سکس من و خاله جونم ناهید

سلام.

اسم من امیره. 20 سالمه از تهران. ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به حدود همین چند ماه پیش. من دو تا خاله دارم که قیافه ها و بدن خیلی جذاب و سکسی ای دارند. یکیشون که 37 سالشه و همراه شوهرش ساکن شهرستان هستش. این خالم به خاطر فاصله تا تهران زیاد با ما رفت و آمد نداره. ولی یه خاله حدودا 40 ساله دارم که به خونه ما زیاد رفت و آمد داره و با خونواده ما و خصوصا من خیلی راحته. طوری که وقتی میاد خونمون جلوی بقیه معمولا با یه تاپ و شلوارک میگرده. لباساشم به خاطر اینکه با من خیلی احساس راحتی میکنه میاد تو اتاق من عوض میکنه. طوری که تا به حال چند بار تو اتاق تو حضور من لباساش مثل تاپ، کرست و شلوارشو عوض کرده. یادم میاد چند سال پیش هم وقتتی که بچه بودم یه سری یکی از دختر خاله هام از در اتاق که اومد تو دید خاله جلوش لخت وایستاده و فقط یه شورت تنشه. یه نگاه به خالم کرد یه نگاه هم به من انداخت و گفت خوش به حال دو تاتون. خیلی به هم میاین. چیز دیگه ای نگفت و از اتاق زد بیرون. خالم که دید من از حرف دختر خاله ام کمی گرفته ام اومد نشست رو تخت پیشم. منو تو بغل خودش فشار داد و گفت ناراحت نشو عزیزم. منظوری نداشت. فقط یه کم به من و تو داره حسودی میکنه. یه نگاه به خاله کردم دیدم فقط یه شورت تنشه و پستونای لختش جلو چشام داره برق میزنه. بهش گفتم اشکالی نداره به خاطر شما. اون هم محکم منو بوسید و گفت قربون امیر گلم برم که انقدر فهمیدس.

 
شوهر این خالم که اسمش ناهید هستش از اون حاجی بازاریاست. یه آدم تپل با قد متوسط. هر موقع هم میرم خونشون میبینم رو مبل که کنار هم میشینن همیشه حاجی خالمو تو بغل خودش گرفته و داره با پستوناش بازی میکنه. خالم یه زن متوسط اندام با سینه¬هایی درشته. یه سری که رفته بودم خونشون یه نگاه به سینه¬هاش کردم، یه لبخند بهش زدم و گفتم خوش بحال حاجی. گفتش چطور؟ من هم چیز نگفتم. با خودم گفتم حاجی خوش بحالت. هر روز داری از این پستونای گنده خاله ما حسابی شیر میخوریا. به خودم گفتم کاش من هم بتونم یه بار پستونای خالمو بخورم.
اینجا میخوام خاطرمو از بچگیم وقتیکه به همراه خونواده خاله رفته بودیم سفر براتون تعریف کنم. موقعی که من سن زیادی نداشتم خونواده ما و خونواده خالم یه سری با هم رفتیم سرعین، آب گرم. آب گرم که رسیدیم خالم به مامانم گفت که اگه اجازه بدید امیر رو هم من ببرم بشورم. خلاصه من و خاله و حاجی با هم رفتیم تا دوش بگیریم. بعد از اینکه سه تایی وارد حموم شدیم. حاجی و خاله شروع کردن به لباساشونو درآوردن. خالم هم اومد لباسای منو درآورد. حالا خاله، من و حاجی فقط با یه شورت جلوی هم وایستاده بودیم. پستونای لخت خاله اون وسط داشت حسابی برق میزد و جلب توجه میکرد. حاجی هم فوری رفت سراغ خالم. اول حسابی شروع کرد به مالوندن و خوردن پستوناش. بعدش هم محکم خالمو گرفت تو بغلش و بلندش کرد هوا. صدای خنده های خاله که حسابی حشری شده بود داخل حموم رو پر کرده بود. بعد از این که حاجی چند تا تلمبه به خاله زد اونو نشوند کف حموم و شروع کرد به صابون زد بدنش. بعدشم نوبت خاله بود تا بدن حاجی رو صابون بزنه. من که دیدم کارای این دو هنوز تموم نشده گفتم پس من چی؟ که خاله یه نگاه به حاجی کرد، بلند تو روی هم خندیدن و منو آوردن پیش خودشون.

 

بعد از این که خاله بدن منو صابون زد و شست، رفت تا کرستشو تنش کنه و بریم آب تنی. سینه های درشت خاله از زیر کرستش قشنگ پیدا بود. همگی با هم رفتیم طرف استخر. استخر که رسیدیم مامان و بابا اون تو داشتن با هم شنا میکردن. لباسایی که تن مامان و بابا بود هم مثل لباسای تن خاله و حاجی بود. انگاری با هم ست کرده بودن. حدود یک ساعت و نیمی با هم تو استخر شنا میکردیم و این فرصت خوبی بود تا من بتونم پستونای خاله رو لمس کنم. هر جند دقیقه یکبار که حاجی و خاله همدیگرو ول میکردن من میرفتم میپریدم بغل خاله و سینه هاشو میمالیدم. اونم مثل اینکه بدش نمیومد و خودشم هر چند نوبت یه بار سینه هاشو به تن من میمالید. خلاصه شنامون که تو آب تموم شد رفتیم تا دوش بگیریم و آماده برگشت بشیم. این بار هم سه تایی رفتیم حموم تا کارامون رو انجام بدیم. بعد از اینکه خاله و حاجی تن همدیگرو شستن و خشک کردن نوبت من رسید. خاله اومد منو شست و خشک کرد. همین که داشت خاله بدنمو خشک میکرد بهش گفتم خاله یه کم به من شیر میدی؟ تشنمه. خاله یه نگاه به حاجی کرد و حاجی هم به نشانه قبول و تأیید سرشو تکون داد. حالا خاله یه گوشه حموم نشسته بود و پستوناش گذاشته بود دهنم و به من شیر میداد. من حسابی پستوناشو میک میزدم. کار شیر خوردن من که تموم شد سه تایی لباسامونو تنمون کردیم، همراه مامان و بابا سوار ماشینامون شدیم و از مسافرت برگشتیم خونه. خلاصه لذت اون مسافرت حسابی تو ذهن من و خالم موند. از این ماجرا چند سالی گذشت تا اینکه چند ماه پیش حاجی به خاطر یه سفر کاری چند روزی رو دیگه نمیتونست تهران باشه…

 
حاجی رفت مسافرت و حالا خالم تو خونشون تنها مونده بود. مامانم که تنها موندن خاله رو دید اولش بهش گفت که این چند شب رو بیاد خونه ما بمونه. ولی دید که دیگه خاله این حرفشو قبول نکرد بهش گفت اشکالی نداره امیر میاد این چند شب پیشت. بعد از اینکه مامان چند بار خواهش کرد من هم حرفشو قبول کردم. مامان هم بهش گفت تا حاجی از مسافرت برگرده امیر شبا رو پیشت میمونه. کاری هم خواستی بهمون بگو برات انجام میدیم. نزدیک غروب زنگ زدم خونه خاله و بهش گفتم میام خونتون. در خونشون که رسیدم آیفون رو زدم، در رو باز کرد و رفتم داخل خونه. چشمم که به خاله افتاد دیدم یه شلوارک و یه زیرپیراهن رکابی نازک و گشاد تنشه. طوری که سینه هاش قشنگ از زیر زیر پیراهن مشخص بود. رفتم لباسامو عوض کردم و با یه شلوارک و رکابی تنم اومدم نشستم رو مبل. خالمم رفت آشپزخونه کمی شربت بیاره بخوریم. شربت رو که آورد جلوم بگیره یه لحظه دیدم پستونای خاله داره از تو زیر پیراهنش بیرون میوفته. یه نگاه بهش کردم خندیدم و اون هم خندید و آروم پستونشون انداخت تو زیر پیراهنش.

 

اومد نشست کنارم. کمی با هم حرف زدیم. یهو بهم گفت امیر تو تا بحال دوست دختر داشتی؟ من هم گفتم نه. چطور مگه؟ اونم گفت که هیچی، همینطوری گفتم. رفت آشپزخونه تا شام رو آماده کنه. من هم کنترل رو دستم گرفتم و ماهواره رو روشن کردم که یهو دیدم داره یه فیلم سوپر پخش میکنه. فیلم یه زنه رو نشون میداد که به پشت رو تخت دراز کشیده و مرده هم روش خوابیده و داره بهش تلمبه میزنه. با خودم به خاله و حاجی گفتم ای ناکسا چه حالی با هم میکنید! خاله که صدای آخ و اوخ زنه رو شنید فوری از آشپزخونه اومد وسط پذیرایی. من هم سریع کانال رو عوض کردم. بهم گفت چرا کانالو عوض کردی؟ بهش گفتم خب چیکار کنم؟ بزنم سر جاش؟ گفتش خب آره بزن سر جاش مگه چیه؟ فیلمه دیگه. من هم کانالو برگردوندم سر جاش. خاله هم که از دیدن صحنه لذت میبرد نشست تا با هم فیلم رو ببینیم. بعد چند دقیقه برگشت آشپزخونه تا شام رو آماده کنه. شام که آماده شد نشستیم با هم شام خوردیم. ظرفا رو شستیم و دوباره رفتیم با هم پای نگاه کردن فیلم. من که خسته بودم بعد چند دقیقه همون جا خوابم برد. تقریبا یک ساعتی گذشته بود. پا شدم برم دستشویی که دیدم از طرف حموم صدای آب میاد. فهمیدم خالم تو حمومه. رفتم دستشویی موقع برگشتن دیدم که در حموم نیمه بازه و چشمای خاله که خودشو داره صابون میزنه بستس. فوری و بدون سر وصدا پریدم تو حموم. لیف رو برداشتم و شروع کردم بدنشو لیف زدن. خیلی خوشش اومده بود و هی میگفت حاجی این ور رو لیف بزن حاجی اون ور رو لیف بزن. فکر میکرد الان این کسی که بدنشو لیف میزنه شوهرشه. من هم چیزی نمیگفتم. تا اینکه روشو برگردوند و تا دید که من هستم اول فوری یه دستشو گذاشت رو پستوناش و یه دست دیگشم رو کسش. اما من کارم رو قطع نکردم و لیف زدن بدنشو ادامه دادم. هی بهش میگفتم خاله هنوز صورتت تمیز نیست. خاله هنوز گردنت که تمیز نشده. یه دست به پستوناش میکشیدم و میگفتم و اینجا باید قشنگ تمیز بشه. تا اینکه اون هم قبول کرد و دستشاشو از رو پستونا و کسش برداشت.

 

بهش گفتم خب خاله من که اینطوری نمیتونم خوب بشورمت. بذار خودم از اول بهت صابون بزنم. رو دو تا دستام برداشتمش و بردم خوابوندمش کف وان حموم. خودم هم رفتم دراز کشیدم روش و بدنشو از سر تا پا حسابی صابون زدم. سینه هاشو که صابون میزدم خیلی خوشش اومده بود و خودشم اونا رو دو دستی میگرفت و فشار میداد. این کارش باعث میشد من هم پستوناشو بیشتر صابون بزنم. صابون زدن بدنشو ادامه دادم تا اینکه کار به کسش رسید. نوک انگشتامو چند بار حسابی داخل کسش چرخوندم که دیدم خیلی حشری شده و داره قهققه میزنه. کمی کسش و بعد پاهاشو صابون زدم. کار صابون زدن که تموم شد خالم رو شستم. اونم یه نگاه به من کرد و گفت حالا نوبت منه. با هم دوباره برگشتیم تو وان. من تو کف وان دراز کشیدم و اون هم رو من خوابید و شروع کرد به صابون زدن. همین طور بدن منو صابون زد تا اینکه رسید به کیرم. من هم شورتم رو درآوردم تا راحت بتونه کیرمو صابون بزنه. دستاشو حلقه کرد دور کیرم و حسابی با اون ور رفت. بعدشم پاهامو صابون زد و تنم رو شست.خواستم لباسمو تنم کنم که خاله اومد خودشو چسبوند به من، دستاشو انداخت دور گردنم و شروع کرد لبامو بوسیدن. من هم یه دستمو انداختم دور کمرش و با یه دست دیگه پستونا و کسشو میمالیدم. اون هم از این کار حسابی خوشش اومده بود. دو دستی بغلش کردم و خوابوندمش کف حموم. خودمم روش خوابیدم. تا چند دقیقه لبای هم رو میخوردیم. بعد رفتم سراغ گردنش و بعدش هم پستوناش. وای که چه پستونای درشت و نرمی داشت. هی من پستونای خالم رو میخوردم و هی اون پستوناش رو تو دهنم فشار میداد. خیلی خوشش اومده بود و خودش هم هی اونا رو میمالید. بعد از اینکه پستوناش رو خوردم رفتم سراغ کسش.

 

اولش با نوک انگشتام کمی چوچولش از هم باز کردم و یکی از انگشتام رو داخل اون چند مرتبه چرخوندم. زبونم رو بردم داخلش و شروع کردم به لیس زدن. قشنگ لیس زدم و بعد پا شدم سر پا تا کیرمو ببرم داخل کسش. رو بدن خالم کمی جلوتر رفتم طوری که صورتامون روبروی همدیدگه قرار بگیره. دو دستامو از زیر کمرش به هم رسوندم. بهش گفتم خاله اجازه میدی. اون هم یه لب محکم ازم گرفت، دستشو گرفت دور کیرم، گذاشت داخل کس خودش و گفت آره عشقم. از این به بعد دیگه به من بجای امیر میگفت عشقم. من شروع کردم به حسابی تلمبه زدنش. هر چقدر من بیشتر و محکمتر تلمبه میزدم صدای آه و اوه خاله هم هم بیشتر بلند میشد. خواستم شدت تلمبه زدنم رو کم کنم که گفت نه محکمتر جرش بده. تازه دارم حال میکنم. من هم مرتب شدت تلمبه زدنم رو زیادتر میکردم. تا اینکه یه لحظه دیدم کف حموم از حال رفت. فوری رفتم از تو یخچال براش کمی آبمیوه آوردم. دادم خورد. کمی که حالش جا اومد صورتشو کرد طرفم و ازم تشکر کرد. من هم کمرش رو آوردم رو پاهام، کمی با نوک انگشتام با نوک سینه هاش بازی کردم، یه لب ازش گرفتم و گفتم خواهش میکنم. قابل نداشت. چند دقیقه گذشت بهم گفت ولی من هم باید برات جبران کنم. من هم گفتم باشه حالا که خاله جون میخواد قبول. پا شدم سر پا و اون هم جلوم زانو زد. موهاشو تو دستام گرفتم و اون هم دستاشو دور کیرم حلقه کرد. بعد از اینکه چند بار اونو قشنگ لیسید گذاشت تو دهنش و شروع کرد برام ساک زدن. محکم سرشو دور کیرم عقب جلو میکرد و اونو ساک میزد. وای که چقدر تو کارش استاد بود. چند دقیقه ای گذشت من که دیدم کیرم داره منفجر میشه اونو از دهن خاله درآوردم و آبمو پاشیدم رو صورت و سینه هاش.

 

یه لب از همدیگه گرفتیم. بعد تن همدیگه رو شستیم، خشک کردیم و از حموم زدیم بیرون رفتیم اتاق خواب. تو راه اتاق خواب خاله مرتب دستشو رو پستوناش و کسش میمالید و آه و اوه میکرد. رومو کردم طرفش بهش گفتم خاله طوری شده. اون هم گفت نه چیزه خاصی نیست. دوباره دیدم همین کار رو تکرار میکنه بغلش کردم و گفتم طوری شده. خیلی آه و اوه میکنی. بغلم کرد و با چشمایی خمار گفت من هنوز ارضا نشدم عشقم. من هم لباشو بوسیدم و گفتم نگران نباش خاله. خودم حلش میکنم. رفتیم تو اتاق خواب. دستامو انداختم دور پاهاش و انداختمش رو تخت دو نفره ای که وسط اتاق بود. خودمم پریدم روش و شروع کردم به خوردن از لباش. تا چند دقیقه لبای همدیگه رو میخوردیم. بعد رفتم سراغ گردن و سینه و پستوناش. وای که چه پستونای درشت و نرمی داشت. انگار دو تا کیسه آب دستت گرفتی. کمی پستوناش رو مالیدم و ازشون خوردم. بعد بهش گفتم خاله من شیر میخوام. اون هم بهم گفت باشه خاله جون. پا شد نشست رو تخت. من سرمو گرفته بودم زیر پستوناش و اون هم پستوناشو تو دهنم. از یه طرف خاله محکم پستوناش رو تو دهنم فشار میداد و از یه طرف دیگه هم من پستونای خاله رو محکم میمکیدم.

 

بعد از اینکه حسابی از پستوناش میکیدم دوباره خوابوندمش رو تخت و خودمم خوابیدم روش. این بار زیر سینه ها و شکمش رو لیسدم. بعد رسیدم به کسش که حالا حسابی داغ شده بود. اول با نوک انگشتام لبای کسش رو از هم باز کردم و بعد کمی اونا رو تحریک کردم. بعد از اینکه دیدم خالم آماده شده نوک زبونم رو چند بار داخل شکاف کسش بردم و شروع کردم به لیسیدن و مکیدن اون. خالم هم حسابی خوشش اومده بود و از من میخواست که این کار رو ادامه بدم. من هم حسابی براش کسش رو خوردم. بعد خالم کمی کسش رو داد بالا من هم آروم آروم بدون اینکه دردش بیاد کیرمو کردم داخلش و شروع کردم به تلمبه زدن بهش. همین طور که من داشتم شدت جلو و عقب کردن کیرم رو داخل کس خاله شدیدتر میکردم اون هم شدت پیچ و تاب دادن کس خودشو دور کیرم شدیدتر میکرد. هر دومون حسابی شهوتی شده بودیم. پستونا و کس خاله حالا حسابی داغ و قرمز شده بود. بهش گفتم خاله بیا یه روش دیگه رو هم امتحان کنیم. ازم پرسید مثلا چه روشی. من هم گفتم نمیدونم. اختیارش با خودته. اون هم بهم گفت بیا تو دراز بکش رو تخت و …

 

من هم به پشت دراز کشیدم رو تخت و اون هم اومد کسش رو گذاشت رو کیرم. ازش پرسیدم خاله چرا این روش رو انتخاب کردی؟ که اون هم گفت این روش یکی از روشهایی که من و حاجی موقع سکس با هم خیلی ازش استفاده میکنیم. و بعد شروع کرد به بالا و پائین کردن خودش رو کیر من. همین طور که خاله خودش رو کیر من بالا و پائین میکرد پستونای درشت و آویزونش به سینه هاش میخوردن و صدای شالاپ و شولوپی راه انداخته بودن که منو شهوتی تر میکرد. تو طول این نوبت بعضی موقعها خودش با دستای خودش پستوناشو میمالید بعضی موقعها هم من براش این کار رو انجام میدادم. تا چند دقیقه خالم خودشو رو کیرم بالا و پائین میکرد. من هم پستوناش رو با دستام میمالیدم. من که کم کم داشت دوباره آبم میومد بهش گفتم خاله زود پاشو. پرسید چطور؟ من هم بهش گفتم داره آبم میاد. نمیخوام حامله بشی. اونم سرشو آورد طرف صورتم، یه لبخند بهم زد و گفت نترس عزیزم. من مرتب قرص ضد حاملگی مصرف میکنم. به خاطر همین هم هستش که تو این چند سال هنوز حامله نشدم.

 

من هم دستامو انداختم دور کمرش، به بغل خوابوندمش جلوی خودم و با یه فشار آروم کیرمو تا ته کسش فرو کردم. با دستام محکم بدنشو گرفته بودم و کسشو رو کیرم عقب جلو میکردم. دیدم که کیرم حسابی داغ شده و داره منفجر میشه خالمو بلند کردم و به پشت خوابوندمش رو تخت. بهش گفتم پاهاتو از هم باز کن میخوام آبمو بریزم تو کست. خودم هم خوابیدم روش و آبمو خالی کردم تو کسش. حالا دیگه هم من ارضا شده بودم و هم خالم به ارگاسم رسیده بود. خالم اومد جلو یه لب محکم ازم گرفت و بهم گفت به خاطر امشب ممنونم عزیزم. من هم پستوناشو تو دهنم مکیدم، طوری که از شدت شوق و خوشحالی یه فریاد بلند کشید. بعد یه لب محکم ازش گرفتم و گفتم خواهش میکنم خاله جووووووووووووون. بعد خاله دستاشو انداخت دور کمر من و من هم دستامو انداختم دور کمر خالم. خالم با چشمایی خمار تو صورتم نگاه کرد و بهم گفت عزیزم میشه از این به بعد ما دوباره با هم سکس داشته باشیم. من هم بهش گفتم خاله جون اگه شما بخوای چرا که نه؟ از اون به بعد من و خالم هر چند وقت یکبار با هم سکس داریم.

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

8 دیدگاه دربارهٔ «سکس من و خاله جونم ناهید»

  1. خوش بحالت چه خاله خوبی داری.یه خاله ازتهران نبودب منم کس بده09398695168

    1. ناشناس

      چرا که نه. اگه بتونی خوب پستوناشو بخوری حتما. فقط باید پستون خور خوبی باشی.

  2. خوش به حالتون والا خاله های ما به من بیلاخ هم نشون نمی دن والا من 16 ساله که تنهام

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا