انتقام به روش سکس با غریبه

مدتها بود که رفتار شوهرم تغیر کرده بود و زیاد با گوشی تلفن همراهش ور میرفتو ی لحظه هم اونو از خودش جدا نمی کرد.راستشو بخاین کمی بهش مشکوک شده بودم اما چیز خاصی ازش ندیده بودم…
اما از وقتی که از پروانه شنیدم که شوهرم با شوهرش خانم بازی میکنن بیشتر به شوهرم مشکوک شده بودم تا این که چند ماه بعد ی روز پروانه بهم زنگ زد و خیلی ناراحت و عصبانی گفت یادته گفتم این آشغالا دنبال چه کار میکنن؟ بیاوببین چه گندی زدن به زندگیم
نذاشت من حرفی بزنم و گفت: میدونی چیکار کردن ، با شوهرم رفتن ی زن فاحشه رو آرودن توی خونه من
و روی تختخواب من باهاش . . . . .گریه امانش نداد و شروع کرد به گریه کردن تلفن رو هم قطع کرد
بلافاصله زنگ زدم به شوهرم که تلفنش خاموش بود مطمعن شدم که کاری که نباید می شد شده سریع حاضر شدمو رفتم طرف خونه پروانه

 
زنگ رو که زدم تا منو از پشت اف اف دید فوری در روبازکرد و منم رفتم تو
جلو اومد و باچشمان گریان دست انداخت دور گردنم و با هق هق گفت دیدی چه خاکی بسرمون شد راحله؟
من هم شروع کردم به گریه کردن که ی دفه پروانه با صدای بلندی گفت انتقاممو میگیرم
و روبه من گفت : توهم باید انتقام بگیری تا این کثافتا بفهمن با کی طرفن و ما رو ببو گلابی ندونن
من هم در اون لحظه دوست داشتم تلافی این خیانتو سرشوهرم دربیارم اما نمیدونستم چطور؟
یدفه پروانه شونه هامو گرفت و گفت ما هم باید بریم بدیم . حالا که دونا دنبال کس تازه تر میگردن ماا هم باید بریم دنبال کیر تازه

 
در اون موقعیت که داشتم از شدت ناراحتی منفجر میشدم حال خودمو نمیفهمیدم و من هم ناخوداگاه گفتم آره پروانه جون باید اینکارو بکنیم و . . . . .. خلاصه بعداز یکی دوساعت برگشتم خونه
نمیدونستم وقتی با شوهرم رودررو میشم باید چیکار کنم؟ اما دلم میخاست بتونم خودمو کنترل کنم و همونطور که پروانه بهم گفته بود اصلن به روش نیارم تا ببینم خودش چیکار میکنه
ساعت از ده شب هم گذشته بود که دیدم شوهرم اومد رنگش پریده بود و تا منو دید گفت: عجب آدم نفهمیه این پروانه گفتم چطور مگه ؟ گفت آقا اردشیر یه زن بدبخت رو که چن تا آدم عوضی میخاستن ببرن بیچارش کنن روداشت میبرد خونه تا وقتی پروانه میاد ی فکری بحالش بکن به من زنگ زد واسه اینکه تنها نباشم توی خونه تو هم بیا اینجا که من هم رفتم اما نمیدونم چی شد تا پروانه اون زن بدبخت رو دید شرو کرد به فحش دادن و بدوبیراه گفتن که من گذاشتم اومدم و الانم حسابی اعصابم داغونه و خیال ممیکرد با این داستانی که سرهم کرده من باورم شده
من هم که در دل بهش میخندیدم و کفرم درومده بود خودمو کنترل کردم و هیچی نگتم رفتم دراز کشیدم و گفتم اصلن با من چیزی نگو خاهشن…خلاصه…

 
صبح ساعت ده ده و نیم بود که پروانه زنگ زد و بهم گفت ببین راحله جون اردشیر دیشب برگشت و ی داستانی .. . . . پریدم وسط حرفشو گفتم آره شوهرم لنگه اونو واسم تعریف کرده
پروانه گفت: حالا که اون دوتاالاغ قدر مارو نمیدونن ومارو خر حساب میگنن ما هم باید مث خودشون بشیم
گفتم یعنی چطوری
گفت ما هم باید مث اونا خربشیم و بریم با ی آقا دوست شیم و همون کاری رو که اونا کردن ما هم بکنیم
اول خیال کردم داره شوخی میکنه اما وقتی دیدم خیلی جدی حرفشو تکرار کرد و گفت: من تا به یکی ندم و تا زیر کیر ی نفر دیگه غیراز اون شوهر فلا فلان شدم نخوابم دلم آروم نمیگیره
گفتم پروانه جون اونا خریت کردن ما دیگه چرا؟
گفت نه نه نه . . . اسمشو هرچی که میذاری بذار ولی من تا این کارو نکنم دلم خنک نمیشه اگه تو هم پایه هستی بیا باهم بریم دنبالش
گفتم از خرشیطون بیا پایین ، اینکار واسه خودمون هم خوب نیس باید ی کار دیگه ای بکنیم که دیگه از این غلطا نکنن
گفت: اول باید با هم بی حساب بشیم بعد میشه فکر دیگری هم بکنیم
گفتم آخه چجوری بی حساب شیم
گفت: خدا میدونه اونا تا حالا چن بار از این کارا کردن و با چن نفر بودن ولی من نمیخام با چن نفر باشم
خلاصه خیلی صحبت کردیم ولی من راضی نشدم که خودمو در اختیار کس دیگری قرار بدم و بذارم دست مرد دیگری غیراز اون شوهر نامردم بدنمو لمس کنه

 
بهش گفتم ولی امکان داره اگه با کسی دوس بشی باعث آبروریزیت بشه و دس از سرت برنداره
گفت: فکر اونجاشو هم کردم . میرم جایی که کسی منو نشناسه با ی جوونی که ازش خوشم بیاد ی حال اساسی میکنم تا دلم خنک بشه آدرس و شماره هم بهش نمیدم که دیگه دنبالم نیاد
گفتم اگه این حال تو به سکس کشید چی؟
گفت چه بهتر من هم دنبال سکسم و تا به یکی ندم آروم نمیشم
گفتم یعنی توحاضری ی غریبه بیاد و باهات سکس کنه
خیلی ناراحت و با حالت عصبی گفت : انگار واسه تو مهم نیس راحله ؟

 
وقتی کیرشوهرمن یا تو میره توی ی کس دیگه قانون طبیعت اینه که ی کیر دیگه هم باید بره توی کس ما…
خلاصه خیلی باهاش حرف زدم شاید که منصرف بشه ولی نشد و گفت اگه تو نمیخای انتقام بگیری من میگیرم
راستشو بخاین من هم تحریک شده بودم که این کار رو بکنم ولی دلم نمیخاست کسی بدنمو لمس کنه و . .
بعداز اون روز چن بار دیگه هم تلفنی باهم حرف زدیم و اون اصرار داشت که دنبالشه اینکارو بکنه تا اینکه ی روز توی خیابون دیدمش که آرایش غلیظی کرده بود و تا منو دید با خوشحالی گفت دیدی آخرش کارخوردمو کردم
گفتم یعنی چیکار کردی
گفت معلومه دیگه با ی جوون خوشگل و تودل برو دوس شدم که بی او میمرم.. عاشقشم
راحله جون تا امتحان نکنی نمیدونی چی میگم
گفتم چی رو امتحان نکنم
گفت لذت ی سکس جالب با کسی غیر از شوهرت

 
گفتم ولی من حتا نمی تونم به این موضوع فکر هم بکنم که دست کسی بدنمو لمس کنه چه برسه به این که بخام اون کارو بکنم
گفت اولش آره … راستشو بخای واسه خود من هم کمی سخت بودو دلشوره داشتم ولی وقتی اون صحنه رو جلو چشام میارم که شوهرم با شوهرت کنار ی زن لخت داشتن حال میکردن از اینکارم لذت میبرم
گفتم خوب حالا بگو چیکار کردی
گفت چن روز پیش حسابی به خودم رسیدم ویه مانتوی تنگ و چسبون پوشیدمو رفتم اون بالاها – بالاشهررو میگم سمت تجریش
از تاکسی که پیاده شدم دیدم نزدیک ی بوتیک جوون شیک پوش و جذابی وایساده بود و داشت از ی پسر دوره گرد سیگار میخرید و با نیگاش داشت منو میخورد
من هم تا اونو دیدم ی دل نه صد دل خریدارش شدم و با خودم گفتم این همونیه که باید زیرش بخابم ی لحظه حال خودمو نفهمیدم ویاد خیانتهای شوهرم افتادم و کاری که میخواستم بکنم که دیدم داره به من لبخند میزنه و ی چشمک هم زد من هم لبخندی زدمو رفتم جلوی بوتیک و خودمو با تماشای مانتوها سرگرم کردم و منتظر بودم ببینم چیکار میکنه
دیدم اونم اومد و کنار من وایساد و گفت : به نظر من که مانتوهاش جالب نیس
من هم باعشوه و ناز گفتم: مگه شما بهترشو سراغ دارید؟

 
گفت: اگه سرکارخانم به بنده افتخار بدن حاضرم از رو ابرها هم که شده بهترینها رو واسش بیارم مانتو که چیزی نیس
یاد روزهایی افتادم که اردشیر بهم میگفت بهترین من در این دنیا فقط تویی و …… رفتم به روزهای اول آشنایی با اردشیر که دیدم همون آقا دوباره گفت: فقط کافیه لب تر کنی
با لبخند و نازبهش گفتم: ما هم ی روزی بهترینها بودیم
بالحنی شمرده و جذاب که ازش هوس میریخت گفت: هنوز هم هستی و ادامه داد
گفت اگه موافقی ماشین من چندکوچه پائین تره ، بریم سوار شیم بیشتر باهم آشنا بشیم
گفتم : از کجا معلوم نبری سربه نیستم بکنی
اونم گفت خانمی مث شما رو باید روی سرگذاشت شما روتخم چشام جا دارید و بعدش گفت اجازه میفرمائید دستای گرم شما رو توی دستام بگیرم تا ی وقت خیال نکنم دارم خواب می بینم که با همچین عروسکی آشنا شدم
منم واسه اینکه حسابی بهش چراغ سبز نشون بدم که هر لحظه واسه سکس حاظرم گفتم خوب این فرشته آسمونی میخاد منو کجا ببره؟ و اینبار با خنده ای شهوتناک گفتم: حالا خوب شد نگفتی تخمای جای دیگه و هردو خندیدیم

 

ازتعجب خشکم زده بود
یعنی این همون پروانه س  … باورم نمیشد که به این راحتی از کاری که کرده با افتخار تعریف کنه
گفتم پروانه معلوم هس چی میگی؟ یعنی واقعن اینکارو کردی؟
گفت:حالا گوش کن
همون آقا که بعدن فهمیدم اسمش محسنه گفت: من به خودم اجازه نمیدم به دسته گلی مث شما چنین جسارتی بکنم و خلاصه رفتیم سوار ماشینش شدیم
من هم هواسم نبود ناخوداگاه گفتم رفتی بدی؟
دستم گرفتو گفت اگه موقعیت جور میشد آره اما اون روز موقعیت مناسبی نبود فقط اون روز منو محسن توی ماشین کمی دستای همدیگرو گرفتیم و موقع خداحافظی ی لب اساسی بهش دادمو برگشتم خونه
شب وقتی شوهر اومد بجای اینکه ازش خجالت بکشم بخاطر کاری که کرده بودم تازه خوشحال هم بودم چون دیگه حالا میدونستم که من هم توانایشو دارم که مث خودش باشم حداقل جرئتشو پیدا کرده بودم که برم واسه سکس با ی غریبه حالا میدونستم اگه لبهای اردشیر طعم لب ی زن دیگرو چشیده لبهای من هم همینطور
اگه او دستاشو گذاشته تو دستای ی زن و یا شایدم چند زن دیگه منم دستای گرم مردی که عاشقش شده بودم رو توی دستام گرفته بودم

 
اگه او با زنهای دیگه لاس میزد و حال میکرد من هم با مردیکه دوستش داشتم و شوهرم نبود لاس زده بودم و حال کرده بودم اما من هنوزم از شوهرم عقب بودم
او با زنهای دیگری سکس کرده بود و حتا روی تختخابی که بامن سکس میکرد همراه با شوهر تو داشتن . . . . حرفشو قطع کردمو و گفتم من باید برم بهت زنگ میزنم و باهاش خداحافظی کردم
راستشو بخاین در اون لحظه من هم همون حالی که پروانه داشت بهم دست داده بود
من هم دلم میخاست …. اما روم نمیشد به پروانه بگم
شاید هم پروانه حالمو فهمیده بود
من هم که بایادآوری خیانت شوهرم آمپرم زده بود بالا با عجله رفتم طرف خونه

 

از روزی که قضیه خیانت شوهرم و اردشیر آشکار شده بود تقریبن یک ماهی گذشته بود و منو شوهرم از هم فاصله گرفته بودیم و دیگه پیش هم نمیخابیدیم و اونو شوهر خودم نمیدونستم و بهش گفته بودم ما دیگه زن و شوهر نیستیم و …..
اونشب هم طبق معمول رفتم و توی اتاق درازکشیدم و به این فکر میکردم که آیا من هم باید با ی مرد دیگه دوست بشم و باهاش سکس کنم تا آروم بشم واز اینهمه فشار روحی خلاص بشم یا اینکه . . . . .فکر و خیال نمیزاشت بخابم که نیمه های شب شوهرم آروم اومد توی اتاق و کنارمن دراز کشید
خودمو بخاب زدم و احساس نفرت شدیدی ازش داشتم از اینکه بخاد با من کاری بکنه اعصابم به هم ریخت اما گفتم هنوز که تنش به تنم نخورده اما متوجه شدم بخیال اینکه من خابم خیلی یواش دستاشو فرو کرد توی موهامو نوازشش کرد ی لحظه میخاستم بلندشم و سرش داد بکشم بگم برو گمشو با همون زنهای بدکاره باش مرتیکه عوضی که یدفه فکری بنظرم رسید

 
من در اون موقعیت هیچ حسی نسبت به شوهرم نداشتم به غیر ازنفرت ی لحظه با خودم گفتم فرض کن تو هم مث پروانه با ی مرد غریبه دوست شدی و حالامیخای باهاش سکس داشته باشی اگه تونستی و تحمل کردی و چیزی نگفتی پس میتونی با ی مرد دیگه هم رابطه داشته باشی
اما وقتی احساس میکردم که بدن شوهرم داره به بدنم میخوره حال بدی بهم دست داد آخه برایم غیرقابل باور بود بدنی که زن و یا زنهای دیگری رو توی آغوشش کشیده به بدنم بخوره و . . . . اما به خودم فشار میاوردم که تحمل کنم
فکری بزهنم رسید گفتم بذار خیال کنم اینی که الان پیشمه ی مرد غریبه س که برای اولین بار میخاد دستشو روی بدنم بکشه و باهام حال کنه
یدفه تصویر امیر شوهر یکی از دوستام جلو چشمم اومد که داره به من لبخند میزنه و میخاد منو توی آغوشش بگیره در اون لحظه دیگه حال خودمو نفهمیدم و گفتم دوستت دارم
شوهرم خیال میکرد به او میگم فوری منو بغل کرد و بوسید و گفت من هم دوستت دارم راحله جون و کمی خودشو بهم مالوند و دست انداخت دور کمرم

 
دیگه نتونستم ادامه بدم و خودمو کشیدم کنار وبه شوهرم گفتم لیاقت تو همون زنهای جنده و هرزه س برو اونور که نمیخام ریختو ببینم
با مهربانی گفت ناناز من تو که گفتی دوستت دارم؟
گفتم برو اونور من بتو نگفتم
گفت به هرکی گفتی ایرادی نداره بازم بگو؟
گفتم” بخودم مربوطه . . حالا پاشو برو بیرون با عاصابم بیشترازاین بازی نکن
من که بهت گفتم تو دیگه شوهرم نیستی انگار ی غریبه ای
گفت: باشه عزیزم – اصلن فرض کن من نیستم و ی مرد غریبم
تا اینو گفت: دوباره یاد حرفهای پروانه افتادم و تصویر امیرجلو چشام اومد که میخاست منو بغل کنه
میخاستم اینبار هرطور شده خودمو قانع کنم که امیرداره منو میکنه تازه شوهرمم میگفت فرض کن من نیستم و ی غریبه داره …

 
با خودم گفتم بایدکای کنم و حسی بگیرم که هرچی شوهرم میگه من حس کنم انگار امیر کنارمه و هرکاری میکنه انگار امیره خلاصه وقتی شوهرم دید من دیگه اعتراضی نکردم دراز کشیدمو پشتمو بهش کردمو ساکت شدم دوباره شروع کرد به دستمالی روی رونم دست میکشید و پاهامو لای پاهای خودش گذاشت و …
منو حسابی کرد اما وقتی ارضا شدم و از اون حس اومدم بیرون چندتا بدوبیراه بهش گفتم و رفت بیرون
خلاصه این که این حس هم در من بوجود اومد که باید انتقام بگیرم اونم با سکس با ی غریبه
صبح که بیدار شدم زنگ زدم تا پروانه بقیه جریانشو واسم تعریف کنه و من هم ی جوری بهش حالی کنم که من هم میخام مث تو باشم

 

گفت چی میخاستی بشه روزبعدشم طبق قولی که به محسن داده بودم رفتم از باجه تلفن سرخیابون بهش زنگ زدم تا ی وقت شماره منو گیر نیاره و واسم دردسر بشه و گفتم دارم میام بعدهم به اون آدرسی که داده بود رفتم
گفتم نترسیدی که ی وقت دوستاشم اونجا باشن؟
گفت مگه او هم شوهر تورو ببا خودش نبرده بود خونه ما که با اون زنیکه باشن
گفتم خوب بعد
گفت آره دیگه من هم دلمو زده بودم به دریا و میخاستم بدم اتفاقا بدمم نمیومد که دونفرباشن و حسابی جرم بدن…

 

 

ادامه بزودی در همین صفحه

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

11 دیدگاه دربارهٔ «انتقام به روش سکس با غریبه»

  1. خواستی بدی بهم ایمیل بزن تا جرت بدم یه کیر ۳۰سانتی دارم منتظرم ایمیل بزن شماره میدم

  2. ایمیل بزن حاضرم برای خانومهای جیگرازخودم وکیرم مایه بزارم صفاکنن

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا