کون رو باید با احساس کرد

سلام.

این داستانی که دارم مینویسم مربوط به دوماه پیشه اسمم عرفان 18 سالمه قدم 176 وزنم 62 بدنساز نیستم ولی بدنم نسبتا رو فرمه قیافم هم نسبتا تخمیه (من خودم راضیم دوستام اینو میگن) و حالا اصل قضیه

من روزی دوسه ساعت در روز میرم پارک محل با چنتا از بچه ها رفیقم. یکی از بچه ها اسمش علیرضاست خیلی دخترباز قهاریه و فوق العاده خوش استیل و بچه خوشگل و وقتی اونم توی جمعه همه بچه ها ازش میخوان که در مورد کوسهایی که کرده برامون بگه که البته هرچی هم میگفت راست بود و خالیبندی در کار نبود. یه روز دیدم خوشتیپ کرده داره میره سمت میدون ازش پرسیدم کجا میری گفت دوتا دختر خالن دارم میرم بکنم (این حرومزاده تو دختر بازی خیلی مخش کار میکنه بفرستینش پنج بعلاوه ی یک اشتونو حامله میکنه برمیگرده) منم که یه آدم فوق حشری یعنی کیرم بیس چاری راسته بهش گفتم علی جون مادرت دارم هلاک میشم منم بیام؟ گفت نه خیلی تخمی هستی بریم اونجا آبروم میره و اینجور کسشعرا…

 

چند روز گذشت و دیدم دیگه جق جوابگوی کیر من نیست و هرجور شده باس کوس جور کنم خودمم که تو دختر بازی کسخلم پاشدم رفتم گیم نت محل دیدم علی داره بازی میکنه اونجا بود که ایده ی خایمالی به ذهنم رسید رفتم پیش گیم نتی گفتم علی هرچه قدر بازی کرد بزن به حساب من سریع رفتم یه رانی گرفتم باز کردم دادم دستش اولش تعجب کرد ولی بعدش خودش قهمید داستان چیه از گیم نت اومدیم بیرون گفت من که یبار بهت گفتم تو آبرو برام نمیذاری و دوباره کسشعرای قبلی رو گفت البته من از رو نرفتم و فرداش دوباره برنامه خایمالیشو چیدم.

 
این داستان یه ماه ادامه داشت تا گفت دیگه صبرم تموم شد واست کس میارم ولی به یه شرط گفتم چیه گفتش باید مکانشو جور کنی من طرفو میارم میکنم بعد میرم تو هم هر کاری خواستی باهاش بکن از شانس خوب من خونه ی ما سه طبقست و طبقه ی اولش دست مستاجره و بابام شبا ساعت ۸ میاد خونه و مادرم با خواهرم از ساعت یک تا گنج کلاس قرآنی دارن یعنی چهار ساعت مفید در روز خونه خالیه و پدر بزرگم اون ساعتایی که خونه خالیه رو میخوابه و کلا بالا نمیاد بهش گفتم باشه دو روز بعد بهم زنگ زد یکیو آوردم من خودم میخواستم برم جایی نیم ساعت کار داشتم کلیدو به علی داده بودم طرفو ببره خونه منم بعدا میام کارم که تموم شد رفتم خونه دختره رو که دیدم جا خوردم دیدم طرف همکلاسی خواهرمه و منو میشنلسه تا منو دید سریع لباساشو پوشید و گفت من به این نمیدم واسم شر میشه منم یه کم کسلیسی دختره رو کردم که به هیچ کس نمیگم ولی دختره فک کنم اینارو بهونه کرده که به من نده چون از اولش که باهام آشنا شد از من بدش میومد البته اینم بگم که وقتی من رسیدم علی کارشو کرده بود و دختره با تاپ و شلوارک منتظر من بود که آخرشم بهم نداد دختره همینکه لباسشو پوشید سریع پیچید رفت این علی دیوسم داشت هرهر به من میخندید گفتم جاکش اینه رسمش؟ مکانتو جور کردم حالتو کردی حالا طرف به منم نداده هرهر هم میخندی؟

 

گفت ناموسا دلم برات سوخت سه شنبه یه کوس میارم حال کنی بدون اغراق میگم تا اون سه شنبه ای که اون گفت روزی سه بار از ذوق کوس جق میزدم تا بالاخره اون سه شنبه رسید علی زنگو زد بیاد بالا منم درو باز کردم وقتی رسیدن بالا من کیرم شلوارمو جر داد… یه دختر ناز و سفید خوش هیکل ۱۷ ساله آورده بود من مستش شدم نفهمیدم اصلا وقتی داشتم به داخل راهنماییش میکردم چی گفتم ینی کوسی بودا… بردمشون داخل نفری یه لیوان شیر موز تازه دادم بهشون خوردن بعدش علی گفت من جایی کار دارم سریع بزیم ترتیبتو بدم برنامه اینا نیم ساعتی طول کشید تو این نیم ساعت علی اشک مهسارو درآورد بعدش لخت اومد بیرون حمومو بهش نشون دادم رفت یه دوشی گرفت لباسای منو پوشید و رفت البته شانس آورد من شورت نو تو خونه داشتم علی که رفت من رفتم تو اتاق دیدم مهسا شورتشو پاش کرده و و یه تیشرت پوشیده و لحافم منم بقل کرده از درد داره به خودش میپیچه و صورتش تو بالشتمه و داره گریه میکنه با استرس و خجالت رفتم پیشش نشستم و پشتشو ماساژ دادم و داشتم به رون و پاهاش نگاه میکردم خدایی تو عمرا همچین بدن تمیزی ندیده بودم …

 

چند دقیقه گذشت کیر من شلوارو پاییده بود و گریه ی مهسا داشت قطع میشد دهنمو بردم کنار گوشش و گفتم افتخار میدی باهم یه دوش بگیریم؟ اونم پاشد که بریم بریده بریده گفت با.. باشه بری.. بریم مثل اینکه هنوز درد داشت چون علی مادرجنده فقط با یه کم توف کونشو کرده بود پاشدم دستشو گرفتم بردمش سمت حموم کنار در حموم که رسیدیم خم شدم شرتشو دربیارم شرتشو که درآوردم قلبم داشت وامیستاد… یه کس خشگل تمیز بدون حتی یدونه مو یه ماچی کردمو و رفتم بالا تیشرتشو درآوردمو بردمش حموم البته اینم بگم که قلبم داشت تو سینم بازی بازی میکرد از هیجان چون قبل از اون من حتی به یه دختر غریبه حتی دست هم نزده بودم! دست و پام میلرزید و مهسا هم از من بدتر دوشو باز کردم آب گرم خورد به بدنمون منم شامپو بدنو برداشتم و دستمو شامپویی کردم و شروع کردم به شستن بدن سفید و تمیزش الان که یاد اون لحظه میوفتم و دارم اینو مینویسم تپش قلب گرفتم خیلی حال داد مالیدن بذنش اول رفتم سرتغ کونش دو لپ کونشو خوب کفی کردم و رفتم سراغ سوراخ کونش و خگب اون نقطه رو مالیدم و هرچی میمالیدم انگار جا باز میکرد و گشاد میشد کیر علی کوتاه ولی خیلی کلفته و معلوم بود حسابی دهنش سرویس شده چون وقتی داشتم زیر دوش انگشتش میکردم هنوز کونش کامل بسته نشده بود رفتم سراغ جلوش.. .

 

فیس تو فیس هم وایسادیم و من با نرس و لرز و استرس لبمو به لباش نردیک کردم و شذوع کردم به لب گرفتن اونم مثل خودم بلد نبود و لب گرفتن ما اصلا شبیه چیزی که تو فیلماس نبود! البته من که خیلی حال کردم همزمان که لب میگرفتیم دست چپم رو سینش بود و میمالیدم و دست راستم رو کوسش و حسابی حشری شده بود دوشو بستم خم شد برام ساک بزنه منم که یه آدم بی جنبه بوذم و سر سی ثانیه آبم اومد و ریختمش تو چاه حموم رفتیم بیرون و براش حوله ی تمیز آوردم و چیزی که اونجا خیلی منو متعجب کرده بود این بود زیبایی مهسا به خاطر آرایش نبوده و حتی موقع برگشت از حموم صورتش خیلی تغییر نکرده بود و تمام اون زیبایی واقعی بوده چند وقیقه گذشت و دیدم داره آماده میشه بره همونطوری لخت خواست رفت تو اتاق که وسایلو برداره و من دیدم آبم اومده و هیچ کاری با کونش نکردم قبل از این که بره هرطوری شد کیرمو راست کردم و رفتم تو اتاقو بهش گفتم که هنوز تمون نشده و من هیچ کاری باهاش نکردم کلی اسرار کردم که نیم ساعت بیشتر بمونه گفتم تو اتاق منتظر باشه که من با یه شیشه روغن زیتون رفتم سراغش و رو تخت خوابوندمش و با روغن کونشو خوب چربش کردم بعد با دو انگشت کونشو خوب وا کردم البته مثل دفعه ی قبلش درد نمیکشید چون هم علی کیرش جا باز کرده بود هم من با روغن حسابی چربش کرده بودم

 

بعدش حالت داگی اسایل کیرمو آروم آروم کردم تو کونش اونم بیشتر حال میکرد تا اینکه درد بکشه یه دستم رو شونش بود و یه دستم روی کسش و حسابی داشتم میمالوندمش و تو همون حالا تلمبه میزدم و همونطور که خودتون میدونین ارصای دوم خیلی بیشتر از ارصای اول طول میکشه و من حسابی داشتم حال میکردم که بعد چند بیست دقیقه آبم اومد و همشو تو کونش خالی کردم و مثل جنازه افتادم رو تخت و بعد یه ساعت که به خودم اومدم دیدم دوش گرفته رفته و خونه رو هم یه کم مرتب کرده منم یه دوش گرفتم و با شیر موز خودمو ساختم. از اون روز به بعد دو نفر دیگه هم اومدن خونمون ولی هیچکدوم مهسا نمیشداز علی آمارشو گرفتم و شمارشو دارم ولی هنوز بهش زنگ نزدم ایشالا اگه بشه دوباره سکس کنیم این دفعه داستانشو خوشگل براتون میفرستم.

شرمنده اگه طولانی شد شبتون خوش در نهایت هم بگم دستام گاییده شدن کلشو با گوشی تایپ کردم…

 

نوشته: عرفان

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «کون رو باید با احساس کرد»

  1. سلام رفیق میتونی یکی رو واسه من جور کنی 18سالمه اینم شماره ام 09375955416

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا