سکس توی بهشت زهرا

سلام بچه ها این داستان واقیعت داره هر کس میخواد باور کنه هر کس هم میخواد باور نکنه…
اسمم حسامه 20سالمه خوش هیکلم این داستان بر میگرده به سال پیش اخرین روز شهریور اون روز چهلم خالم بود که فوت کرده بود من یه پسر خاله دارم که خیلی صمیمی هستیم که اسمش میلاده به من گفت بیا با هم بریم دستشویی تو جلو در باش من برم کارمو کنم بیام گفتم باشه رفتیم دستشویی مردونه دیدیم خیلی کثیفه اومدیم این طرف دیدم دستشویی زنونه تمیز تر ولی پسر میلاد به من گفت بدم میاد بیا بریم بهش گفتم برو بغل کا رتو کن بیا دوسه بار بهش گفتم قبول کرد رفت بغلو کارش کنه یه دفعه دیم داره سلام ملیک ترسیدم رفتم دم در دیدم دو از فامیلامون با هم جارین اونا هم اومده بودن دستشویی خیلی خوشکلن
 
بزرگه که همیشه چش منو پر میکرد به من گفت حسام تو که کثیف نبودی بهش گفتم اخه این جا کثیفه گفت اهان به پسر خالم گفت دستشویی کن بیاین با هم بیریم رفتم پیشش دلمو زدم به دریا دستمو گذاشتم دور کمرش یکم مالیدمش دیدم خوشم راضیه پسر خالم رفت پیش اون یکی کوچیکه اون داره اون میماله دیگه اونا رفت یه طرف من جیگرم اومدیم این طر یه کم لب بازی کریدمو رفتم گردنوشو لیس زدم که دیدم خیلی حساسه دکمه شلوارشو باز کردم دیدم بله شرتش خیسه خیسه شلوارشو نیمه اوردم پایینو کیرمو گذاشتم دم کسش یه فشار دادم با اب خوش رفت تو دستمو گذاشتم دم دهنش که یه وقت جیغ نزنه کسی بفهمه اینجا خبریه حدود 4 دقیقه تلمبه زدم دیدم داره ابم میاد بهش گفتم کجا بز=ریزم گفت در بیار بریز توی کونم گفتم باشه زود کیرمو دراوردمگذاشتم دم کونشش یکم تنگ بود ولی زود سوراخش باز شد 3 دقیقه هم از کونش کردم ابمو ریختم توی کونش زود خود مونو جمع جور کردیم رفتیم دنبال اونا اونا هم کارشون تموم شده بود رفتیم سر خاک اخر شب هم شمارشو گرفتمو با هم هنوز ارتباط داریم یکی دو دفعه هم رفتم خونشون به من یه حالی حسابی داده
پایان

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا