تا روز بعد وقتی ایفونو میزدن شلوارمو زرد میکردم تا روز بعدش جمعه که مامان بابام رفتن روستا منم به خاطر دسته گلی که به اب دادم اصلا حال نداشتم جایی برم خونه موندم و فکر و خیال کاری که کرده بودم دیونم کرده بود تا اینکه ایفون زنگ خورد گفتم لابد ننه میناییه الان تو کونم میذاره اما از تو ایفون دیدم خودشه گف در باز کن گفتم با مامانم کار داری گفت نه دیدم الان رفتن با خودت کار دارم در رو باز کردم اومد گف بابات دیروز شرمنده که زدمت گفتم فدا سرت گفت بازم تقصیر خودته ها نباید به یه دختر همینجوری پیشنهاد بدی یواش یواش گفتم اخه بار اولمه تجربه ندارم شما بزرگتری باید به ما یاد بدی خلاصه تعارفش کردم اومد براش چایی با شیرینی اوردم که دیدم رفتاراش خیلی خودمونیه کم کم حدفشو پیش اوردمو تحریکش گردم تا راضیش کردم شیرینیمونو پرداخت کنه بردمش تو اتاق شرو کردم لب خودشم همراهی میکرد و خییلی وارد تر از من شلوارشو باشورت کشیدم پایینو شروع کردن بازی با کسش کم کم مانتوشو و تییشزتو سوتینشم در اوردم از خوردن ممه بدم اومد ولی یوم براش لیسیدن کسشو تا اون شلوارکمو در اورد گذاشت دهنش یکم ساک زد که نزدیک بود ابم بیاد گفتم بسه سوراختو میخوام دیدم مقاومت نکرد تعجب کردم گفتم کاسه زیر نیم کاسه داره .
خم کرد بصورت داگی تف زدم و روغن زیتون سرشو فشار دادم یکمس سفت اما یواش یواش توش شد اونم الکی اه و ناله میکرد مثلا کونش دست اوله اما حین گاییدنش فهمیدم دو سه بار کون داده اصل مطلب تفی کردمو گذاشتم توش وایی خلی خوب بود تنگ و داغ مثل کوره یه 10دقه تلمبه زدم تا حس کردم ابم دارم میاد کشیدم بیرون رو کمرش خالی کردم بیحال شدم ولی نه در حدی که تو داستانا مینویسن با دسمال پا کردمش تا دیدم صداش در اومد.پس من چی ننم دیدم راس میگه لب تو لب شدیمو با دستم با کسش بازی کردم تا به ارگاسم رسید چن دقیقه تو بقل هم بودیم تا سر حال شدیم گفت شیرینیت خوب بود گفتم حرف نداشت کونی من یکم ناراحت شد ازم ولی از دلش در اوردم لباساشو پوشید ارایششم مرتب کزددو رفت و از اونموقع من هنوزم تو کفشم چون تا الان نیومده شهرمون و دانشگاهه یک ماه دیگه قراره بیاد یه دل سیر اگر پیش اومد میکنمش …..
بای
نوشته: امیر تعادل