تعمیر آبگرمکن, بهانه حال کردن

سلام دوستان ماجرایی که برام اتفاق افتاد رو بگذارید براتون تعریف کنم اسمم محمد بیست و هشت سالمه .من مغازه تعمیراتی وسایل مثل ابگرمکن و بخاری دارم یه روز توی تابستان یه خانمی دیدم اومد جلوی مغازه گفت اقا ابگرمکن ما مشکل پیدا کرده میتونید بیاد یه نگاهی کنید من چون داشتم وسیله دیگه ای رو تعمیر میکردم گفتم خانه تون کجاست ادرس بدین بعدازظهر بیام گفت همین کوچه رو صدمتر بیاید بالا پلاک2.بعدازظهر شد یه سری وسایل برداشتم اومدم دم خانه اش زنگ زدم اپارتمانی بود رفتم طبقه چهارم زنگ زدم یه خانمی در رو باز کرد با چادر بود فکر کنم خوابیده بود چون چشماش که خواب الود بود گفتم شرمنده بد موقع مزاحم شدم گفتش نه خیر بفرمایید راهنمایی کرد رفتم تا مشکل ابگرمکن ببینم چیه ابگرمکنش ایستاده بود و اول میخواستم روشن کنم ببینم اصلا روشن میشه یا نه که خانمه گفت اصلا روشن نمیشه
 
اون هم کنار من تو اشپزخانه بود یه چند دقیقه ای باهاش ور رفتم یه لحظه برگشتم به خانمه بگم قبلا هم اینطور شده بود که دیدم چادرش رو میخواست درست بگیره یه ذره از زیرچادر پاهاش معلوم شد یه شلوارک قرمز پوشیده بود که تا پایین زانوهاش بود اصلا دیگه فراموش کردم سوالم چی بود.دیگه موقع تعمیر رفتم تو نخش تا اگه شد یه تیر بکنمش مثل اینکه خانه اش کسی نبود گفتم کار زیاد میبره اگه میخواین برم یه وقت دیگه بیام گفتش نه دیگه اومدین انجام بدین کم کم شروع کردم باهاش صحبت کردن.دیگه اونجا روی میز ناهارخوری نشست تا من کارمو انجام بدم وقتی که نشست دیگه خودش نمیتونست ببینه چادرش کجاشو پوشونده یا نه منم که رو زمین بود هی چشام میرفت تو ساقش. لاکردار از بس نازخوشگل بود تو دلم گفتم کی شبا تورو میکنه
 
.کم کم دیگه از زندگی خصوصیش گفت و اینکه یه بچه هشت ساله داره ودوم ابتدایی هست.به من گفت که شما چی ازدواج کردی گفتم ای بابا کی به ما دختر میده گفتش این حرفارو نزنید ماشالله یه پا استاکارید. هنوز حدود یک ساعت بیشتر اونجا نبودم که چایی گرم کرد و حاضر کردتا بخوریم. هی از قصد مثلا میخواست چادرشو درست کنه بر میداشت تا من بدنشو ببینم سینهاش داشت پیراهن تنگشو جر میداد گفتش تو همین ساختمان دخترای مجرد هستن اکه میخواین بگم تا شما با خانواده برید خواستگاری.البته نمیدونم با شوخی بود یا جدی ولی من گفتم منم یه سری شرایط دارم که باید همسرم داشته باشه مثلا خوش اخلاق باشه خوشگل باشه خوش اندام باشه که ماشالله شما همشو دارید اولش ترسیدم بهش بربخوره دیدم انگار دنیارو بهش دادن همچین گفت مرسی چشمات قشنگ میبینه که کیرم سیخ شد دیگه با این عشوه و نازش دیدم اگه امروز نکنمش دیگه نمیتونم بکنم گفتم نه بدون تعارف شما همه چیزتون عالیه اگه مثل خودتون سراغ دارید معرفی کنید گفتش مثل من که دیگه نمیشه پیدا کرد گفتم صدالبته واقعا نمیشه پیدا کرد همزمان با صحبتاش دست به کیرم میزدم تا چراغ سبزی بهش نشون داده باشم دیگه شروع کردم ازش تعریف کردن که مثل فرشتها هستید دیگه نمیشه مثل شما پیدا کرد قشنگ متوجه شدم که چادرش رو باز کرده بدنش کامل معلومه.دیگه باید تیرخلاص رو میزدم گفتم اگه کیس مناسبی مثل خودتون سراغ داری میتونی شماره بدی
 
منظورم رو متوجه شد که گفتم شماره خودت رو بده گفت اخه نمیدونم چی بگم گفتم بفرما این ابگرمکن تموم شد روشنش کردم گفتم بفرمایید درست شد اومد خم شد که ببینه از پشت کیرمو چسبوندم به کونش بغلش کردم گفتش محمداقا الان نمیشه اینکارو کرد میترسم شوهرم بیاد انگار منتطر بود بغلش کنم چون مقاومتی نکرد گفتم زود تموم میشه چادرشو برداشت پیراهنشو دادم بالا کرستش رو داشتم میخوردم داشت دیوانه میشد میگفت بکن تو کوسم بکن تو کوسم من که با لباس کار بودم نمیتونستم ببرم تو اتاق روی تخت بخوابونم اوردمش تو هال روی فرش دراز کشید اه و ناله میکرد گفتم اروم همسایه ها میان گفت بس زودتر فرو کن دارم میمیرم جامون انگار عوض شده بود به جای اینکه من حسم زیاد باشه اون حسش زیاد بود شورت نازش رو پایین اوردم فرو کردم تو کوسش ابم که داشت میومد برش گردوندم حدود ده دقیقه ای فرو کردم ابمو با فشار ریخت توش.یه لب مشتی هم ازش گرفتم زود وسایلمو جمع کردم گفتش چقدر بابت تعمیر بدم گفتم دیگه مارو شرمنده نکن کوس که دادی پولم هم میخوای بدی…
 
نوشته: مهدی

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «تعمیر آبگرمکن, بهانه حال کردن»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا