ازدواج عجیب و سکس عجیب تر

سلام
من عباس هستم 27سالمه و میخام خاطره ازدواج واقعا عجیب خودمو براتون بگم …
 
سه سال پیش بود که از سرکار میرفتم خونه که از بقالی سر کوچه یه دختر تپل واقعا خوشکل از مغازه اومد بیرون و من تا دیدمش یه دل نه صد دل عاشقش شدم چون واقعا خوشکل بود دنبالش افتادم تا خونشو پیداکردم دوکوچه بالاتر از ما مینشستن طبقه اول یه خونه کوچک باخودم گفتم با این تیپ و لباس ..این خونه بهشون نمیاد اخه خونهه مشخص بود قدیمی و کوچکه ..خلاصه رفتم خونه اون روز گذشت تا اینکه روز بعدش دوباره دیدمش تو مغازست رفتم تو به بهانه خریدو که دیدم داره میره خریداشو حساب کنه فوری شماره موبایلمو روی یه هزارتومنی نوشتم و انداختم توی سبدش ..بعدش یه بستنی خریدمو اومدم بیرون ..خونه که رسیدم مامانم تو اشپزخونه بود خیلی شاد و شنگول بودم که مامانم گفت چیه کبکت خروس میخونه گفتم مامان یه دختر دیدم خیلی خوشکله مامانم که از خداش بود من سروسامونی بگیرم شروع کرد پرسیدن که کیه و چیکارست و این حرفا خلاصه تا روز بعدش دیدم خبری از از تماس نیست گفتم مامان میشه ته توی این دختره رو در بیاری اونم که ماشااله با زنای کوچه یه پا سازمان سیاه هستن که بعد دوسه روز مامانم گفت که اجاره نشینن باباشم فوت کرده با مادر پیرش زندگی میکنه گفتم بریم خاستگاری ببینیم چطوره گفت خودت باهاش حرف زدی ?گفتم نه گفت اول ببین ازدواج میکنه یانه و چطور دختریه بعد..
 
خلاصه دل رو زدم به در یا رو یه روز مرخصی گرفتمو تو کوچه پرسه میزدم تا بیاد بیرون که یه دفعه سروکلش پیداشد افتادم دنبالش رفت توی نونوایی رفتم کنار دستشو با هزار بدبختی سر صحبتو باز کردم تا اینکه دیدم نه بابا زیاد ادم مغروری نیست خیلی راحته و از همه چی حرف میزدیم تا نوبتش شد و من نوناشو شمردم و مال خودمم گرفتم گذاشتم تو نایلون و گفتم خودم میارم براتون اونم اصرار نکرد گفت باشه تو کوچه با هم حرف میزدیم گفت اسمش النازه که واقعا هم ناز بود منم کم کم بحث رو کشیدم به رابطه دختر پسرو اینچیزا گفتم مجردم کارمند فلان اداره هستمو خلاصه اونم گفت منو مادر پیرم تنها زندگی میکنیم و حقوق بازنشستگی بابای خدابیامرزم خرجیمونه دلم براش سوخت گفتم این شمارمه اگه کاری داشتی بهم زنگ بزن فکر کن داداشتم نون و شمارمو گرفت دیگه چیزی نگفت رفت خونه درمورد هزاری هم چیزی نگفتم گفتم الان میگه این دختربازه ..خلاصه چند روز بعدش عصر بود که زنگ زد گفت النازم.. میشه یه توک پا بیای خونمون.. فوری خودمو رسوندم در زدم بالباس قشنگ و تنگ که کیر ادمو سیخ میکرد در رو باز کرد گفت ببخشید مزاحمتون شدم گفتم خاهش میکنم وظیفمه کاری داشتید .
 
.در رو بست و راهنماییم کرد تو گفتم جنده اینا نباشه که من بدبخت عاشقش شدم که دیدم مادرش که یه پیرزن مریض بود توی تختخاب تو همون اتاق دراز کشیده سلام کردم گفتم خدا بد نده جواب نداد..که الناز گفت حرف نمیزنه اما میشنوه ..خلاصه منوبرد اشپزخونه که دیدم اب کل اشپزخونه رو گرفته گفت ببخشید زحمت دادم فاضلاب گرفته ماهم کسی رو نمیشناسیم که این شد به شما زحمت دادیم منم گفتم این کار ما نیست باید فنر بزنن باز شه فوری رفتم و یه لوله کش اوردمو فنر زد تو فاضلاب بعد یه ساعت باز شد و پولشو گرفت و رفت خلاصه النازم مشغول تمیزکردن کف اشپزخونه شد با اون لباس سکسیش و دامن کوتاهش وساق پاهای تپلش کیر هر مردی رو بلند میکرد واقعا حشری شده بودم تا اینکه برام چای ریخت اومد تشکر کرد..اومد ..روی زمین تو اتاق نشسته بودیم اونم پاهاشو زد زیر کون تپلشو نشست و از هردری حرف میزدیم تا اینکه گفتم یه چیزی بگم ناراحت نمیشی گفت بگو گفتم مادرت گفت بگو مشکلی نیست گفتم منو به عنوان دوست پسر خودت قبول میکنی بهم یه نگاهی کرد اروم خندید گفت فقط دوستی گفتم حالا جلوترم شد که عالیه خندید فهمیدم دیگه رامم شده به صورتش که نگامیکردم انرژی میگرفتم جوراب پاش نبود ساپورت نازک و سیاه پاش بود با یه دامن کوتاه و یه بلوز تنگ البته تپل بود که تنگ شده بود کیرم داشت میترکید منم کتم رو روی کیرم انداخته بودم تا نبینه واقعا سکسی ترین منظره ای بود که تا حالا دیدم ..بعدش گفتم دیرم شده باید برم ببخش دست خالی اومدم بعدا جبران میکنم گفت خونه خودته اینحرفا چیه و دیگه خیالم تخت شده بود که منو به عنوان دوست قبول کرده توی کونم عروسی بود گفتم دختر رویاهامو پیدا کردم با خوشحالی رفتم خونه قضیه رو به مادرم گفتم اونم خوشحال شد ..چندساعت بعدش یه اس ام اس داد و دوباره ازم تشکر کرد و از اون لحظه اس ام اس بازی شروع شد تا سه چها ماه کار کشید به حرفای سکسی و..
 
با بوس من خابش میبرد و خلاصه خودتون استادید توی این قضایا دیگه ..تا اینکه یه روز گفتم میخام با مامانم بیایم خاستگاری جوابی نداد گفتم حتما ناراحت شده بهش زنگ زدم جواب نداد دلم مثل سیروسرکه میجوشید تا اینکه اس داد باید باهات حرف بزنم گفتم بگو خب ..گفت نه بیا اینجا ..لباس پوشیدمو رفتم خونشون یه لباس سکسی واقعا توپ تنش بود موهاشو فرکرده بود تو دلم گفتم خابیدن پیش این دختر ادمو بیست سال جوون میکنه ..رفتم تو اتاق مادرش خاب بود توهمون تختخاب یه لحاف روش بود. النازم نشت کنار تخت گفت مادم تازه قرصاشو خوده فعلا بیدار نمیشه منم نشستم پاهاشو جمع کرد اما ساپورتش رفته بود بالا ساق پاش معلوم بود کیرم داشت میترکید وای عجب چیزی بود میدونست هواسم پیش بدنشه گفت منو نگاکن ..منظورت از خاستگاری اینه که زن و شوهر بشیم گفتم خب اره.گفت اما مشکلی هست گفتم هرچی باشه قبول میکنم .گفت میدونم جذب بدنم شدی اما تو همه چیز رو نمیدونی گفتم همه چیو قبول میکنم حتی اگه قبلا دوست پسر داشتی یا هرچی .گفت نه قضیه یه چیز مهمه که تو نمیتونی باهام ازدواج کنی گفتم چرا گفت خب من مثل دخترای دیگه نیستم گفتم یعنی چی گفت ببخش بهت نگفتم توی این چند ماه اخه فکرنمیکردم بیای خاستگاری ..گفتم بگو ..دارم میمیرم.. گفت من اون چیزی رو که تو میخای ندارم گفتم چیو گفت همون که دخترای دیگه دارن الت زنانه…که یه دفعه پاشد گفت میخای ببینی بدنم میلرزید حرفاشو درک نمیکردم که یه دفعه دامنشو داد بالا و ساپورتو شرتو باهم کشید پایین …چشمم چهارتاشد جلوم یه کیر کوچک سفید اویزون شد گفتم مصنوعیه گفت دست بزن تا اینکه با هزار بدبختی دستمو بردمو کیرو مالیدم دیدم واقعیه ..
 
.وااااااای کلا همه چی برام تغییر کرد گفتم تو که پستون داری اونم درشت چطورکیر داری!!!گفت من دخترم اما کیر دارم کار خداست چیکار کنم.!! خب چی میشد کرد تا دید حالت من عوض شد گفت اشکال نداره ..من بدبختم شروع کرد به گریه کردن منم بغلش کردم و نازش کردم واقعا یه دختر توی بغلم بود اما کیر داشت کم کم داشتم مسله رو هضم میکردم بعد چن دقیقه که اروم شد .. دیدم ساپورتشو در اورد و بعدش بلوزو سوتین رو انگار ملکه زیبایی جلوم وایساده بود بدن سفید تپل سینه های درشت رونهای درشت که هر مردی رو به زانو در میاره ..منم فوری لخت شدم و بغلش گرفتم کیرم به کیرش مالیده میشد اما واقعا حال میداد …من گی نیستم و نخواهم شد اما الناز هوسناکترین دختری بود که میدیدم
 
سینه هاشو میمالیدم کون سفیدشو میمالیدم کیر کوچولوشو میمالیدم ادم هوس میکرد بخوردش کیر کوچکشو تو دهنم میکردم که اونم واقعا حال میکرد اینقد حشری شده بودم خابوندمش رو زمین و همه جاشو لیس میزدم خاستم کیرمو تو کون قشنگ و سفیدش بکنم که نزاشت ..خودمو میمالیدم بهش تا اینکه ارضا شدم بعد گفت منم ارضا کن.کیرش کوچک بود با دست مالیدم هوس کردم گازش بگیرم مثل کیر بچه ها بود تا اینکه سه چهار بار لیسش زدم تو دهنم کردم تا ابش اومد و ارضا شد ..بلند شدم بهش گفتم من تصمیممو گرفتم ..الناز با چشمای خمار منتظر جواب من بود ..گفتم من غیر از تو هیچ دختری رو نمیخام حتی اگه کیر داشته باشی ..با خوشحالی بغلم کرد گفت اخه خانواده ات چی میشه گفتم قرارنیست بدونن ..اما بچه چی من بچه دار نمیشم حتی اگه عمل جراحی کنم گفتم از پرورشگاه میاریم ..
 
منو بوسیدو بعد کیرمو کرد تو دهنش ساک عالی زد و دوباره ابم اومد..از اون وقت به بعد سکس ما شروع شدکه از بهترین نوع سکس هاست طوری که توخواب هم تصور نمیشه که در قسمت بعد براتون تعریف میکنم قراره بعد ازدواجمون عمل کنه کیرشو به کس تبدیل کنن بعد زنم بشه…هرچند الان هم بیشتر از یه دختر بهم حال میده با اون کیر کوچیکش وقتی لخت میشه از کل دخترهایی که دیدم  خوشکلتره شایدم نزاشتم کیرشو تبدیل کنن چون الان بیشتر حال میده ..خبرشو بعدا بهتون میدم….
 
نوشته:‌ عباس خوشبخت

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «ازدواج عجیب و سکس عجیب تر»

  1. من یک مشکل دارم اگه میتونی کمکم کن من یه نوع بیماری دارم که جز به دوجنسه نمیتونم به کس دیگه ای فکر کنم. دکتررفتم اونام نتونستن کمکم کنن اگه کسی رو سراغ داری به منم معرفی کن واسه هرچی حتی ازدواج[email protected]

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا