شب جمعه به یاد ماندنی

من زهرا 24 ساله از رشت، فارغ التحصیل پرستاری از دانشکده علوم پزشکی تهران هستم، میخوام یه خاطره شیرین و به یاد ماندنی رو برای شما عزیزان تعریف کنم که مسیر زندگی منو متحول کرد.
من تو یه خانواده مذهبی به دنیا اومدم و دو خواهر بزرگتر از خودم دارم، پدرم مرد ساده ای بود اما غیرت داشت و از بچگی ما رو مجبور کرده بود چادر سر بزاریم و حجاب داشته باشیم، من که بزرگتر شدم و چیزهایی حالیم شد دنبال راه حلی بودم تا از این وضعیت خلاص بشم.
خیلی دوست داشتم مثل دخترای دیگه آزاد و راحت لباس بپوشم و آرایش کنم و یا حتی BF داشته باشم ، تو دبیرستان دوستام از دوستای پسرشون و سریال های عاشقانه ماهواره حرف میزدند و عکس و ویدیوهای سکسی بهم تعارف میکردند، منم که گوشی نداشتم یعنی بابام میگفت هر وقت رفتی دانشگاه برات میخرم، به همین خاطر مجبور بودم فقط تو گوشی دوستام اون فایل های جذاب رو تماشا کنم، جالب بود که تو سن و سال جوونی تازه داشتم با دنیای سکس آشنا میشدم، ولی خیلی باحال بودند.
 
اما خاطره…
تابستان سال1386 بعد نتایج کنکور و انتخاب رشته از اینکه رشته پرستاری در تهران قبول شدم خوشحال واسه ثبت نام با بابام رفتم تهران، من از پرستاری خوشم میومد و همیشه اون لباس سفیدپرستاری رو دوست داشتم، بابام خیلی خوشحال منو تو دانشکده ثبت نام کرد و برام خوابگاه دانشجویی گرفت، بعدش رفتیم بیرون و با یه حرکت پا به توپ منو غافلگیر کرد، هم برام گوشی خرید هم لب تاب، بعدش خداحافظی کرد و رفت رشت.
ترم شروع شد و جو کلاس ها خیلی سکسی بود، دختر پسرای ترم بالایی از سرو کول هم بالا میرفتند ، منم شبها با vpn میرفتم اینترنت و از سایت های سکسی بازدید میکردم بعدش میرفتم حموم و خود ارضایی میکردم.
من تو کلاس با یه دختر بنام «مارال» آشنا شدم، مارال ترم بالایی بود و از کرج میومد، اون دختری خوشکل و سکسی بود، اون کارش توآرایش و مد وشیک پوشی حرف نداشت، رفته رفته روابط دوستی ما داغ شد و اون منو بکلی تغییر داد.
باهاش رفتم آرایشگاه یکی ازدوستاش تو تهران… وای باورم نمیشد این منم! با یه خورده آرایش مثل عروس خوشکل شده بودم، بعدش با هم رفتیم خرید لباس… از شال و مانتوکوتاه بگیر تا ساپورت وکفش پاشنه بلندسکسی … دیگه به آرزوم رسیده بودم شیک پوشی که همیشه حسرتش رو میخوردم.
یه روز مارال گفت بابام اینا رفتند تبریزخونه خاله ام اینا ، داداشم با دوستاش دارن میرن شمال، شب جمعه تنهام بیا پیشم باش!
 
منم قبول کردم و عصر پنجشنبه خوشکل کردم و موهامو پریشون ریختم بیرون و شیتیل بیتیل راهی کرج شدم ، تو راه چند تا پسر مزاحمم شدند و بهم تیکه انداختند، اما بهشون محل نذاشتم و رسیدم خونه مارال و زنگ زدم در و باز کرد رفتم بالا دیدم مارال در رو وا کرد یه تاب و دامن کوتاه سفید تنش کرده بود، از خوشحالی رفت منو ببوسه یه لب سکسی ازم گرفت که جا خوردم، خونه بزرگ و با صفایی داشتند مارال منو راهنمایی کرد تا لباسامو عوض کنم بعدش یه تاب و شلوارک برام آورد.
رو دیوار عکس داداش مارال رو دیدم اینقدر خوشتیپ بود یهو دلم هوری ریخت، گفتم :«داداشتِ؟»
مارال گفت :«آره دوست داری زنش بشی؟».
من گفتم «برو بابا کی میخواد شوهر کنه!».
مارال رفت تو آشپزخونه و دو تا شربت آلبالو درست کرد وآورد و بعدش رو مبل لم داد و پاهاش انداخت رو میز عسلی، اونوقت کنترل ماهواره رو برداشت و زد رو کانال سکسی ها گفت:« از اینا خوشت میاد؟».
منم گفتم بدم نمیاد اونوقت لیوان رو برداشتم و کمی از شربت خوردم، طعم خاصی داشت، بعدش رفتم کنار مارال نشستم، یهو دیدم مارال داره رون هاشو نوازش میکنه، اونوقت آروم آروم پاهاشو از همدیگه باز کرد… وای شورت پاش نبود، کسش رو دیدم چه کس تپلی بود، با انگشتاش لبای واژنش باز کرد و یکم مالوندش…
بعد دستش رو انداخت دور گردنم و پشت گردنم و بوسید و گفت:« دوست داری باهم حال کنیم».
من جا خوردم و چیزی نگفتم، بعدش مارال آروم با زبونش گوشم رو گذاشت تو دهنش و گفت:« نگفتی کس خانم؟».بعدش دیگه امون نداد همینطوری زیر گردنمو خورد.
 
منم از خود بیخود شدم و لبش رو بوسیدم وای چه حالی داد، رژ خوشمزه ای زده بود، لب خوری شدیدتر شد و با زبونامون بازی میکردیم مارال منو خوابوند و اومد روم و تاب از تنم در آورد و شروع کرد به سینه خوردن!
حشرم زد بالا احساس کردم شورتم داره خیس میشه! آخ و اوفم در اومد باورم نمیشد دارم سکس میکنم اونم با یه دختر! دستام رو کشیدم رو رون های مارال، دامنشو دادم بالا و کس و کونش ومالوندم کسش خیس خیس شده بود، مارال شلوارک و شورتمو یه جا از پام کشید بیرون و شروع کرد به خوردن کسم، اوف چه فازی داد، آب دهنش از روی کسم میچکید رو زمین من موهاشو چنگ میزدم، با مارالحالت 69 شدیم، منم شروع کردم به کس خوردن، اوف چه حالی میداد، صدای کس خوردنمون تو اتاق پیچید.
مارال بالشک مبل رو برداشت گذاشت زیر کونم و رفت سراغ خوردن سوراخ کونم، وقتی دورش لیس زد از خود بیخود شدم، مارال از تو سبد میوه یه خیار برداشت و تو دهنش ساک زد و بعدش کشید رو کسم! اوف…
مارال گفت:« دوست داری کیر بخوری؟»… من اینقدر تو حس بودم گفتم:«آره عزیزم میخوام».
مارال یه کم از خیار رو فرو کرد تو کسم و بعد درآورد وگفت:« بزار کیر شوهرت پاره اش کنه»!
بعدش وقتی لبای کسم رو میخورد آروم آروم خیار رو کرد تو کونم…اوف، اولش درد داشت اماخیلی فاز داد.
منم زیر دامن مارال فقط داشتم کس و کونش رو میخوردم و چیزی نمیدیدم.
 
یهو دیدم یه چیز داغ و کلفت داره میره تو کونم، انگار یه کیر واقعی بود…اوف خیلی فاز داد، بعد شروع کرد به تلمبه زدن، جیغم در اومد، داشت کونم جر میخورد، سرمو از زیر دامن مارال کردم بیرون، یهو دیدم داداش مارال داره منو میگاد، باورم نمیشد، اونا با هم دست به یکی کرده بودند منو بگان!
داداش مارال که اسمش«هادی» بود یه چشمکی بهم زد و کیرشو درآورد آروم سر داغ کیرگذاشت رو کسم ! من اونقدر غافلگیر شده بودم که نمیدونستم دارند با من چیکار میکنند، هادی از اول وقتی سرم زیر دامن مارال بود داشت با یه هندی کم از کوس و کونم فیلم میگرفت.
مارال روشو برگردوند طرفم گفت:«جنده خانم دیگه وقتشه به شوهرت کس بدی».
هادی بی مقدمه محکم کیرشو کرد تو کسم…وای چه دردی داشت ولی فاز داد پرده منو پاره کرد و تند تند شروع کرد به تلمبه زدن…هادی گفت:« کس خانم زنم میشی؟»
منم که داشتم حال میکردم گفتم:« آره میشم… شدم… بکن…بکن منو…».
مارال پا شد و همه ی لباساشو در آورد و رفت روی مبل نشست و پاهاشو از همدیگه باز کرد و کسش رو مالوند ، در حالیکه هادی سینه هام چنگ زده بود و تند تند منو میگایید، مارال با یه پوزیشن سکسی روی بدن ما شاشید، اوف چه داغ بود…من یه کم از آب کسم اومده بود، هادیم داشت آبش میومد کیرشو از تو کسم درآورد، مارال اومد و کیر داداششو گرفت و شروع کرد به جلق زدن… هادی هم آب کیرشو ریخت رو سینه هام… مارال خم شد و سینه هامو مالوند و اونا رو لیس میزد و آب کیر داداششومیریخت تو دهنم…اوف چه خوشمزه بود…
هادی گفت:«آجی مارال حالا نوبت توئه»! اونوقت باسن هاشو گرفت و کس و کونش رو لیس میزد…
مارال از من خواست دوباره حالت 69 بشیم تا وقتی داداشش اونو میگاد من از زیر لیس بزنم…
 
باورکردنی نبود من گیج بودم و از شهوت چیزی حالیم نمیشد، مارال ناقلا تو شربت آلبالو یه چیزی ریخته بود
قلبم تند تند میزد، فقط دلم میخواست بدم، هادی کرد تو کون مارال و شروع کرد به تلمبه زدن منم از زیر، خایه های هادی و کس خواهرش مارال رو که میچکید رو سینه هام میخوردم!
مارال با خیار کسم رو میکرد، هادیم که سینه های مارال رو چنگ زده بود، داشت دوباره ارضا میشد مدام فحش میداد و حرف های سکسی میزد، اونوقت شصتش رو فرو کرد تو کس خواهرش و یه آهی کشید وکیرش رو در آورد و آبش رو ریخت رو صورتم! بعدش گذاشت تو دهنم !مارالم که از شهوت کسش رو می مالوند رو بدنم دوباره شاشید…اوف چه داغ بود، برادر و خواهر منو سوزوندند، بعدش سه تایی رفتیم حموم و بعدش این شد شب جمعه به یاد موندنی!!
نوشته: زهرا HB

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «شب جمعه به یاد ماندنی»

  1. زیبا بود خوش به حال هادی دو به یک لذت برده ، ما هم هستیم. ۰۹۳۶۳۳۲۰۸۰۱

  2. محمودمرادی

    دنبال یده زن بیوه برای رفاقت وصیغه ۰۹۱۲۶۵۸۰۲۲۳محمود

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا