سرزمین شیواها

سلام به دوستان عاشق سکس…نمیدونم چطور شروع کنم،تا حالا نویسندگی نکردم ولی خیلی دوست داشتم خاطره ی فراموش نشدنی یکی از سکسامو تعریف کنم. من شیوا،22سالمه و الان تو اتاقم نشستم و شدیدا تو کفم و متاسفانه دوست پسرمم در دسترس نیست: ))) ما تو یکی از شهرای مازندران زندگی میکنیم،پدر و مادرم هردو مهندسن وصبح تا شب تو شرکت…من و قل دیگه م شیما همش تنهاییم تو خونه…اول از کشف اشتیاقمون به سکس بگم که بسی جالب بود در نوع خودش: ) من و شیما عین یه روح تو دو بدنیم ظاهرمونم کپ همه غیر رنگ موهامون که مال شیما روشن تره و خرمایی رنگ ولی مال من قهوه ای تیرس…

 

دبیرستان که بودیم شیطنت زیاد میکردیم،خیط کردن و سرکار گذاشتن پسرا واسمون یه لذت بود البته به هزار و یک دلیل؛همیشه از تفاوتای فاحشی که بین آزادی عمل دخترا و پسرا هست حرصمون درمیاد،جفتمونم حالمون از عشق بهم میخوره،راستی من چون 2دقیقه زودتر از شیما به دنیا اومدم زورم همیشه بهش چربیده…اون یکم ملایم تر از منه،ساده تره…به خاطر همینم 24ساعته مراقبشم…عشق سکس از موقعی مایه حیات شد که 3سال پیش یه روز تو خونه تنها بودیم که شیما گفت: -شیوا پایه ای یه فیلم سکس ببینیم؟
-إإإإ آفرین آبجی کوچیکه راه افتادی…از کی گرفتی؟
-ضدحال نزن دیگه،پدرام داده…
-گه خورده،شیما حواستو جمع کن…اینا یعنی در باغ سبز واسه سکس خودتون!
-شیواجون کوتاه بیا بابا،همه که مثل امیر نیستن…پدرام پسر خوبیه،تازه از توام عین چی میترسه!
-خوبه،بایدم بترسه…اینارو باید یکی مدیریت کنه ولشون کنی از حیوون بدترن…
-إإإ شیوا…
-إ و زهرمار…یادته اون دفعه منو با تو اشتباه گرفته بود چه غلطی کرد؟کم مونده بود بی عفت شم!
-گمشو توام…هی گیر بده،دوست پسرمه دیگه…ول کن حالا! فیلمو بیارمش یا نه؟
-برو بیار ببینم چی به چیه!

 
شیما که رفت فیلمو بیاره به این نفرتم از پسرا فک میکردم که باعثش امیرعلی کثافت بود…دوم دبیرستان باهاش دوست شدم،6سال ازم بزرگ تر بود ولی ما چون کلا ژنتیکی قدمون بلنده از 16سالگی همه فک میکردن دانشجوئیم…اون موقع ها به خودم افتخار میکردم که دوست پسر خوشتیپی مثل امیرعلی دارم،باهاش پز میدادم به دوستام…اولین دوست پسرم بود،با این امتیازاش هم طبیعی بود که عاشقش بشم،فک میکردم هرکاری میکنه درسته،عین خر…والا! خلاصه بعد یه مدت که صمیمی شدیم روابطمون عمیق تر شد…هرموقع با ماشین جای خلوتی میرفتیم بساط لب گرفتن به راه بود…بی شعور کاربلد بود چون من با همون لب خیس میشدم ولی چیزی بروز نمیدادم،آخه واقعا هیچی حالیم نبود،زیادیم مغرور بودم حتی واسه خودمم غرورمو نمیشکستم…مثلا عمرا خودارضایی نمیکردم البته تا اون موقع ها! یه بار موقع بوسیدن لبم دستشو برد طرف سینه هام و شروع کرد مالیدن،نوکشو از رو لباس آروم میگرفت و میکشید…منم خوشم میومد طبیعتا،وقتی دید خر شدم دستشو برد زیر مانتو و شلوار و شرت و غیره ی سپرها و بالاخره برق شهوت واقعی منم گرفت،جوری که خودم دستشو فشار میدادم،خلاصه واسه اولین بار یکی مارو ارضا کرد،کلی حال کرده بودم…بعد اون قضیه چند بار اون موضوع تکرار شد همشم تو ماشین و منم بالاخره کیر اونو دیدم…هرکاری میکرد نمیتونستم بخورمش ولی قشنگ واسش میمالیدم و ماساژ میدادم…

 
به این منوال دوستی ما ادامه داشت تا اینکه یه روز ازم خواست برم خونشون،منم گرفتم واسه سکس میگه،عین احمقا گفتم آره تمرین میکنیم واسه شب عروسیمون که یه عالمه مسخرم کرد…قشنگ یادمه که در عین بچگی خیلی عصبانی شدم و بهم برخورد…گفت فک میکنی من میام تورو میگیرم؟توی دست خورده رو؟توکه کست رو همه بازه؟منو میگی…چنان حرصم درومده بود هرچی از دهنم درومد بارش کردم…مرتیکه لش کثافت با این افکار جهان سومیش…گیرم من دست خورده شدم اصلا،آخه یابو توام با من بودی دیگه! الان که فک میکنم دلم براش میسوزه،تازه اون اولین پسری بود که بهم دست میزد،خودش لیاقت بودن با منو نداشت…خلاصه با فضاحت هرچه تمام تر باهاش بهم زدم و تصمیم گرفتم دیگه این پسرای بدبخت بیچاره ی جهان سومی رو جدی نگیرم و مثل خودشون رفتار کنم باهاشون،کاش بیاد و خاطره سکسمو اینجا بخونه و بفهمه که همچین گهیم نبوده…فک کرده ننش واسش دختر چادری مثلا آفتاب مهتاب ندیده بگیره حتما دست نخوردس!!! ما تو این کشور انقد بدبختیم که فقط دروغ میگیم و همدیگه رو خر میکنیم به این کارم بسی افتخار میکنیم! من واقعا حالم از کلاشی بهم میخوره و از همون وقت دیگه با کسی دوست نشدم و به خیال خودم زرنگی میکردم ولی شیما یه سال بود که با پدرام بود و من همیشه ترس اینو داشتم که بخواد اذیتش کنه،تحقیرش کنه…همین بود که شدم آینه ی دقشون!: )))

 
-هوووووووی شیوا…حواست کجاست؟
-هوی تو کلاهت بی شعور…بده ببینم چی داره این!
فیلمو که گذاشتیم نشستیم کنار هم چشم دوختیم به صفحه تی وی…ترک اولش یه فیلم از بود که دخترا اول فیلم داشتن لبای همو میخوردن،همدیگه رو لخت کردن و همه جای بدن همو لیسیدن،بعد یکی از دخترا رفت وسط پای اون یکی…آروم اول زبونشو از بالا تاپایین کشید رو کس پارتنرش و دختره یه آه سکسی کشید که همه ی هورمونام اکتیو شدن…کم کم شروع کرد مکیدن و لیسیدن کسو…من دیگه رسما احساس میکردم بار همه دنیا رو کسمه،ناله ها و جیغای از سر لذت دختره هم درجه حشرمو زیادتر میکرد…اصلا تا به اون موقع به لز فک نکرده بودم ولی شیطون داشت میرفت تو جلدم،رو شیما خیلی حساس بودم دوست نداشتم همچین اتفاقی بیوفته بینمون…تو همین فکرا بودم که دست شیما اومد رو پام،فهمیدم که اونم بععععله،سرشو آورد نزدیک لبام که یه لحظه به خودم اومدم…چه غلطی میکنیم ما؟کشیدم عقب…
-نه شیما نمیشه…اه لعنتییییییی،چه گهی داشتیم میخوردیم؟
شیما با چشمای خمار:-شیوا این یه نیازه…
-آره ولی ماهم آدمیم،این جا جنگل نیست! راه داره دیگه،پاشو برو پیش پدرام…
انگار نمیشنید چی میگم:-شیوا دارم میمرم…
-اکی خودمونو ارضا میکنیم پیش هم ولی دست به من نمیزنی منم همین طور…

 
شیما سریع شلوار و شرتش رو دراورد،سوتینشو داد بالا همینطورکه با یه دستش سینه هاشو میمالید با دست دیگش با کسش بازی میکرد و آه میکشید…انگار نه انگار که من کنارشم،با دیدن کس شیما و آه و ناله هاش و فیلمی که داشت پخش میشد خیس خیس شده بودم…رفتم نشستم رو یه مبل دیگه ولباسامو کامل دراوردم،یه چشمم به تی وی بود و یه چشمم رو شیما که داشت مثل مار به خودش میپیچید،کسمو آروم میمالیدم…نوک سینه هام سفت شده بود،وقتی به شیما نگاه میکردم لذت بیشتری میبردم ولی اصلا دلم نمیخواست لز کنیم چون ما واقعا تمایلات همجنس گرایانه نداشتیم اصلا…جفتمونم عاشق کیر بودیم! ولی چون هیکلامون حتی وزنمونم کپ هم بود حس میکردم جلو آینه نشستم…سینه های سایز 75 گرد و لرزون،کمر باریک و کس تپلی که نمیشه گفت عین بدنمون سفیده ولی شدیدددد تنگه…آب از کسم همینطور روان بود،بلد بودم چطور بمالم تا زود ارضا نشم…دوتاییمون روبروی هم داشتیم ناله میکردیمو چوچولمونو میمالیدیم،فیلم رفته بود رو یه ترک دیگه،یه زن و مرد داشتن 69 مال همو میخوردن،بعد مرده زنه رو گذاشت رو میز و کیرشو کرد تو کسش زنه بلند بلند آه میکشید…حشر منو شیماهم با دیدن یه کیر که داره کس میکنه زیادتر شد،یه لحظه دیدم سر و صدای شیما بیشتر شده و رسما داره جیغ میزنه و محکم داره کسشو میماله…نمیدونم چی شد وقتی که فهمیدم میخواد ارضا بشه منم حس کردم دارم ارضا میشم،با انگشتم چوچولمو میلرزوندم،دیگه جیغ منم درومده بود،چشامون روهمدیگه بود که تقریبا باهم ارضا شدیم،بی حال افتاده بودیم رو مبل…چشامو که باز کردم از دیدن وضعمون خندم گرفت…شیماهم داشت میخندید،صدای خندمون با صدای (–او ه ه ه ه هاردر بیبی،اوه یا…اوممممم آی ام کامینگ، اوه اوه اوه) زنه تو فیلم پورن قاطی شده بود…

 
-بفرما شیما خانوم،حالا دیگه کامل و قشنگ ندار شدیم…
شیما خندید و گفت:-ولی انصافا خیلی حال داد…
-آره ولت کرده بودم میخواستی منو بکنی…
زد زیر خنده:-وای شیوا قربونت برم،خوب شد حداقل تو حواست بود…
-خیلی خب پاشو جمع کن الان مامان اینا میرسن…
بعد اون ماجرا شیوا با پدرام صمیمی تر شد و میدونستم باهم سکس دارن هر هفته ولی شیما هنوز پرده داشت…راستش زیاد درک نمیکردم،سکس که بدون دخول کیر به واژن که معنی نداره،این پسرا هم عین چی از کردن کون دخترا خرکیف میشن ولی این فقط سرویس دادنه…تو قانون من وقتی یه چیز میدی باید یه چیز بگیری،هیچ دختری از کون دادن لذت نمیبره…توهم ایجاد کردن،والا! این پرده بکارتم شده معضل…اصلا مزخرف ترین چیزیه که میتونه باشه،یه صدمم بهش اعتقاد ندارم…وقتی تو عمل سکس قرار میگیری چه فرقی میکنه باکره باشی یا نه؟

 

انقد از گول زدن همدیگه لذت میبریم ما…بله همچین ملت گاگولی هستیم! همه پسرا تقریبا بدون استثنا سکس دارن قبل ازدواج 90درصد دخترا هم همین طور…دیگه ادای مریم مقدس و یوسف پیامبر دراوردن چیه این وسط نمیدونم! آدما اصولا 17-18سالگی دیگه کامل بالغ میشن،ازدواج که نمیشه بکنی…هزار تا مشکل داری،خود ارضایی هم گناه کبیرس…همجنس بازی هم کذا و خیلی عمل قبیحیه،با جنس مخالف هم که دیده شدن کلا جرمه چه برسه به سکس…یه راه قابل تایید یه عده احمق و انگل هست که اونم واسه مردا عبادته و واسه دخترا اسمش زنا و فاحشگیه و آبروریزی،اونم صیغه س!عملی برای آبیاری باغچه های بهشت تو اون دنیا که واست آماده کردن،واسه مردا منظورمه! واسه دخترا همون اسلامیشم جندگیه چون دیگه بکر نیستن،ولی کون دادن دخترای باکره هیچم از حقیقت آکبند بودنت کم نمیکنه،والا…پس همون بهتر سر گاگولا کلاه بره! ولی من کلا حالم از حقه بازی بهم میخوره…اگه حشری هم بشم با دوست پسرم سکس میکنم که عین حیوونا مادر و پدر و برادر و خواهرمو نگام به قول معروف…سکس طبیعی ترین حق انسانه،و من واسه گرفتن حقم بدبخت و سفیل نمیشم که دروغ بگم. دلم پر بود یکم ولی اینا همه حقیقته!
2سال به همین منوال گذشت،تا اینکه من پارسال با آراز آشنا شدم…آراز یه پسر خرپول و باکلاس ترک بود که تو شهر ما درس میخوند،4سال بزرگ تر از خودم بود و بدجور چشممو گرفته بود نه به خاطر پولش که اصصصلا واسم مهم نبود،ولی قیافه و هیکلش هر دفعه که میدیدمش زیر و روم میکرد…اوففف! از اول جریان امیرعلیو گفتم بهش و ازش خواستم اگه مثل اون فکر میکنه اصلا شروع نکنیم،چیزی که زیاده کیر!!!:))) که اونم ازرک بودن و صداقتم خوشش اومد و از سکسا و دوست دخترای قبلیش گفت که فهمیدم هردوتامون سکس رو در نظر گرفتیم تو دوستی مون…منم که دیگه 16ساله نبودم که فکر کنم با هرکی دوست شدم همونم شاهزاده سوار بر اسب سفیدمه!!

 
خلاصه یه ماه گذشته بود از رابطه مون و ما حسابی باهم صمیمی شده بودیم،خیلی پسر باحالی بود…اونم عین من سکس رو دوطرفه و عادلانه دوست داشت…یه روز ازم خواست برم خونش که با دوتا از دوستاش اجاره کرده بودن واون روز خالی بود…قبول کردم و تازه خیلیم خوشحال شدم چون تو این یه ماه غرورم نذاشته بود بهش نزدیک بشم ولی فقط خودم میدونستم که دارم میمیرم واسه اینکه تو بغلش عرق کنم! با یه عالمه تشریفات(دوش گرفتن،تمیزکاری کس و کون و خوشگل کردن و خالی کردن یه شیشه ادکلن محرک رو خودم) رفتم خونش،طرفای صبح بود…کلاسای اون روزمو هم به قول آراز مالیدم!

 
از جنبه ای که داشت خیلی خوشم اومد چون با دیدن بدن سکسی من تو تاپ گردنی باز و شلوار چسبون خودشو گم نکرد که بپره بچسبه بهم…یه ساعت نشستیم حرف زدیم و 2-3پیک تکیلا زدیم…اون عین آب میخورد ولی واسه من که زیاد نمیخوردم سنگین بود…کم کم داغ شدم،سرم گیج میرفت…آراز آروم منو کشید تو بغلش و موها و گردن و بازوهامو نوازش کرد،بازم غرورم نمیذاشت پیش قدم بشم حالم خیلی خراب بود،بعد 5دقیقه زیر گردن و شونه هامو بوسه های ریز و خیس میکرد،بی شرف میدونست چطوری مقاومت یه دختر میشکنه…خیلی تحریک شده بودم،به یاد نداشتم قبلا تا این حد بدنم به تلاطم افتاده باشه،مستی هم مزید بر علت که نتونم به غرور کوفتیم فکر کنم…با یه حرکت سرشو گرفتم و لبامو گذاشتم رو لباش…حریصانه میمکیدم لب و دهنشو…اونم با احساس حشر من داغ تر شد…دستش رفت سمت سینه هام و از رو تاپ نازکم میمالیدشون…
-آه ه ه ه ه ه آراز بخورشون…
-جووونم،چشم خانومی…
آروم تاپو از تنم دراورد و سوتین مشکی توریمو که نصف سینه های سفیدم توش جا گرفته بود رو داد بالا…به وضوح جا خورد و نگاهش رو سینه هام مکث کرد…

 
-اوفففف شیوا واسه این تن لاغر چه سینه هایی داری تو دختر،تا حالا فکر میکردم اسفنجی میپوشی…
یه خنده ی شل کردم و سرشو به طرف سینه هام بردم…اول با دستاش نوک کوچیکشونو که برجسته شده بودن مالید و بعد آروم آروم شروع کرد میک زدنو لیسیدن…همه جاشو میخورد،زبونشو رو هاله ی قهوه ای روشن سینه هام میچرخوند…با این که همش جا نمیشد میبرد تو دهنش با یه مک میکشید بیرون…آه و ناله هام بلند شده بود،حس میکردن سینه هام سبک ترین اعضای بدنمن،واقعا داشتم حال میکردم،با دیدن سر آراز که خم بود رو بدنم لذت بیشتری میبردم…دیدم دستش رفته رو دکمه شلوارم،کمکش کردم بازش کنه و درش بیاره…دستشو بی حرکت از روی شورت گذاشت رو کسم و میک زدن سینه هامو ادامه داد،بازم تحملم تموم شد و آروم ناله کردم: بمالش دیگه آراز…ولی محلم نداد،دستمو گذاشتم رو دستش و کسمو مالیدم یواش یواش،سرشو گرفت بالا با زبونش رو لبامو لیسید و آروم گفت:عجله نکن خوشگلم…سوتینمو کامل دراورد،کمرمو گرفت و شورتمو با یه دست کشید پایین…با دیدن کس صاف و تپلم یه آه از ته دل کشید و چاکشو باز کرد و آروم انگشتشو نوازش گونه از سوراخ تا چوچولم کشید که شل شدم کامل…به پشت منو خوابوند رو مبل و گفت:
-شیوا میخوام این بهشتتو با همه وجودم بخورم…
ناخودآگاه پاهامو جلوش باز کردم…پیرهنشو دراورد و برخلاف تصورم پامو گرفت تو دستش و از مچ پام شروع کرد به لیسیدن و بوسیدن…ساق،پشت زانو و رونای سفیدمو انقد قشنگ خورد که به التماس افتاده بودم…
-آراز کسم به زبونت نیاز داره،آ ه ه ه ه ه آراز بخورش…
خیسی زبونشو که رو سوراخ کونم حس کردم به معنای واقعی سوخخخخخختم….آخ! زبونشو از سوراخ کونم تا وسطای چاک کسم میکشید ولی اصلا با چوچولم کار نداشت،لبه های کسمو مک میزد،لبه های داخلی قهوه ای کمرنگ رو لیس میزد…دیگه رسما داشتم جون میدادم،…

 
-اوه ااااااااااااااه آراز بالاشو بخور…آراز زود باش…آخخخخخخ
همونطور که زبونشو لوله کرده بود میبرد تو سوراخم بریده بریده می گفت:
-امممممممممم جوووون…چی میخورم من؟
-کس…آه…آه آه آه …آه ه ه ه ه ه ه ه کس منووو…بالاشو بخور آراز آخ
-بالاش کجاست؟
-چوچولموووووووو…آخ آراز زود باش
با این حرفم اول یه لیس زد رو چوچولم بعد همشو یهویی برد تو دهنش آروم مکید…آخخخخخخخخ که چه لذتی میبردم،واقعا نمیتونم با واژه ها بیان کنم حال اون لحظمو،تو اوج بودم…همین الانم از یادآوریش خیس شدم! 3-4دقیقه خورد و زبون زد و مکید که حس کردم داره میاد اون حجم عظیم لذت…کمرمو هی میبردم بالا و میکوبیدم رو مبل،آراز دستشو گذاشت رو شکمم و فشارم داد به پایین،دستشو محکم گرفتم…
-آه همینه…آه آره آره آره…آع آآآآآآآآآآآ…آخ هوووووووووووم

 
بالاخره ارضا شدم،یه ارگاسم دیوونه کننده…بی حال و با لبخند آروم گرفتم،آراز در کمال تعجب من همه آبی که ازم خارج شدو با لذت خورد! اصلا لذتی که برده بودم قابل مقایسه با خودارضایی نبود…من بی رمق افتاده بودم و نفسام کم کم داشت ریتم نرمال میگرفت که دیدم آراز داره لخت میشه،اصلا مدل لخت شدنشم دیوونه کننده بود…از دیدن تن لختش و مخصوصا کیر راست شدش دوباره حشری شدم،واقعا پسر جذابی بود،زیبایی دخترونه نداشت ولی قد بلند و هیکلی بود…کیرشم برخلاف تصورم زیاد دراز نبود،15-16سانتی میشد فکر کنم ولی حسابی کلفت بود…همون طور که داشت با دستش کیرشو میمالید گفت:
-اوفففففف چه نگاه داغی،فدای چشای خمارت…کیر میخوای عزیزم؟
جوابم فقط یه لبخند اغواگر بود چون از سستی ارگاسمی که داشتم کامل درنیومده بودم…اومد بالاسرم و گفت:
-می خوری؟
-تا حالا لب نزدم ولی به خاطر حالی که دادی مزش میکنم
تک خنده ی بلندی کرد: -بچه پررو…حواست باشه دندون نزنی
بعد کیرشو گرفت جلوی دهنم…گرفتمش تو دستم و با شک و تقریبا ناشیانه گذامش تو دهنم،دو تا مک که از سرش گرفتم یه طعم شوری حس کردم، با فکر کردن به چیزی که به ذهنم اومده بود حالم بهم خورد،کشیدم بیرون که گفت: -چی شد؟
-آراز تمیز شسته بودیش؟
-پوففف،کشتی منو شیوا بخور دیگه،آب خودشه…میدونی الان چند نفر آرزوشونه جای تو باشن که این کیرو ساک بزنن؟
-إإإإإإ اینطوریاس؟!!!

 
سرمو بردم جلو و درحالیکه تو چشمای شاکیش زل زده بودم آروم سر کیرشو با ناز لبام بردم تو دهنم…درسته تا اون موقع ساک نزده بودم ولی فیلم پورن زیاد دیده بودم…زبونمو چرخوندم دورش و یکم مک زدم که چشماشو بست…درازای کیرشو لیس میزدم تا بیضه هاش،به هرکدومشون چندین بار زبون زدمو لیسیدم،داشت عین چی لذت میبرد…کیرشو تا ته کردم تو دهنم و لبامو دورش محکم حلقه کردم و آروم آروم بالا پایین کردم،از زیرم بیضه هاشو با ملایمت با دستام میمالیدم…دیگه داشت بلد بلد ناله میکرد:
-آفرین ادامه بده آه ه ه ه ه ه…همینه
کیرشو از دهنم دراوردم گرفتم تو دستم و مالیدم،سرمو بردم زیر کیرش و به بیضه هاش چند تا مک زدم…با دستاش سرمو گرفت و گفت:
-بسه دیگه عزیزم نمیخوام آبم بیاد…

 
اومد خوابید روم و لبامون قفل شد تو هم،سینه هام تو دستاش داشتن له میشدن…کیرش رو کسم بالا پایین میشد و من تا اون موقع اصلا نمیدونستم برخورد پوست گرم و نرم یه کیر به کسم چقد میتونه لذت بخش باشه…داشت گردن و گوشمو میمکید و واسه هر آهی که میکشیدم هزار بار قربون صدقه میرفت،دم گوشش واسه تلافی با صدای خمار گفتم:
-میدونی الان چند نفر آرزوشونه جای تو کیرشون رو کس داغم باشه؟
مکث کرد و خیره شد تو چشام،چشاش عین بچه های شیطون برق می زد…هیچی نگفت فقط آروم سرشو برد پایین و سینه هامو گرفت تو دهنش…انقد مکید و لیسید که باز محتاجش شدم،واقعا میخواستم…دستم به کیرش نمیرسید،تلاشمو که دید گفت:
-جون چی میخوای؟بگو!
یه کلمه گفتم: کیرتو!
–پرده داری برگرد با سوراخ کونت…

 
تو همون حال خرابم هوشیار بودم…گفتم: برو با سوراخ کون عمت،بی شرف میدونی چقدر درد داره؟خوبه یکی عین همین کیرو بذاره تو کون خودت؟من انگشت کوچیکمم نمیره تو کونم…
-پس بیخود کیر میخوای
خسته ازین بحث گفتم: بذار تو کسم…
-هه…نه بابا،به چه مناسبت؟!
اعصبمو خورد کرده بود رسما: آراز دیوونم نکن…د یالا بزار توش دارم میمیرم!
-شیوا من خر نیستم…سه تا پیک زدم فک نکن مستمو نمیفهمم دارم چه غلطی می کنم!
-د آخه احمق مگه میخوام زنت بشم که واسم ناز میکنی…تو پردمو بزن فقط،خودم میخوام…
معلوم بود که مردده…گفت: شیوا دردسر میشه
-اه همه حس و حالم پرید بابا…مثل این که تو زبون آدم حالیت نمیشه
کیرشو که جلوی کسم بود گرفتم و یهویی تا نصف کردم تو…یه لحظه درد همه وجودمو گرفت،بدنمو منقبض کردم…یه درد مثل درد شدید پریود…بلند جیغ کشیدم که آراز کیرشو کشید بیرون،سرش کامل خونی شده بود،اشکم درومده بود…
-احمق بی شعور این چه کاری بود کردی؟
-احمق تویی که حرف حالیت نیس…آخ کمرم،تقصیر توئه همش
-دیوانه…گریه نکن…دیگه آب از سرمون گذشت!

 
اشکامو پاک کرد و لبامو بوسید…دوباره کیرشو گذاشت دم کسم که من با ترسی که محسوس بود گفتم: آروم بکن،باشه؟
نمیدونم چه شکلی شده بودم که یه لبخند مهربون زد،دوباره خم شد روم لبامو بوسید،احساس کردم کلاهک کیرشو برد تو و کشید بیرون…این دفعه یکم دیگه هم برد،کمرشو گرفته بودم و چنگ میزدم،درد و لذتو باهم داشتم تجربه میکردم…در گوشم گفت:
– درد داری عزیزم؟
-یکم…
-دوست دارم شیوا!
چشام گرد شد،هنوز تو شک حرفش بودم که حس کردم کیرشو کامل برد تو واژن تنگم…حس میکردم دارم از وسط پاره میشم…بازم درد و بازم اون لذت بی همتا…یه خارش لذت بخش که تاحالا ازش محروم بودم…به معنای واقعی ناله میکردم!
آراز تو چشام نگاه میکرد و آروم آروم ریتم کمر زدنشو تند تر میکرد…سینه هام بالا پایین میرفتن،آراز خم شد یکیشو گرفت تو دهنش او یکی رم با دستش میمالید…دیگه دردو فراموش کرده بودم…هرچی که بود ناله و التماس لذت بود…بعد سه چهار دقیقه کرختی لذت بخشی از کسم تو همه ی بدنم پخش شد و من با آه های بریده ای که در اثر تکونای کیر آراز تو کسم بود به یه ارگاسم کامل و واقعی رسیدم…آراز که ارضا شدنمو دید یکم دیگه با ریتم تند تر از قبل تلمبه زد و بعد از چند تلمبه کشید بیرون و کیرشو تو دستش عقب جلو کرد…با صدای آه های بلند و بمش آبشو روی شکمم خالی کرد…کامل که ارضا شد نشست رو زمین سرشو گذاشت رو مبل نزدیک شکم من…دستمو بردم تو موهاش و نازش کردم،خیلی درد داشتم،کمرم بدجور تیر میکشید…

 
-آراز…عزیزم!
لبخندشو دیدم: موقع سکس خوب سگ شده بودی حالا شدم عزیزت؟
-بی جنبه ای دیگه…پاشو یه قرص بیار بخورم دارم از درد میمیرم
-شیوا بیچارمون کردی…حالا چی میشه؟
-پاشو قرصو بیار،یه چیزیم بیار کوفت کنم…تو چرا بیچاره شدی؟خودم خواستم دیگه…پاشو!
-جدی مست نیستی تو؟از این کارت هدف نداشتی یعنی؟
-چرا میخوام به زور زنت بشم…یعنی این اعتماد به نفست کشته منو،تو بخوای هم من قبولت نمیکنم! سر جدت آراز یه مسکن بده بخورم…أه!
-باشه بابا آروم باش…
اول یه دستمال کاغذی برداشت کیر خودش وشکم منو تمیز کرد بعد لای پامو باز کرد که یه کوچولو خون اومده بود،اونجارم تمیز کرد…
-جالبه،شیوا همش سه چهار قطره خون اومد…

 
-نه پس فکر میکردی رودخونه خون جاری میشه از یه تیکه گوشت نازک و بی مصرف؟
-ببخشید که بعد پاره کردن هزاران گونه پرده ی کس انقد وارد نیستم…خب نمیدونستم دیگه،دوست دخترای قبلیمم همه اپن بودن…فقط تو آک بودی کوچولو که الان ناکار شدی!
-کوچولو عمته…یه کاری نکن برم برگه بگیرم ببندنم به ریشتا…
چنان قهقهه ای زد که فک کردم جک گفتم براش…رفت شیرینی و قرص ژلوفنم آورد برام…شورت و سوتینمو پوشیده بودم و نشسته بودم…مسکنو که خوردم داشتم لباسامومیپوشیدم که برم،گفت: شیوا جدی چرا این کارو کردی؟بالاخره که ازدواج میکنی؟چی میگی به شوهرت؟
-هه…من واسه اولین بار یه سکس کامل داشتم هروقتم ازدواج کردم به همسرم میگم عین خودش منم حق برطرف کردن نیازای طبیعی مو داشتم…میخواد بخواد نخوادم لیاقت نداره…دخترای این کشور از 14سالگی 100بار کون میدن تا ازدواج،بره اونارو بگیره…بالخره اونا نجیب تر از منن دیگه،نه؟؟؟ بای!

 
داشتم تو خیابون قدم میزم و همه فکرم پیش شیما بود که یه اس ام اس از آراز اومد: (تو نجیب ترین دختری هستی که تا حالا دیدم…نجابت به بکارت نیس به همین قلب قشنگیه که تو داری…راستی شیوا به نظر تو ما میتونیم دوستی مونو هدف دار کنیم؟!!!!)
لبخند زدم و سعی کردم یادم بره کجا زندگی میکنم…آره،این جا ایرانه…کشور به ظاهر اسلامی دست یه عده خون خوار…این جا ایرانه…جایی که تجاوز آخوندا به دخترا عبادته…جایی که کشتن زنایی که نه از سر لذت بلکه از فقر تن فروشی میکنن ثواب داره و مثل آب خوردنه و جایزه داره…این جا ایرانه،جایی که واسه زندگی کردن باید خفه شد…اینجا ایرانه،سرزمین من و میلیون ها شیوای دیگه!
مرسی که واسه خوندن خاطره ی من وقت گذاشتید،بدرود!

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

20 دیدگاه دربارهٔ «سرزمین شیواها»

    1. دمت گرم شیوا حال کردم عشقی بخدا حالا با پسر ازدواج کردی؟؟؟؟؟

  1. دمت گرم واقعا شجاعی با اینکه اصلا نمیشناسمت ولی واقعا تحت تاثیر قرار گرقتم.

  2. دمت گرم واقعا شجاعی با اینکه اصلا نمیشناسمت ولی واقعا تحت تاثیر قرار گرقتم افرین زنده باد دختر شجاع.

  3. فقط ميخوام به ايده و طرز فكرت آفرين بگم – قطعأ اگه هرچه تعداد افراد بيشتري تو جامعه ما مثل تو فكر كنن – فرداهاي روشني پيش روي آيندگان خواهد بود.

  4. دمت گرم شیوا جون…

    منم کار تورو کردم الانم راضیه راضی هستم….❤

  5. جالب بود شیوا جان.اگه مایل باشی دوست دارم باهات در ارتباط باشم.عقایدت خیلی خوبه . 09365646010

  6. پسری هستم ظریف و حساس و دنبال یه مرد قوی و سنّ بالا می‌گردم که منو ساپورت مالی‌ کنه. روم نمیشه بگم ولی از این که مردی که منو میکنه خواهرمو هم جلوم بکنه به شدت لذت میبرم. اگه می‌تونین ساپورت کنین زنگ بزنین 09375903126

  7. بیا منم بکنمت کیرم 23سانته دوست داشتی زنگ بزن از آذربایجان باشه چه بهتر09388125981

  8. واقعا همینطوره چطور یه پسر هر کاری دوست داره میکنه ولی یه دختر باید جلو احساس و جوانی حوسشو بگیره که بگه پرده دارم بعضی پسرا بدون دختری که میگه نجیبم خیلی کثیفتر از دخترهای که تن فروشی میکنن یه حکایتی میگه من به خاطر داشتن این پرده چه کون ها دادم به این میگن جندگی

  9. سلام شیواجون
    داستان زندگیت راخوندم واز دوجهت تحت تاثیرقرار گرفتم یکی واقعیتی که باآن نه تنهاتو بلکه هزاران دخترمثل تو باهاش مواجه هستند ودیگری تلخی که داشت .
    آفرین به شهامتت

  10. سلام.مجید هستم.خیلی حشریم.دنبال کوس تهرانی میگردم.جوری حال میدم که فراموش نکنید.۰۹۳۸۷۹۳۱۸۵۹

  11. در کل داستانت فوق العاده بود
    بعضی جاها میرفتی تو حاشیه ولی چون خوب ربط میدادی به ماجرا جذاب بودن
    با این ک من پسرم ولی از این رفتارای ظالمانه ک ب شما دخترا میکنن خوشم نمیاد و ی جورایی طرف شمام….
    مطمنم این حرف تو حرف دل خیلیای دیگه هم هست
    راستی بازم ادامه بده
    نمیدونم این همه نکته رو از کجا در آوردم!!!

  12. داستان خیلی قشنگ بود خیلی خوب بهم ربط دادی حاشیه هارو.واقعا راس گفتی متاسفانه اکثر دخترا تا ازدواج 100بار کون میدن اونم ن ب ی نفر بلکه ب 50نفر دیگه پاکی نمیمونه همون بهتر ک پرده نباشه ادم نیاز جنسی ش رو بر طرف کنه اما ن با هر کسی…نمیدونم اما تحمل کردی نیس زندگی که،ادمای دیگه ک اصلا تو جریان و شرایط زندگیت نبودن،راجبش نظر بدن خرابش کنن

  13. خانم کوچولو داستان قشنگی نوشتی، ولی اگه ناراحت نمیشی یه چیزی بهت بگم.
    مهم نیست که پرده داشته باشی یا نه، فقط کافیه کسی که واقعا میخوادتو بهش راست بگی،حتی اگه هم زمان با ده نفرم سکس داشته بودی بهتره بهش بگی با چند نفر سکس کردم نه مثه زنه بیشعور من که همه گائیده بودنش بعد با اینکه دوخته بودم ازش خواهش کردم راستشو بگه ولی گفت یه نفر با زور این کارو کرده الان بعد از دو سال گندش که در اومده التماس میکنه ببخشمش ولی کسی که یه بار دروغ میگه مسلما به دروغ عادت داره…

  14. خاطره ای ک تعریف کردی خیلی جالب بود و از طرز فکرت واقعا خوشم اومد اگ مایل باشی دوست دارم باهات در ارتباط باشم شیوا جان ۰۹۳۷۳۴۸۱۴۸۹

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا