم لب بازی کردیم و رفتم سراغ کونش. دو تا بالش رو هم گذاشتم و گفتم خودشو بندازه روش. قمبل کرد. روغن ماساژ ریختم رو سوراخ کونش و آروم یه انگشتمو کردم تو کونش.یکم عقب و جلو کردم. میگفت درد داره. حرکات دستمو آروم تر کردم. یکم که سوراخش باز شد با دو تا انگشت مشغول کونش شدم. بازتر شده بود. گفت بسته فرشاد بکن توش. انگار بدش نمیومد. کاندومو گشیدم رو کیرمو و سرشو به سختی و آروم کردم تو سوراخ کونش. بالشو گاز میگرفت و ناله میکرد.

 

 

کیرمو دراوردم. باز سر کیرمو آروم بردم تو و یکم جلوتر رفتم. آهش درومد. آروم شروع کردم به تلمبه زدن. اوج لذت بود برام. یکم که عقب و جلو کردم تقریبن عادی شد براش. باسنشو گرفتم و شروع کردم به تلمبه زدن. ماهیچه های حلقوی کونشو قشنگ میتونستم حس کنم. صدای ناله هاش بیشتر تحریکم میکرد. کیرم داشت منفجر میشد. تلمبه هامو سریعتر کردم. یهو کل بدنم به رعشه افتاد. انگار هرچی آب تو بدنم بود با فشار تو کاندوم خالی شد. راحت شدم. تاق باز دراز کشیدم. شیوا هم دمر دراز کشید. سرمو به طرفش چرخوندم و ازش تشکر کردم. هنوز درد داشت. موهاشو ناز کردم و دادم پشت گوشش. لبامون رفت تو هم. ضربان قلبم اونقدر کند شده بود که انگار اصلن نمیزد. بعد از مدتها با لمس بدن یه دختر لخت حس شگفت انگیزی بهم دست داد. چشمامو بستم و گردنشو ناز کردم. دوست داشتم اون آرامش ابدی باشه…

 

 

نوشته: فمج

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «سورپرایز در آموزشگاه رانندگی»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا