زیباترین شب زندگیم با شهرام

تو دوران نامزدیمون خیلی درباره سکس و این چیزا حرف میزدیم و با اینکه دوتامون خیلی علاقه به انجامش داشتیم، هیچوقت کارمون حتی به لخت کردن هم نرسید.یعنی خودمون نذاشتیم برسه.دوست داشتیم بعد ازدواج یه چیز نو واسه هم داشته باشیم.
یه روز که داشتیم درباره سکس حرف میزدیم بهشهرام گفتم:شهرام جونم..راستش من از شب اول خیلی میترسم..نمیدونم..شاید اصلا شب اول اونکارو نکردیم.
با یه دستش صورتمو ناز کرد و گفت:اشکال نداره خانومم.مطمئن باش قشنگترین شب زندگیت رو واست میسازم.هروقت تو خواستی انجام میدیم چون آمادگی تو خیلی مهمه گلم.راستی..شرطش اینه که هروقت آماده بودی تا قبل شب بهم خبر بدی.منم قبول کردم.
 
گذشت تا رسید به شب عروسیمون
ما موافق ریخت و پاش و این حرفا نبودیم به خاطر همین تا جایی که تونسیم عروسی رو ساده برگزار کردیم.
بعد عروسی سوار ماشین شدیم و با شهرام جونم رفتیم خونه خودمون.
خودش لباسامو عوض کرد و واسه اولین بار منو با کرست و شرت دید..منم خیلی خجالت میکشیدم ولی گذاشتم کارشو بکنه.
یکم که نگاه کرد سریع سرشو اورد طرف صورتم و گفت:واای..بیشتر از این به ببینم دیوونه میشم!!زود لباستو بپوش دیگه سارا !
خودش لباسمو تنم کرد از این که ازم لذت می برد حس خیلی خوبی داشتم.
اون شب بعد یه عالمه بوس و ناز کردن و مالش تو آغوش گرمش خوابم برد.
چند روز بعد احساس کردم دیگه وقتشه که با شهرام لذتمون رو شروع کنیم.
ظهر که میواس از سرکار بیاد یه تیشرت قرمز و شلوار تنگ پوشیدم و رفتم دم در استقبالش
 
گفت:به به!!چه خوشگل شدی سارا خانوم!
کیفشو ازش گرفتم و گفتم:ممنون گلم.یه خبر خوب واست دارم.امشب آماده باش چون سارا از امشب لخت تو بغلت میخوابه
یه لبخند زد و گفت: یعنی آمادگیشو پیدا کردی؟
تایید کردم و منو بغل کرد و چن دقیقه لب ازم گرفت.
قبل غروب بهم گفت:سارا جونم..خانوم گلم..میگم آماده شو تا ببرمت خونه خواهرت.خودمم جایی قرار دارم.بعدش میام دنبات و شب رویاییمون رو میسازیم.
یکمی ناراحت شدم.دوست داشتم تا آخر شب باهام لاس بزنه ولی به روی خودم نیاوردم و منو رسوند خونه خواهرم.
بعد چند ساعت اومد دنبالمو رفتیم خونه.
درو باز کرد و گفت: بفرمایید سرورم
گفتم: دیوونه!ای چه جور حرف زدنه؟! زنتما!
ی لبخند زد و هلم داد تو.
 
وقتی از حیاط میگذشتیم دیدم چراغا خاموشه ولی حال نورانیه..حس خاصب داشتم.یکمی ترس و اضطراب.
در حال رو که باز کردم چیزی دیدم که باورم نمیشد.دستامو جلو دهنم گرفت و یه جیغ کوچولو زدم.
شهرام از دم در حال با شمع یه راه ساخته بود تا دم در اتاق خوابمون.خیلی رمانتیک بود.
گفت:نمیخوای بری؟
آروم آروم را افتادم..بی اختیار راهی که واسم ساخته بود رو گذروندم تا رسیدم به اتاق خواب.
درو که باز کردم دوباره دهنم وا موند.
دور تا دور اتاق رو شمع گذاشته بود
 
.
وارد اتاق شدم.گفتم: شهرام..چیکار کردی تو عزیزم؟چرا انقد زحمت کشیدی؟
از پشت بغلم کرد یه بوس گذاشت رو لپم و گفت:ببخشید خانومم..ازاین بهتر نتونسم
داشتم دیوونه میشدم.برگشتم و گفتم:نمیخوای شروع کنی؟!
تو چشام خیره شد و سرشو اورد طرفم و محکم شروع کرد به مکیدن لبهام.محکم میمکید و میخورد.منم حسابی حشری شده بودمو خودمو بهش میمالوندم
آروم آروم لباسای همو درآوردیم تا فقط شرت و کرستم موندم.اونم فقط شرت داشت
 
منو خوابوند رو تخت و اومد طرفم.از گردن و لاله گوشم شروع کرو به خوردن و لیسیدن تا رسید بین سینه هام..منم نفس نفس میزدم و قربون صدقش میرفتم.
دستاشو آورد و کرستم رو کند.
با تعجب گفت : واااای..اینا چین عشقم؟!
بعد سریع سرشو اورد طرفشون شروع کرد به خوردن سینه هام..نوکشونو اروم گاز میگرفت و میمکید..رو آسمونا بودم.بدنم داغ کرده بود
گفتم:شهرام جونم..دیگه طاقت ندارم..پردمو جر بده..بجنب..بجنب
اونم همینجوری بدنمو مکید تا رسید به نافم.
 
یه بوس گذاشت رو دلم و اروم اروم شرتمو در آورد.منم که طاقت نداشتم مثل دیوونه ها دست کردم و شرتشو وحشیانه کندم.
شروع کرد به خوردن کسم..وواای..چه حالی داشت.زبونشو میکشید رو شکاف کسم و محکم میخورد..انگار داشت با کسم لب میداد.
گفتم: بسه شهرام!!بسه!
وای همینجوری ادامه میداد..انقد لیس زد تا نزدیک بوو ارضا بشم.سریع خودمو جمع کردم و هلش دادم رو تخت تا دراز بکشه
شروع کردم به ساک زدن واسش..خیلی وارد نبودم ولی خیلی آخ و اوخش دراومده بود.موهامو ناز میکرد و قربون صدقم میرفت.تا اینکه سرمو کشید کنار و گفت:آماده ای بریم سر اصل کار؟
گفتم: من خیلی وقته آماده ام همسر مهربونم
 
اسپری زد به کیرش و چنتا یخ کوچولو از فریز اورد.تعجب کردم.ازش که دلیلشو پرسیدم گفت:میخوام دردت کم شه گلم.
یه اسپری هم به کسم زد و حسابی کیر خودش و کسم رو با یه کرم چرب کرد.
یکی از یخ ها رو بهم داد و گفت:سعی کن بین لبات یا تو دهنت نگه داری
منم چشم گفتم و گذاشتم بین لبام
خیلی اذیت میشدم ولی باید صبر میکردم ببینم عشقم چه فکری داره.
یخ دوم رو گذاشت رو کسم
یه تکونی خوردم..کسم یخ کرده بود!
 
همینطور ک چشامو بسته بودم تا درد یخ هارو تحمل کنم یه سوزش کوچولو مثله نیش زدن مورچه احساس کردم.
یخ رو درآوردمرو یه آخ گفتم..وقتی پایین رو نگاه کردم و کیر خونی شهرام رو دیدم فهمیدم کار انجام شده
رفت کیرشو تمیز کرد و برگشت.گفت:چطور بود عزیزم؟اذیت نشدی فدات شم؟
گفتم:یخ ها یکم اذیتم کرد ولی درد پردمو اصلا حس نکردم..منون عشقم
دوباره خوابید رومو بعد یکم لب گرفتن گفت:
ادامه بدیم عزیزم؟
گفتم: پس چی؟!زود باش!
 
کیرشو تنظیم کرد و اروم کردش تو
وواای..چه حالی داشتم.به خاطر تنگیش درد داشت ولی خیلی لذت بخش بود.
شروع کرد به عقب جلو کردن
هربار که میکردش تو یه آه طولانی میکشدم
اونم همش قربون صدقم میرفت و بعضی وقتا منو میبوسید
سینه هامو هم گرفته بود تو دستاش و میمالیدشون..وووواای.چه حالی داشت.احساس میکردم دارم پرواز میکنم
چشمامو بسته بودم و فقط آه و ناله میکردم تا اینکه دیگه کنترلمو از دست دادم بدنم با یه لرزش ارضا شد ولی شهرام تمومش نکرد که هیچ،سرعتشو بیشتر کرد.
دیگه رسما داشتم داد میزدم
 
شهرام هم کارش به آه و اوه افتاده بود و سینه هامو محکم میمالید
بعد دو سه بار ارضا شدن،کیرشو در آورد و آبشو خالی کرد رو شکمم
اومد کنارم خوابید.محکم بغلش کردم و با صدتی لرزون گفتم: فوق العاده بود عزیزم..فوق العاده
لبخند زد و گفت: خیلی خوشحالم که راضی هستی.همه وجودم مال تو. سعی کردم هرکاری میتونم واست بکنم عشق نازنینم.
تو چشاش زل زدمو شروع کردم به خوردن لبهاش
بعدشم سرمو گذاشتم رو سینشو با افتخار تو آغوشش خوابم برد.
 
نوشته:‌ M.J

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «زیباترین شب زندگیم با شهرام»

  1. یه خانم میانسال از یزد برا دوستی و سکس میخام پیام بده خانمی
    ۰۹۳۳۵۷۷۹۵۰۱ امید هستم

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا