از بندرماهشهر تا سربندر

با سلام خدمت دوستان
من راستین 22ساله از بندر ماهشهر هستم
قد 185و وزنم 90
هیکلم معمولیه مثل بقیه مردم
یعنی مثل بعضی ها سوپرمن نیستم .
یه دختر همسای داریم مثل هلو البته هیکلش نه خوشگلیش حالا کاری به این نداریم ولی یه دوست داره خوشگلیش از هلو هم یه چیز بالاتره
کلا تو کفش بودم بدبختی نه شمارشو داشتم نه اسمشو میدونستم فقط هروز دفتر دستکش دستش بود میومد خونه این همسایمون
یه روز دلو زدم به دریا گفتم هرچه
باد آباد
از ماشین که پیاده شد میرم سراغش
و بهش پیشنهاد دوستی میدم
منتظر موندم تا اومد و از ماشین پیاده شد .
اومد و رفت خونه منم هیچ گوهی نخوردم … حالا من یه چیز گفتم تو چرا لبخند میزنی ادامه داستان رو بخون…
هیچی دیگه رفتم خونه
فایده نداشت باید اول مخ این دختر همسای که خودش کرم داشت رو میزدم تا به اون برسم
این دختر همسای که اسمش رویا بود هم کلاس دختر خالم بود
با هر دنگو فنگی شده بود شماره اینو از دختر خالم گرفتم در عوض مجبورم کرد سیستم کامپیوترش رو براش درست کنم که یه نصف روز ازم وقت گرفت مونده بودم این کاپیوتره یا انباره
ویندوز کامپیوتر داشت برام گریه میکرد خیلی دلم براش سوخت
بگذریم من به رویا زنگ زدم
خیلی با ناز و اشوه گفت الووووو
یعنی خواستم گوشی رو بزنم تو دیوار که دیدم خیلی گرونه دیگه نمیتونم مثلش بخرم کلا پشیمون شدم
خیلی شیک گفتم خوانوم فلانی گفت بهههله بفرررمایید.
گفتم میتونم با شما آشنا بشم .
 
گفت بستگییی دارررره کی باشی
هیچی دیگه کلا خودش موخش تیلیت بود .چو از این دختر خوشم نمیاد خلاصه میکنم.
کلا تو دوشب با این رویا خپله رفیق شدم کثافت حرفای سکسی میزد
خودمو معرفی نکردم براش ولی گفتم از بچه های محله هستم .
بحث رو کشوندم روی این دوستش که خیلی خوشگل بود
خواستم آمار بگیرم که متوجه شدم بله
این خانوم خوشگل خاله رویا میشه که پرستار بچست و هر روز میره سربندر برای مراقبت از بچه مردم .
یو هاهاهاها
دیگه با رویا کاری نداشتم پس اون خطی که باهاش تماس میگرفتم رو خاموش کردم.فکر کنم دختر افسردگی گرفت آخه قول ازدواج بهش داده بودم.
بگذریم . میدونستم که چه موقع از خونه میاد بیرون ماشین رو برداشتم و رفتم بیرون اون دور دورا ایستادم تا بیاد سر کوچه وقتی رسیر حرکت کردم بهش که رسیدم سرعتم رو کم کردم که فکر کنه ماشین من تاکسیه
البته تاکسی هم بود یه سمند سفید با آرم تاکسی تلفنی فقط او لحظه قصد من مسافر بری نبود .
خلاصه شانس ما زد و این دختر دست بلند کرد گفت آقا در بست منم که از خدا خواسته ایستادم در رو باز کرد نشست عقب گفتم کجا میرید گفت سربندر و حرکت کردیم تا اونجا هیچ حرفی نزدم آخه نقشه داشتم
وقتی رسیدیم و خواست حساب کنه پول نگرفتم
گفت آقا چرا پول نمیگیری
گفتم من همسایه خونه آقی فلانی هستم شمارو میدیدم هروز ظهر سر کوچه وایمیستید
پیش خودم درست ندونستم که دو ساعت تو گرما منتظر ماشین باشید
 
گفتم برسونمتون
گفت آخه اینجر که نمیشه
گفتم اشکال نداره من هروز بعد دانشگاه میام سر بندر واسه کار
واااااااای سوتی دادم در حد خر پرنده
گفت مگه شما میدونستید من میام سربندر سری جمش کردم گفتم نه والا گفتید سربندر متوجه شدم هم مسیریم
خدارو شکر خرتر از این حرفا بود هیچی نفهمید .
قبول کرد ورفت
فرداش که هیچی نرسیدم بهش ولی پس فرداش رسیدم بهش و باز سوارش کردم باز عقب نشست
ولی یکم خوش برخورد تر شده بود
گفتم خوانووووممممه نمیدونستم اسمش چیه دید گیر کردم گفت مژده هستم خواهر خوانوم آقای فلانی
گفتم آها ببخشید مژده خوانوم …
لامصب فکر کنم اینم کرم داشت آخه چه دلیلی داشت اسمش رو به من بگه
گفتم من که هر روز این مسیرمه چرا شما هزینه تاکسی بدید خودم میبرمتون.
گفت نه آخه اینجوری درست نیست من مزاحمتون بشم گفتم چه مزاحمتی نه اصلا راه نداره
اونم خندید و قبول کرد ….
آخه اگر کرم نداشت که نمیخندید و قبول کنه…
همینجور یه چند روزی پیش رفتیم تا دیگه دیدم عقب نمیشینه میاد جلو سوار میشه
میگه میخنده دردودل میکنه
اوووووووو نگو طرف مطلقه بوده ما خبر نداشتیم
خاااااااک تو سر شوهرش که طلاقش داده
 
گفت بابا من هنوز دوستش دارم اونم نو دوست داره ولی مشکلاا نمیزاره
منم گفتم بله بله چه میشه کرد
یکم خودمونی شدم گفتم باهم هرف میزدین مشکلاتتون رو حل میکردین
همینجوری مثل خر دلداریش میدادم
ولی کرم داشت چون میگفت مرسی عزیزم
منم خر کیف میشدم
یه روز که رسوندمش در خونه طرف
همون سر کارش .
به اونجا که رسیدم الکی با پدال گاز بازی میکردم که فکر کنه ماشین ریپ میزنه (ریپ یعنی خوب کار نکردن ماشین )ایستادم همونجا گفت چی شده گفتم هیچی چیز مهمی نیست شما برید
رفت توی خونه و درو بست
منم کاپوت ماشینو دادم بالا بعد 20دقیقه دیدم صاحب خونه اومد رفت بیرون منم الکی گیر ماشین شدم
دیدم مژده از بالا به من نگاه میکنه
بیچاره دلش برام سوخت دیدم با یه پارچ آب اومد دم در گفت ببخشید تقصیر من شد ….
منم فوری گفتم ننننننه این چه حرفیه
چه ربطی به تو داره مژده
اینو با جدیت گفتم که باور کنه
 
ولی دگه اونجا بود که مژده خانوم شد مژده خالی هههههه چه باحال
گفتم یکم دیگه تمومه آب رو گذاشت پیش من و رفت تو که به بچه برسه
منم بعد یه ربع درزدم که پارچ آب رو بدم تحویل .
پارچو بهش دادم گفت بیا تو دستاتو بشور گفتم نه یه وقت صاحی خونه میاد گفت نه حالا حالا ها کسی نمیاد
رفتم تو حیات که شیر آب رو باز کنم که گفت شیر آب خرابه بیا داخل تو خونه بشور .
وجدانا خیلی باهم صمیمی شده بودیم .
هیچی دیگه رفتم تو بعد رفتم سراغ روشویی داخل خونه هم دستامو شستم
هم گلاب بروتون .
بعد که اومدم بیرون …….
چی میدیدم 

به خدا میدونستم کرم از خودشه
تاپ صورتی و یه ساپورت مشکی
البته رو سرش شال گذاشته بود
منم به روی خودم نیوردم گفتم
مرسی مژده خوانوم بایکمی منظور گفتم شما خیلی مهربون هستین
اونم گفت راستین جان مهربونی از خودته آدم خوب مثل تو کم گیر میاد
منو میگی انگار تو کونم جشنواره تابستونی گرفته بودن.
دیگه از کنترل خارج شدم بی اراده لپشو بوسیدم.آخیییییش راحت شدم
چی چیشد  بهم خیره شده بود
گفتم خاک بر سرم شد ریدم
بعد یواش یواش دیدم لبخند زد
 
وااااااااااااااااااااااااااااااای اونم منو بوسید
چه لبای خوش طعمی داشت
ولی به یقین رسیدم که خودش هم کرم داشت
10دقیقه باهم لب گرفتیم
بعد دیدم خانوم داره شل میکنه بدنشو
آروم دست گذاشتم رو سینهاش دیدن آهو نالش در اومد
گفتم آخ جون مال خودم شد
داشتم میمالیدمش که دیدم دستش رو گذاشت رو کیرم باورم نمیشد
انگار روی ابرا بودم
یه نگاهی تو چشاش کردم و دستامو بردم زیر لباسش دیدم هیچی نمیگه
آروم تاپش رو در اوردم
سینه هاش خیلی خوشگل بود پوستش مثل برف سفید بود چسبوندمش به دیوار و شروع کردم به مک زدن سینهاش
با صدای بلند آه میکشید
کشیدمش سمت خودم و خوابوندمش روی مبل آروم آروم ساپرتش رو در آوردم شرت سفیدش خیس شده بود
سریع لباسامو در اوردم اونم شرتش رو در اورد
جووووووون چه کس صورتی و خوشگلی بود بی معطلی رفتم سراغش شروع کردم به خوردن کسش
عجیب بهم حال میداد
همون جا ارضاء شد بعد پاشد و شروع کرد به ساک زدن و خوردن شوبولم
ماهرانه ساک میزد ولی نزاشتم زیاد ساک بزنه چون نمیخواستم زود ارضاء شم باز خوابوندمش و پاهای سفیدش رو دادم بالا مژده پرده نداشت واسه همین آروم آروم کیرمو فرو کردم داخل کس صورتی وتنگش
یه جیغ آروم کشید
کسش خیلی داغ و لیز بود
و شروع کردن به تلمبه زدن
 
مژده دیوونه شده بود و داشت منو دیوونه میکرد مدام لبای هم دیگه رو میخوردیم کم کم داشت آبم میومد
گفتم مژده داره میاد چیکارش کنم
مژده با لحن تحریک آمیز گفت بده بخورم.
کشیدمش بیرون ومژده باز شروع کرد به ساک زدن آبم با شدت پاشید تو دهنش اینقدر زیاد بود که از دهنش بیرون میریخت وتا آخرش همشو خورد
دیگه نای راه رفتن هم نداشتیم هردومون فقط توی بغل همدیگه لم داده بودیم ولب میگرفتیم.
این اولین سکس بود ولی آخریش نبود
الان دو ماهه که هر هفته با هم سکس میکنیم
این همه بنزین مصرف کردن از ماهشهر تا سر بندر واقعا ارزش داشت برام و خوشحالم که به خاستم رسیدم….پایان……
.
.
وبه این نتیجه میرسیم که همه آدما کرم درون دارن.فقط باید کشفش کنن
من و مژده کشفش کردیم کار سختی نبود .
و از شما ممنون که این داستان واقعی رو خوندید.
واز اونجایی که میدونم فوش ندادن براتون آسون نیست فوش بدید اشکال نداره ولی جان داداش ناموسی نباشه
هرچی میخوای بگی به خودم بگو
دم تک تکتون هم گرم.
 
نوشته:‌ راستین.

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «از بندرماهشهر تا سربندر»

  1. باسلام سعیدم سربندر تنها زندگی می کنم خونه مجردی دارم ماشین غم دارم دنبال یک دختر یا زن فرقی نمیکنه پایه باشه همه خرج و مخارج با من هرجا خواست میریم دور دور و غیره بچه کازرونم ولی به دلیل شغل مکه منطقه ویژه سایت یک کار میکنند الکترونیک هستم اگه کسی میتونه پای باشد یا علی اگه مفعولم باشه خوبه خلاصه بگم یکی باشه که باهم حال کنیم اگر هست یاد اینستا بهم دایرکت بده من هستم
    Mancat651

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا