حاج آقا مشکل گشا

سلام به همه
 
داستان من برمیگرده به 5 سال پیش زمانی که تازه ازدواج کرده بودم و از زندگیم راضی بودم ولی توی زمستان همون سال اتفاقی افتاد که زندگی منو دگرگون کرد و مشکلی برای شوهرم پیش اومد که گرفتن بردن بازداشتگاه حالا بمونه که چی بود و من از شوهر خودم مطمن بودم که هیچ کاری نکرده فقط یه سو تفاهم بوده ولی دیگه نمیشد کاری کرد چون تو بازداشتگاه بود و یکی از سربازای اون کلانتری گفتش اگه اشنای کلفتی داری جور کن تا براش پرونده درست نکردن منم که کسی رو نداشتم و نمیدونستم چکار باید کنم تو همون کوچه ما یه اخوندی بود که خیلی قبولش داشتن و هرکس مشکلی براش پیش میومد انجام میداد من یه لحظه به فکرم رسید که سربازه گفته بود اگه اشنایی داری از همین امشب جور کن دیگه معطل نکردم گفتم فردا خیلی دیر میشه
 
رفتم خونه حاج اقا زنگ رو زدم پسرش در رو باز کرد گفتم با حاج اقا کار دارم رفت تو به باباش گفت بعد حاج اقا اومد دمدر گفتم حاج اقا چند دقیقه ای باهاتون کار داشتم خلاصه چند دقیقه ای که تعریف کردم دید خیلی سرده دارم میلرزم گفتش بیا تو.منم رفتم تو خانه یک طبقه بود و یه زیر زمین هم داشت که مثل خانه بود و چون کاری مردم رو نمیخواست وارد مسائل شخصیش نکنه هرکسی که با حاج اقا کار داشت میرفت زیرزمین که دفتر حاج اقا بود.ماجرا رو تعریف کردم گفتش صبح ساعت هشت بیا دم کلانتری ببینیم چی میشه صبحش شد با حاج اقا رفتیم کلانتری من اول تو نرفتم گفتم حاج اقا بره ببینم چی میکنه تا بعد من برم(اگه نمیتونم در مرد جزییات کلانتری و جرم شوهرم صحبت کنم بخاطر ناشناس موندنه)تا ساعت دوازده اونجا معطل شدیم بعد اومدیم بیون اومدیم سمت خونه .از حاج اقا پرسیدم که کی ازادش میکنن گفت که خیلی سخته بذار ببینم چکار میتونم کنم.گفتم حاج اقا اینا همه تهمته هیچکوم از این وصلها به شوهرم نمیچسبه گفت حالا که فعلا همه چی بر علیه شوهرته. نزدیک خانه بودیم که حاج اقا گفت شب بیا یه سر منزل ما کارت دارم.
 
خلاصه دو سه روزی همینطور حاج اقا با من توی کلانتری گرفتار من شده بود.ظهر حاج اقا گفت ساعت هشت یه سر بیا منزل ما.من تقریبا چند دقیقه مونده بود هشت اومدم زنگ خونه حاج اقا رو زدم که خود حاج اقا در رو باز کرد تعجب کردم گفتم سلام حاج اقا شما چرا زحمت کشیدی در رو باز کردی گفت این چه حرفیه خواهش میکنم خانم بچها رفتن خونه مادربزرگشون یکی دو روزی اونجان بخاطر همین من در رو باز کردم دیگه زیر زمین دفترش نرفتیم منو برد طبقه بالا.نشستم چایی اورد کمی صحبت کرد گفت خواهرم ببین واقعیت رو بگم اگه من رضایت بدم فردا شوهرت ازاد میشه اگه رضایت ندم امکان داره تا ثابت کردن شما برای بی گناهیش چندماهی هم بره زندان.من کم کم داشتم میترسیدم تا حاج اقا گفت زندان.حاج اقا گفت من فردا کاری میکنم ازاد بشه ولی.همین که ولی گفت من شک کردم که لابد چیز مهمی بخواد بگه.هی داشت بیراه میرفت گفتم حاج اقا هر چی میخوای بگو یه لحظه گفت فضای خونه ساکته کسی هم نیست که فهمیدم چی میخواد دیگه شک نداشتم که با خالی بودن خونه حاج اقا در عوضش چی میخواد.تعریف از خود نباشه ولی حاج اقا تا دید من قشنگم و هیکلم سکسیه دقیقا زد تو خال برای حال کردن با من.ولی من خجالت کشیدم سرم رو انداختم پایین گفتم حاج اقا ولی نمیدونم چکار کنم.گفتم نمیدونم که چیزی رو درست نمیکنه یه صیغه محرم بودن میخونم تا صبح پیش هم میخوابیم.میدونستم اگه قبول نکنم شوهرم گرفتار میشه.گفتم باشه حاج اقا.
 
اومد نزدیکم روسری رو برداشت دست کشید روی موهام لبشو گذاشت روی لبم شروع به خوردن لبام کرد کم کم پیراهن منو دراورد با سینه هام بازی کرد هی میک میزد دراز کشیدم افتاد روم شروع به حال کردن کرد دامنو داد بالا شورتمو داشت لیس میزد کم کم شورتو دراورد کیرشو داد دهنم گفت بخور من از این کار بدم میومد ولی اصرار کرد براش ساک بزنم بعدش منو خوابوند کیرشو فرو کرد تو کوسم یه چندباری محکم فرو کرد یه دفعه حس کردم یه چیز داغی ریخته شد تو کوسم حاج اقا هم محکم بغلم کرده بود.من فکر کردم تموم شد میزاره شب برم ولی رفت میوه اورد گفت بخوره راحت باش کسی نمیاد خودش رفت از تو اشپزخونه با پیک نیک اومد تو دلم گفتم واویلا اگه بخواد نعشه کنه دیگه جرم میده ابش که چند دقیقه پیش ریخت نعشه هم که کنه کمرش سفت میشه.
 
خلاصه تا دو ساعت کشید نعشه شد موقع کشیدن خودشو با میوه تقویت میکرد.ساعت دوازده شد برقو خاموش کرد امدیم کنار هم دراز کشیدیم تازه سرحال شده بود شروع به خوردن لب کرد تا ساعت چهار صبح بلایی که نباید سرم بیاد اومد فقط هم از کون گایید منم که میدونستم نمیتونم مخالفت کنم قبول کردم حدودا چهار ساعت حال کرد ابش رو همه رو ریخت تو کونم.فرداش هم اومد رضایت داد شوهرم بعداز ظهرش ازاد شد و هیچ وقت هم نفهمید که چطور ازاد شد.
 
نوشته: کتایون

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «حاج آقا مشکل گشا»

  1. سلام خانمی تو خودتم بدت نمیومده ها من تا حالا از کون سکس نکردم چون خوشم نمیاد کون کسی بذارم ولی دیوونه کوسم خوردنشو بلدم حال دادنشو کردنشو/09364010826

  2. محمدرضا

    جواني هستم مجرد عاشق سكس با خانمهاي سن بالا من ٢٤سالمه مشهدي هستم ٠٩٣٥٢٧٨٤٦٠٠استاد سكس خفن

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا