من و زن دایی

این داستان واقیت داره و امید وارم که توی سایتتون بذارینش 2سال پیش بود که دائیم صبح امد دنبال و به من گفت بیا همراه من بریم دانشگاه دائی من استاد دانشگاه بود من سریع اماده شدم و رفتم همراش توی دانشگاه رفت توی مرکز اموزش و اسم یک دختر رو داد و یک پرینت گرفت امد دائی من 32 سالش بود واز نظر قیافه خوبی داشت و خیلی ها ارزو داشتن زنش بشن منم 20 سالم بود و از نظر قیافه مثل دائیم بودم و تنها فرقی داشتم مو های من مجعد بود بعد از اینکه پرینت را گرفتیم امدیم توی حیاط دانشگاه و نشستیم توی ماشین و قتی یکی از کلاس ها تعطیل شد دائیم یک دختر رو به من نشون داد گفت نگاش کن چه قیافه ای داره می خوام بریم خاستگاری من گفتم بد نیست خوشکله یک دختر خیلی خشکل که زیر چادر بود و ارایش هم نکرده بود توی دلم گفتم این که این جوریه وای که با ارایش و با مانتو چی میشه اون لحظه ماتم برده بود (توی دلم میگفتم دائی این بیشتر به درد من می خوره تا تو) تا دائیم گفت ببین این مشخصاتش است تنها چیزی توی اون برگه توجه من رو جلب کرد این بود که اون متولد 1361 بود و دو سال فقط از من بزرگ تر بود و 10 سال از دائیم بچه تر اون موقع 22 سالش بود رفتیم توی خونه و به همه گفتیم که برن خاستگاری خلاصه بعد از 1 ماه عروسی گرفتن تا امسال که من 22 ساله شدم و اون 24 ساله با هم خیلی خوب شده بودیم که حتی به اسم کو چیک صداش می کردم اون به من گیر داده بود که بدونه ایا من دوست دختر دارم یا نه یک جور نیگاه می کرد که من اصلا طاقت نمی اوردم و بهش گفتم و اونم من رو راهنمایی می کرد تایک روز من با دوست دخترم که خیلی دوستش داشتم سر یک جریانی بهم زدم دائیم رفته بود ماموریت المان و یک ماه نبود و من رفتم خونه مادر بزرکم و زن دائیم رو سوارش کردم اوردمش توی خونه خودمون تا اونجا تنها نباشه
 
در زمن توی کل خونواده ما زن دائیم با من از همه بهتر بود. من عصر ناراحت روی تخت خوابیده بودم و توی فکر بودم و اونم داشت پشت کامپیوتر من اهنگ برای خودش رایت میکرد من جریانم رو با دوست دخترم بهش نگفته بودم که بهم زدم مامانم از پائین گفت:امیر من رفتم نون بگیرم. منم گفتم :باشه. زن دائیم امد نشست کنار من و روی تخت و با اسرار از من پرسید منم بهش گفتم اونم با من هم دردی کرد و بلند شد رفت و کامپیوتر رو خاموش کرد مامانم امد و ما شب شام خوردیمورفتم که بخوابم من شب خیلی حشری شده بودم گفتم من باید زن دائیم رو بکنم. بعد فکری به مغزم رسید گرفتم هرچی فیلم سکسی توی کامپیوترم داشتم گذاشتم دم دست تا صبح که افتاد توی کامپیوترم پیدا شون کنه من صبح قبل از اینکه از خواب بیدار بشن به بهانه دزد گیر ماشینم زدم بیرون تا بشینه پشت کامپیوتر می دونستم بابام ساعت 8 میره شرکتش و مامانم هم خونه مهین خانم دوستش دعوت بود من ساعت 8:30 برگشتم از در پارکینگ اروم امدم تو ماشین رو زدم تو اروم رفتم توی خونه پائین رو گشتم دیدم نیست فهمیدم بالاتویه اتاق من پشت کامپیوتر اروم از پله ها رفتم بالا دیدم در نمه بازه از لایه در نگاه کردم دیدم که کامپیوتر روشنه و لی زن دائیم پشتش نیست یکم در رو باز کرد دیدم مانیتور رو چرخونده و خوابیده رویه تخت و داره فیلم سکسی نگاه میکنه توری خوابیده بود که در باز می شد در رو نمی دید در را یک کم باز کردم دیدم شلوارکی که پاش بود تا بالای زانو هاش کشیده پائینو داره با خودش ور میره و تاپی هم که تنش بودو زده بود بالا و داشت سینه های بزرگشو که کرست نداشت می مالوند(زن دائی من قدش 165 بود و 58 کیلو بود خیلی خوش ترکیب بود در زمن اصفهانی بود و تمام خانواده خودش اصفهان بودن) و در زمن سینه های خیلی بزرگی داشت و داشت اروم اه اه می کرد من خیلی حول شده بودم ونمی خاستم زندائی به این خشکلی رو از دست بدم دیدیم چیکار کنم رفتم پائین و به خودم گفتم الان صداش میزنم و میاد پائین بعد درستش میکنم من شروع کردم به صدا زدن که زن دائیم گفت امیر بیا بالا من تو اتاق خودتم من رفتم بالا ودر رو یکم باز باز کردم تا نصفه حدودن که دیدم از پشت در لخت امد بیرون من خیلی جا خردم ولی کم نیاوردم بغلش کردم بردمش توی اتاق مامانم اینا روی تخت دونفره که حال میده و شروع کردیم به لب گرفتن و اون لباسای منو در می اورد منم سینه های بزرگ و سفیده شو که سفت شده بودن می خوردم تا هر دوتاییمون لخت توی بغل هم خوابیده بودیم
 
بعد من تمام بدنشو لیس زدم و کسشو اینقدر خوردم که از حال رفت بس که جیغ زد بعد گفت امیر منو بکون من بهش گفتم خیلی بهت حال بدم یا کم گفت تا جایی که می تونی منم بلند شدم و رفتم یک کاندوم با ژل بی حس کندش اوردم و زدم سره کیرم و گذاشتم دم کسش و شروع کردم به مالوندن سر کیرم به دور کوسش تا یک دفعه کردم توی کسش واون جیغی از ته سر کشید و بیحال شد فهمیدم ارضاع شده و بعد من چرخیدم توری که من زیر خوابیده بودم و اون روی من و من عین توی فیلم می کردم توی کسش اونم دستشو اورده بود عقب و دست می کشید توی مو های من منم 35 دقیقه کامل کردمش به حالت های مختلف که بهش خیلی حال بده بعد از 35 دقیقه من ابم رو توی کسش خالی کردم خوشبختانه کاندوم داشتم بعد بغلش کردم و طوری که وایستاده بودم می بوسیدمش که بردمش تویه حموم و چون اون دیگه رمق نداشت من خوابوندمش توی وان و اب ولرم ریختم توی وان و وان رو پر کردم و شروع کردم به ماساژ دادن بدنش و کسشو اروم می مالوندم اونم میگفت امیر تو با دوست دخترت هم همین کارا رو میکنی من می گفت دوست دختر من که عمر منه تویی و همینجوری ماساژش می دادم تا اون بهحال امد و منم رفتم توی وان و خوابوندمش روی خودم و شروع کردیم به لی گرفتن و بوسیدن هم که ولی خودش میگفت منو د. باره بکون تو واردی من بهش گفتم نه چون خودم پزشکی خونده بودم می دونستم که دیگه براش ضرر داره ما ربع ساعت توی حموم بودیم بهد من رفتم براش لباساشو اوردم برای خودم هم اوردم و تنش کردم لباسامونو که پوشیدیم من دو باره بغلش کردم و بردمش خوابوندمش روی تخت خودم و چند تا اهنگ ملایم گذاشتم و بهش گفتم من میرم وزود بر میگردم ربع ساعت بعدش من با 15 تا سیخ کنجه وکباب برگشتم چون اون 4 بار ارضاع شد ودیگه جون نداشت من براش گرفتم تا جون بگیره از اون ماجرا 3 روز گذشت که من ساعت 12 بود رفتم به خوابم زن دائیم توی یک اتاق مخوابید که یک تلویزیون دیگه با ماهواره بود و مامانم با بابام هم جلوی تلویزیون توی پذیرائی می خوابیدن منم توی اتاق مامنم اینا شب ساعت سه بود که احساس کردم یک نفر بالای سرم داره صدام میزنه چشمامو باز کردم دیدم زن دائیم گفتم چیه چی شده گفت من پائین می ترسم میشه کنار توبخوابم گفتم اره و لاف رو زدم بالا و امد توی بغل من خوابید بعد پشتشو کرد به من منم گرفتش محکم توی بغلم و فشارش می دادم توی بغلم بعد من یک دستمو کردم از زیر پیراهنی که تنش بود روی سینه هاش و شروع کردم به مالوندن خودش هم دکمه هاشو باز کرد من در گوشش گفتم اناهیتا مثل اون روز جیغ نزنی که مامانم ایما بیدار میشن اونم برگشت و منو بوس کرد
 
گفت نه عزیزم منم خیالم راحت شد و ابن یکی دستمو کردم توی شلوارکی که پاش بود و با انگشتم میکردم توی سوراخ عقبش و با انگشت اشاره و کناریش کسشو می مالوندم بعد اون دستشو اورد عقب و دست کرد توی شلوارک من و شروع کرد به مالوندن کیر من و من یک دفعه احساس کردم دستم خیس شد که ارضاع شده بود منم دستشو از روی کیرم برداشتم و می خواستم بکنم تو که دیدم نمیره دستمو مالیدم رویه کسش و کمی از ابشو زدم به کیرم تا راحت بره تو ابش اینقدر لیز بود که کیرم رفت تا ته تو امد جیغ بزنه که من سرشو بر گردوندم و لبمو چسبوندم روی لیش و شروع کردم به تلمبه زدن تا ابم داشت می امد اونم احساس کرد امدم کیرمو بیارم بیرون که نذاشت و تمام ابم ریخت توی سوراخ عقبش و بع بر گر دوندمش و شروع کردم ازش لب گرفتن بعد بهش گفتم ترست ریخت حالا نمی خواهی بری پائین صبح مامانم می فهمه گفت نه من در بست مامانتم که صبح زود باید بره درو باز نمیکنه میگه که من بیدار نشم من دوباره شروع کردم به لب گرفت و در همون حالت خواب رفتیم ساعت 6 بود که من از خواب بیدار شدم مامانم و بابام هنوز خواب بودن و ساعت 7 قرار بود برن لواسون سر سال یکی از اشنایان بابام بود اروم از توی بغل زن دائیم بلند شدم و رفتم بیدارشون کردم و رفتم دست شوئی تا اونا رفتن و من دوباره رفتم توی بغل زندائیم خوابیدم و اون شب بهتریت شب من بود چون من به ارزوم رسیده بودم که حتی زندائیم رو بوس کنم اون شب من هم کرده بودمش و هم تا صبح توی بغل هم خوابیدیم اون صبح من و زندائیم تا ساعت نه خوابیدیم البته لخت و کیر من لای پای زن دائیم تا بیدار شدیم و لباس پوشیدیم و گفتم بریم بیرون گفت کجا گفتم بیا می فهمی و بردمش توی یک کله پاچه ای ناب که یک دل سیر خوردیم بعد بردمش توی بازار های تهرون و گفتم هرچی می خوای بردار مهمون من اون ور نمی داشت و تعارف میکرد من به زور براش خریدم و من خلاصه اون روز 150 هزار تومن براش لباس و کفش خریدم تا الان ما شاید نزدیک 20 بار دیگه توی فرصت های مناسب سکس داشتیم و علاقه ما دوتا به هم 100برار شد راستی یادم رفت بگم اون روز که زن دائیم فیلم نگاه می کرد منو توی شیشه پنجره دیده بود که داشتم می دیدمش این بود داستان من و زن دائیم
——–

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا