من و خواهر زن دبیرستانی

من حسین هستم از یکی از شهرهای جنوب خراسان .اکنون که دارم این متن رو مینویسم 35 سالمه وموضوع مربوط میشه به سال 1386.ماجرا از اینجا شروع میشه که من سال 1380 بنا بر سنت شهرستانی ما در سن23 سالگی چون بلافاصله بعد از سربازی استخدام دولت شدم ازدواج کردم (اونم بخاطر شرارتهایی که بادخترا داشتم وهی به خاطر بی حیایی لو میرفتم پیش بابا).خانمم هم کارمند دولت و به قولی دوموتوره مث تراکتور کارمیکردیم وزندگی مرفهی داشتیم .(البته مرفه به سبک شهرستانی یعنی متوسط ).بگذریم درخانواده ای که ازدوا ج کردم به دلیل ازدواج مجدد مادرزن 2 دختر از شوهر جدید که جدا هم شده بودند داشت البته یکی دوم راهنمایی ودیگری 3دبیرستان اونموقع.به دلیل عدم کفایت مالی مادرزن دخترها میرفتند شبانه روزی دولتی …یکی از روزهای تیرماه سال 86 که مدارس تعطیل بود خواهر بزرگه همسرم که در طول مدرسه هم زیاد میومد خونمون اومد خونه ما ومن هم به لحاظ شرایط شیفتی کار همسر تنها بودم .به دلیل قیافه تقریبا لاغر نادیا(خواهرزن مفعول داستان)خیلی دلخوری میکرد از بابت اینکه دوستاش وهمکلاسی هاش که ازدواج کردند دو سه ماه بعد ازدواج قیافه عوض میکنند وچاق میشوند وهی از من میپرسید که من باید چکار کنم .
 
 
این سوال وجواب ها چند بار طی دفعات متعدد قبلا هم تکرار شده بود .من هم به دلیل اینکه شرایط نادیا از لحاظ برخورد با خانواده اش ناجور بود وترسی از کسی نداشت علی رغم اینکه میدونستم هدفش چیه جرات نداشتم چیزی بروز بدم .حتی درمواقعی که میدیدم منتظره خانمم بره سرکار بعد به بهانه ای بیاد خونمون پیش خانم گلایشو کردم وچند بارهم هشدار دادم (نه اینکه خیلی آدم مثبتی باشم راستیتش میترسیدم از بعدش)حتی یادمه به خانمم گفتم “حواست باشه من امامزاده نیستم شاید خطاکنم گردن خودت”اما گوش خانم بدهکار نبود وبه دلایل عاطفی دلش نمیومد به نادیا چیزی بگه.از نادیا بگم ((درسته خودش میگفت لاغرم ولی اندام خوبی داشت یعنی همه چیز اندازه وقابل بهره برداری)).ازجملاتش یادمه که میگفت :بعضی از دوستام داخل خوابگاه دبیرستان باهم سکس میکنند و چند بارهم به من پیشنهاد دادند ولی من خوشم نیومده واز این حرفها…این گفته ها خیلی رو اعصابم بود حتی برخی مواقع از شق درد داشتم میمردم و جربزه کاری نداشتم .من که قبلا دست به هر کاری میزدم وتوی محیط شهرستان کوچک با خیلی دخترها بیرون میرفتم وواهمه ای نداشتم حال اینجور دست به عصا عجیب بود ولی به خودم حق میدادم چون شرایطو خودم میدیدم ومیفهمیدم .بالاخره یک روز اومد وگفت :دوستای متاهلم گفتن علت درشت شدن باسن ما اینه که شوهرامون گاها از صندوق عقب(عین گفته خودش)میزنن وداخل مقعد هم آبشونو خالی میکنند درسته؟منو میگی ؟دیگه ازچشماش خوندم که امروز تا از من سکس نگیره نمیره بیرون ،خودم هم به این نتیجه رسیدم که تا این دختره رو نکنم دست وردار نیست …
 
بی خیال من که همه هشدارهارو دادم دیگه باکی نیست.ضمنا چون من اهل نشئه جات بودم خیلی پیش نادیا نشستیم وکشیده بودم.در ادامه از من پرسیدکه به نظر شما همه بدنم اندازه ای که باید باشه ،هست؟ واز من خواست که شکمش رو لمس کنم ومنم روشو زمین ننداختم ودستمو بردم زیر لباسش و دو یا سه بار شکمشو مالوندم وبا جمله “نه عالیه”لباسشو کشیدم پایین.اینبار دیگه شق درد نذاشت آروم بگیرم ودلو زدم به دریا …تا از من خواست باسنش رو لمس کنم دیگه تاب نیاوردم ودستمو بردم جلوتر ودیدم کس کوچولوش خیس خیسه..دستام میلرزید وفشارمم افتاده بود جوری که احساس کردم الانه کیرم سر بشه وبره به اغماء …بهش گفتم دستگاه جلو هم که خیلی خوب واندازه است .خیلی خوشش اومد ودستشو انداخت گردنم ومنو بوسید(لب نگرفت).برحسب تصمیمی که گرفته بودم که کارو به هر قیمت شده تموم کنم دستشو گرفتم وبردم اتاق خواب ،انداختمش روی تخت وچسبیدیم به هم جلسه اول با لاپایی و….تموم شد .از اون به بعد بیشتر میومد خونه ما وجالب بود صبح میومد که من سرکار بودم وظهر که من میومدم خانم میرفت سرکار وبه بهونه اینکه میخواد بامن نهار بخوره بعد بره میموند .چندین بار با کمک پماد های بیحسی همونجور که میخواست وبه سفارش دوستاش از عقب زدم وجرات دست زدن به جلو رو نداشتم تا اینکه یک روزی که با انگشتم با جلو ورمیرفتم واول با یک وکمکم دو وسه انگشتمو بردم داخل کسش جسور شدم وچشمامو بستم وکیرمو کردم توی کسش چنان تنگ بود که به عمرم همچین کستنگی نزده بودم.کمر هم ک سفت بود حالا بزن کی بزن..اینقدر حال میکرد که نه اون فهمید کی ارضاء شد نه من …از این روز بود که دیگه اجازه از عقب زدنو نمیداد .ضمنا ساک خوبی میزد وتا ته آبو می خورد ،هرچند یه استرس بدی بهم داد بعد از موضوع پریودیش عقب افتاد وحالمو گرفت .خیلی ترسیده بودم ولی خیالمو از این راحت میکردم که قبلش هشدار لازمو داده بودم ولی زهی خیال باطل که کسی قبول میکرد ….این سکس ها تکرار شد تا اینکه ازدواج کرد ..بعد ازدوا ج هم اومد و چندبار باهم رفتیم بیرون اما خوشبختانه نه اون اجازه داد ونه من اصرار کردم وبه خیر گذشت ولی درکل با همه سکسهایی که بامن داشت هیچ وقت نشد اون قیافه که دوستاش تعریف کرده بودند درست کنه اما جالب بود که یکسال از ازدواجش نگذشته بود که کون وکسش باد کرد وقیافه زنونه ای ک دوس داشت گرفت و منم در حسرت قیافه الانش موندم ولی د مش گرم دیگه باج بهم نداد ورفت……..منم در سکوت خودم موندم وبا یاد ایام سر میکنم .
 
بدرود
نوشته:‌ حسین

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «من و خواهر زن دبیرستانی»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا