در حسرت یک اشتباه

نمیدونستم چرا اومده بودم اون خونه
شاید میخواستم بهش بفهمونم منم میتونم بد باشم
اما دیگه زیادی تند رفته بودم . من آدمی نبودم که به سحر پا بدم. اصلا سحر رو آدم نمیدونستم.
سرم درد میکرد.سیگارمو روشن کردم
صدای پای سحر میومد.
-به به آقا سامان. قدم رنجه فرمودین. منور کردین
هیچی نگفتم.۱کام دیگه از سیگارم گرفتم و به شیدا فکر میکردم.
-آقا خوشتیپ چته چرا دمغی?
صداش قشنگ بود اما از جمله بندی هاش و انتخاب واژه هاش متنفر بودم
-با شیدا بحثم شده
-إ إ إ سر چی?
۱نگاه بهش کردم.معلوم بود خوشحاله
-اصلا نمیخواد بگی بیا شربتتو بخور
-میل ندارم
-د بخور تا میام
اینو گفتو شربتو گذاشتو رفت
دوباره ۱کام از سیگارم گرفتم و یاد صبح افتادم
مادرم خیلی شیدا رو اذیت میکرد
اما من نمیخواستم قبول کنم که مادرم عمدا اینکارارو میکنه
شیدا هم هیچی نمیگفت
صبح دوباره رفتیم جواب ازمایش رو گرفتیم
آره ایراد از شیدا بود
خودش رفت
من دنبالش نرفتم یعنی خواستم برم ولی مادرم نذاشت
تو همین فکرا بودم که سحر باز اومد پیشم
-آقا خشگله چرا نخوردی?
-خسته ام.میخوام استراحت کنم
-باشه گلم بیا رو تخت من
جلو راه افتاد
۱ تاپ کوتاه تنش بود با ۱ شورتک
خیلی شیک میگشت. چشماش عین خودم آبی بود و بدنشم مثل من ذاتا برنزه
خب هرجور بخوای حساب کنی ارث از مادرمون بردیم اما پدرهامون ۲ تا بود من از شوهر اولش بودم و اون از دومی
رفتم تو اتاقش کتم رو گذاشتم رو صندلی و دراز کشیدم رو تخت
چشام به سقف دوخته شده بود
اصلا جون نداشتم
چشمامو بستم
خوابم برده بود
نوازش رو روی گونه هام احساس کردم
فکر کردم شیداست
دستمو گذاشتم پشتش
اتفاقای صبح واسم تکرار شد
ازمایشگاه.بچه.شیدا.مامان…سحر
وای خدا سحر
یهو چشمامو باز کردم
لباشو گذاشت رو لبام
تکون نخوردم
نفس نداشتم
اومد روم
-سامان میخوامت
-سحر نه!من زن دارم.
باز لباشو گذاشت رو لبام
دیگه تسلیم بودم
طعم لباش دیوونم میکرد
برش گردوندم
تازه متوجه بدنش شدم
لباس تنش نبود
حالا من روی سحر بودم
شروع کردم به خوردن گردنش
لبام سرتاسر گردنش میچرخید
آه های شهوتناکش بدنمو شل میکرد
اومدم پایین تر
بین سینه هاشو میبوسیدم
سینه هاشو غرق بوسه کردم
خوش فرم.سفت.سربالا
بوس میکردمو میخوردمشون
پیچ و تاب های بدنش منو روانی میکرد
اومدم پایین از سینه تا کسشو بوس بارون کردم
بین پاهاش بودم
کسش غرق آب بود
تمیز و بی مو خوش بو
طاقتم تموم بود
۱ بوس کردم لبه ها کسشو
بدنش شروع به اسپاسم کرد
مشهود بود داره لذت میبره
بوس دوم
بوس سوم
بوس چهارم رو رفتم بکنم که آبش کل صورتمو خیس کرد
آه میکشید
سکوت بود و فقط صدای آه سحر سکوت رو میشکست
دوباره سرمو بردم بین پاهاش
چوچولشو گرفتم تو دهنم
معلوم بود حساسه
اون آه های کوتاه تبدیل شد به جیغ و التماس
-سامان
-سامان تو رو قرآن از این شهوت نجاتم بده
-ساما ا ا ان
و دوباره صورتمو پر آب کرد
جون نداشت
اما بلند شد
لباسامو در آورد
بدنش بی حس بود اما دلش نمیخواست ازدستم بده
کیرمو گرفت تو دستش
-جوووون
-سفید و ناز و دراز و کلفت
شروع کرد به خوردن
باز فکر شیدا افتاد تو سرم
شیدا اصلا کیرمو نمیخورد
-سامان دوست نداری بخورم?
-هووم?
-نخورم?
هیچی نگفتم فقط خوابوندمش
فکر شیدا و سکس قاطی شده بود
-سامان از پشت نه!تورو قرآن
اصلا حرفاش تو فکرم نمیرفت
کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش
-سامان!تورو جان مامان!
تا ته دادم تو
جیغش رفت هوا
وحشی شدم
تند تند میکردمش
اصلا تو اون حس نبودم
۱ آن به خودم اومدم
-سامان کون نه!بذار تو کسم
کیرمو در آوردم کردم تو کسش
حس قشنگی داشت
هنوز به ۵ دقیقه نرسیده آبم پاشید ته کسش
افتادم ۱کنار
سحر هم کنار من
-سامان عاشقتم
-الان دیگه من واست بچه میارم
تا اینو گفت سیخ نشستم رو تخت
تازه فهمیدم چیکار کردم
سحر دستمو گرفت
-سامان چی شده?
بلند شدم نصفه نیمه لباسمو پوشیدم راه افتام سمت خونه ی بابای شیدا
۱ سیگار روشن کردم
با هر کام دنیا رو سرم خراب میشد
طاقت نداشتم
روز کثیفی داشتم
واسه خودم برنامه ریختم که چیا بگم
-شیدا من بچه برام مهم نیست
من عاشق خودتم
شیدا ببخش نیومدم دنبالت
رسیدم اونجا
رفتم تو
-سلام آقای نادری!شیدا هست
-علیک سلام!نه!چیزی شده?
-آره. ۱بحث کوچیک داشتیم
-سر چی?چیشده?
-هیچی باباجون با خودش میام باهم صحبت میکنیم
برگشتم سمت خونه خودم
مادرم?!?!
داشت از خونه میومد بیرون
-اینجا چیکار میکنی?
-جای سلامته?
کفری شدم واسه اولین بار سرش داد زدم
-گفتم اینجا چه غلطی میکنی???
-چیه?وحشی شدی?رفتم فیلم بچه دار شدن سحر و نشون شیدا جون بدم یاد بگیره چطور بچه دار بشه!
یا قرآن
انگار دنیا رو سرم هوار شد
فقط به دو رفتم بالا
-شیدا
-شیدا
-غلط کردم
-شیدا گه خوردم
اینا رو تو راه پله میگفتم
اشک و بغض و شرمساری باهم قاطی شده بود
-گروووپ
صدای جیغ مادرم از پشت سر اومد
فهمیدم چیشد
دنیای من دیگه خراب شد
برگشتم
جیغ های یکسره مادرم همه رو کشید بیرون
اومدم پایین
شیدا کف خیابون افتاده بود
گوشیشم تو دستش
افتادم زیر پاش
-خانومم
-عسلم
-چه کاری بود کردی?
بغض راه نفسمو بسته بود
اشکام سرازیر
دیگه ندیدم جایی رو
فرداش سر خاک فقط گریه کردم
مادرم با سحر اومده بودن که با داد های من سریع رفتن
الان ۲سال میگذره…
من تنها…
در حسرت ۱ اشتباه!!!
.
پایان

نوشه: امیر

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «در حسرت یک اشتباه»

  1. اخی،الهی بمیرم چقدر مامان بدجنسی داری
    امیدوارم ی شب شیدا ب خوابت بیاد و بهت بگه ک بخشیدت،چون تو واقعآ پشیمون هستی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا