روايت آخرين سكس

يك داستان متفاوت و برعكس اين بار به جاي اولين سكس، شما روايت آخرين سكس را ميخوانيد به جاي عشق و علاقه، حس انتقام قرار داشت پدرزن ومادرزن برادربزرگم ازهم جداشدند و ناهيد دخترشان بعد از ازدواج مجدد پدرش ، با اصرار خودش يك عقد ناموفق داشت تصميم به ادامه تحصيل گرفت و هفته اي 5روز به خانه برادرم ميامد (منزل همگي نزديك هم اهستيم) باآنكه زنداداشم ديپلمه بود براي جبران افت تحصيلي ناهيد توفيقي نيافت و بناچار از من كه داراي چندين تجربه موفق مفتكي تدريس بودم كمك خواست اولش ميلي نداشتم و با اكراه قبول كردم اما اولين جلسه وقتي ناهيد نيم متري من نشست تازه متوجه شدم عجب تيكه اي و من هيچوقت دقت نكرده بودم ناهيد دختر تپلي بود و بهمين خاطر سينه ها و ران و كون بسيار تپلي داشت و از آنجا كه اولين بار با بلوز و شلوار ديدمش بدجور رفت تو ذهنم اما چند مشكل وجود داشت موقع تدريس هميشه همسر يا زنداداشم يا پسر نه ساله داداشم حضور داشت دوم اصلا با ناهيد جور نبودم ناهيد دختر بسيار پررو و بي حيايي بود با وجود غرغرهاي همسرم ساعت تدريس را با ساعت باشگاه رفتن زن و زنداداشم ميزان كردم يواش يواش موقع تدريس سر شوخي را باهاش باز كردم
 
يكبار كه دراز كشيده بودم اومد روي شكم من نشست وقتي روي شكمم نشست دقيقا كير شق شده من را حس كرد كون نرمش افتاده بودروي كيرم بدجور كيرم شق شده بود ميدانستم فشار و سختي كيرم را حتي از روي شلوار حس ميكند نگاهي به در اتاق انداخت و نگاهي به من كرد و كونش را همانطور نشسته روي كيرم چرخاند وبا لبي جمع كرده و با حالتي خاص گفت: چشمات چرا قيژ رفت؟ گفتم: آخه مغزم قفل كرد انقدر روي كيرم وول خورد تا صداي آه و اوه من را درآورد از شانه هاش گرفتم و او را روي خودم خواباندم وخيلي آهسته در گوشش گفتم دختر ديوانه م كردي! پاهاش را جفت كردم و در حاليكه كسش را روي كيرم بود آنقدر تكانش دادم و من كه آمادگي سكس نداشتم از روي شلوار ارضا شدم چند جلسه بعدي نيز همين جوري گذشت و آرام آرام هر جلسه رابطه را شديدتر ميكردم چندي بعد موفق شدم لاپاش بذارم اما خيلي بدقلق بود ساك نميزد! لخت نميشد! زير نميخوابيد! هي غر ميزد! همش روي من ميخوابيد! شرت و شلوار را يك كم پايين ميداد اونهم فقط زير پتو!
 
هميشه اول خودش شروع ميكرد ولي من حق شروع كردن نداشتم نميذاشت سينه هاش را دستمالي كنم چه برسد به اينكه ببينم يا بخورم! چندباري نيمه كاره وسط سكس من را رها كرد! تا يكم گير ميدادم بچه داداشم را به بهانه اي صدا ميزد منم مجبور بودم ولش كنم ولي نميدانم چرا حتي اگر تا دسته هم تو كس يك زن ميذاشتي اندازه لاپاي اين دختر حال نميداد تا اينكه… شروع ماجرا پنج روز قبل ناهيد بامن تماس گرفت و باصدايي لرزان گفت آقاجلال الان كجايي؟ توروخدا ميايي اينجا؟ وسپس يك مرد گوشي را گرفت و گفت شما خانواده شي؟ :بله چيزي شده؟ :بيا ميفهمي فقط فوري بيا اينجا و سپس آدرس دكه روزنامه فروشي محل را داد… نميدانم چرا ولي ناهيدخانم چندتايي مجله دودره كرده بود تازگي دست ناهيد مجله زياد ميديدم و به همه فضل و بخشش ميكرد دكه دار ميگفت: ببين آقا اين خانم چندبار است اين كار را ميكند ولي امروز مچش را گرفتم هنوز 110 زنگ نزدم (اشاره به مامور) اين مامورها هم آشنا هستند٠٠٠ (خلاصه كلي داستان بافتم كه اين دختر دچار ناراحتي روحي است و تحت درمان قرار دارد و يك تراول ناقابل آب خورد) از دكه دار يواشكي خواستم كه حسابي ناهيد را از دفعه بعد و زندان و سابقه بترسانند با اخم و تخم ناهيد را سوار ماشين كردم و تو راه فقط غرغر ميكردم و از اينكه به دادش رسيدم و همه به چشم دزد او را خواهند ديد و يك دزد را هيچ كس نگه نمي دارد و نميخواهد و ٠٠٠٠ يكراست آوردمش خونه خودم زنم صبح با خانواده اش رفته بود سمنان دستش را گرفتم و آوردم تو خانه گفتم برو اتاق [خواب] من الان ميام خودم رفتم آشپزخانه و باروشي مخصوص كه از گفتنش معذورم كمرم را سفت كردم 10 دقيقه بعد رفتم اتاق خواب و ديدم با شلوارك و تي شرت نشسته تا من را ديد شروع به لخت شدن كرد و منم كمكش كردم وقتي اشاره كردم كه شرتت را هم دربيار كمي مكث كرد و با قيافه اي ناراضي شرتش را درآورد
 
يك پتو زير زانوهاش گذاشتم و ناهيد را روي لبه تخت به حالت قنبل خواباندمش حالا چي ميديدم؟ قبلا موقع حال كردن هميشه او تعيين كننده بود و من بايد التماس ميكردم كه موقع لاپايي پاهايش را روي هم جفت كند! تقريبا كل زمان تمام سكسها خواهش و التماس ميكردم و حالا انگار جاي شكار و شكارچي عوض شده بود! يك جور حالت پيروزي و انتقام داشتم حالا چي را شكست دادم؟ تو كدام مبارزه؟ و انتقام چي را بايد ميگرفتم! بماند واي عجب صحنه اي ناهيد كمي تپل بود و حالا كون سفيد و تپلش براي اولين بار جلو چشماش بود شامپو بچه را آوردم و كيرم را حسابي ليز كردم چندقطره اي روي كون ناهيد ريختم كه يهو جا خورد و برگشت گفت: از كون؟ گفتم: اگرميرفتي زندان، هرروز ازكون ميدادي! بغضي كرد و برگشت قبلا با كلي منت كشي چندباري دم سوراخ كونش خشك خشك فقط كمي درمالي كرده بودم و حالا حس انتقام داشتم كيرم را دم سوراخش گذاشتم وآرام آرام كمي فشاردادم اما مگر تو ميرفت؟ چقدر لپ هاي كونش سفت بود گفتم: سوراخت را جمع نكن و سپس كمي فشار را شديدتر كردم دريك لحظه فشار شديدي به سوراخش دادم و و درجا هيكل خودم را روي بدنش انداختم تا مانع حركتش شوم تا مبادا كيرم از تو سوراخش درنيايد داد تيز و تندي تو خونه پيچيد: ا ا ا ا اييي بعداز چند لحظه هيكلم را از بدنش بلند كردم كله كيرم داخل سوراخش شده بود كون خيلي تنگي بود خيلي آرام همان يك مقداري كه توش رفته بود، تلمبه زدم يك كم فشار ميدادم ناله ناهيد با دادش بالا ميرفت به خاطر لبه تخت موقع فشار دادن نميتونست جلو برود
 
دوباره بدنم را روي كمرش انداختم تا يك فشار شديد ديگه بدم كه نيتم را فهميد و درحاليكه دستش را عقب آورد و سعي كرد مانع از فشار من شود گفت: آقا جلال توروخ…. . . آآآي يي فريادي زوزه اي مانند كشيد! فوري دستم را سفت گذاشتم جلوي دهانش تا صداش درنياد و هي ميگفتم تمام شد تموم شد لحظاتي بعد با تكان دادن سر اشاره كرد كه ديگر داد نميزند دستم را برداشتم كل بدنش عرق سردي كرده بود سفت چسبيده بودمش و تكان نميتونست بخورد با صدايي بم و خفه ناله ميكرد دستش را روي كيرم گذاشت تا بفهمد چقدر تو كونش رفته : پاره م كردي، كونم را جر دادي آآخ گفتم: نترس ريزتر از هيكل تو خيلي راحت كون ميدن جر كه نخورند هيچ، تازه چه حالي هم ميكنند بعد از سه چهار دقيقه اي ثابت بودن، شروع به تمبه زدن كردم كيرم از تنگي سوراخ كونش، داشت له ميشد بدون اينكه هيكلم را از روي بدنش بردارم شروع به تلمبه زدن كردم سوراخش چه حرارتي داشت! انگار كونش از حرارت و تنگي ميخواست كيرم را ذوب كند بطور يكنواخت و با سرعتي پايين تلمبه ميزدم كيرم همانند مته اي بود كه در سنگ سوراخ درست كرده باشد و حالا بخواهد كمي سوراخ را گشادتر كند ناهيد هم بطور هماهنگ با تلمبه كيرم ناله ميكرد هر تلمبه م يكجور ناله ميكرد : آآخ اوخ اييي آآه اووي .. چقدر صداي ناله هاش حال ميداد يواش يواش شكمم را از روي كمرش برداشتم با دوتا دستام ناهيد را از پهلو گرفته بودم و حالا باقدرت تلمبه ميزدم با هر تلمبه اي يك موج روي كونش مي افتاد نميدانم چرا احساس پيروزي ميكردم تا ديروز بعداز كلي التماس به زور بيشتر از 3دقيقه لاپايي نميداد اكثر وقتها فقط شلوارش را كمي ميداد و شرتش را پايين نميداد! فوري هم نصفه كاره سكس را نيمه تمام رها ميكرد و ميرفت پيش بچه خواهرش حالا لبه تخت قنبل كرده بود و كيرم تو كونش تا دسته ميرفت و جز ناله حرف ديگري نميزد
 
ناله و تقلاهاي ناهيد بدتر شهوتي ميكرد كيرم را در آوردم كمي شامپو بزنم كه ناهيد گفت: بايد برم توالت، ان دارم راست ميگفت كير خودم هم كمي بو گرفته بود به قول معروف در درياي كون، كيرم به ان نشسته بود منم رفتم حمام داخل اتاق و كيرم را تميز كردم سپس دوتا متكا گذاشتم لبه تخت كه قشنگ قنبل كون ناهيد بالاتر بيايد بعداز 5دقيقه ناهيدآمد نگاهي به متكاها انداخت و گفت: خيلي ديگه مونده؟ در جوابش گفتم: ديگر اذيت نميشي وقتي ناهيد خوابيد كونش به خاطر متكا قشنگ بالا آمده بود اولش كمي كونش را ورز دادم بعد شروع كردم به كونش سيلي زدن جوري كه قرمز شد ناهيد داد زد آخه نزن خودت طاقت داري اينجوري ميزني؟ كونش خيس بود و سيلي صداي بلندي ميداد روي لوپ سمت راست كونش جاي 4تا انگشتم افتاده بود مقداري شامپو به كونش زدم كيرم را گذاشتم دم سوراخش و تا دسته فرو كردم صداي ضجه بلند كه با جيغ همراه بود فضاي اتاق را پر كرد : آي آي نامرد.. كون… سوخت… پار… شدم ديگرناله نميكرد فقط گريه ميكرد گريه بلندش نميذاشت حرف بزند كمي ترسيدم در عرض 5 دقيقه كونش تنگ شده بود كمي كيرم را عقب كشيده بودم ولي دلم نمي آمد درش بيارم گفتم الان تمامش ميكنم و سپس تندتند تلمبه زدم اولش تا ته فشار نميدادم ولي سوراخش خيلي زود باز شد و تا دسته تلمبه ميزدم ناهيدچندبار با گريه گفت: تمامش كن عليرغم ميلم بايد تمامش ميكردم دستهايم را روي شانه هاش گذاشتم و بدن ناهيد را به سمت خودم فشار ميدادم و با كيرم تندتند تا اونجايي كه زورم ميرسيد تو كونش فشار ميدادم تا زودتر آبم بياد
 
صداي خوش تلمبه كون در اتاق پيچيده بود براي اينكه آبم زودتر بياد درحاليكه بدن ناهيد را از شانه به سمت خودم هل ميدادم بدون تلمبه، تا حد ممكن 10 ثانيه اي با تمام زوري كه داشتم فشار دادم كيرم در برابر فشار و تنگي و داغي بيش از حد تسليم شد و … موقع آب آمدن فريادي كشيدم و روي بدنش ولو شدم خيس عرق شده بودم وقتي كيرم را در آوردم نگاهي به سوراخش انداختم سوراخ كونش مثل دهانه چاه همانطور باز مانده بود 

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «روايت آخرين سكس»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا