میگفت پرده دارم

سلام به همه

چند وقت پيش بود كه با دختري به اسم مهسا تو لاين آشنا شدم . عكسشو واسم فرستاد . دهنم مثل غار عليصدر باز شد . با يك نگاه دلبسته اش شدم . هر روز تماس هاي ما بيشتر ميشد . چند باري باهم سكس چت كرديم و من دو تا عكس از كيرم واسش فرستادم . يه روز ازش در مورد سكس پرسيدم . مهسا گفت : پرده داره ولي از عقب اوکی بود . گفتم : نظرت با لاپايي چيه ؟ گفت: آره … موافقم!! سايز سينه اش 75 بود و ميگفت رنگ نوك ممه اش مثل رنگ نوك كير منه ! دلم ميخواست اون مال منو ميخورد و منم مال اونو … من هيچ وقت حتي براي يك ثانيه به مهسا فقط به چشم سكس نگاه نكردم چون ميدونستم اين كار نهايت حيوان بودنه … بايد عشق و سكس در كنار هم باشن تا معني بدن ! مهسا مدام واسم ناز ميكرد و منم خريدار هميشگي اش !! با هر مكافاتي كه بود عشقمو بهش اثبات كردم و يه روز بهم خبر داد ميخواد بياد مشهد … دل تو دلم نبود … ميخواستم واسه اولين بار ببينمش … بهش گفتم كنار سينما افريقا بايسته تا من بيام . عصر جمعه بود كه مامان و بابام طبق معمول رفتن خونه پدربزرگم … ماشين رو برداشتم و تو خيابون بسرعت خودمو به مهسا رسوندم . بين اون همه ادم تو پياده رو … دنبال مهسا ميگشتم … بهش تك زنگ زدم … يه دفع ديدم يه دختر دستشو كرد تو جيب شلوار لي اش و گوشيشو بيرون كشيد … فهميدم خودشه… از عكسش هزار برابر خوشگل تر شده بود … دلم غش رفت …..

 

بوق زدم و دست تكون دادم . متوجه شد و بسمت ماشين امد . سوار شد و عطر ش درون ماشين پيچيد . براي چند ثانيه فقط ساكت بوديم و بهم زل زده بوديم . صورتمو جلو بردم تا بوسش كنم اما خودشو عقب كشيد و گفت : چه خبرته ديوونه ؟ جلو مردم ؟ و بعد با قيافه جدي گفت : صبر كن ببينم …. اصلا جنابعالي كي باشين … مگه تو شاهيني ؟ و بعد زديم زير خنده …!! گازشو گرفتم … رفتيم طرقبه … زمستون بود و دور تخت ها پلاستيك مات كشيده بودند . اونجا بود كه طعم گيلاس لباشو واسه اولين بار چشيدم !! بعد از دو سه بوسه از هم فاصله گرفتيم . مهسا لواشكي كه عاشقش بود رو تا نصفه خورد و منم چاي ام رو تا اخر خوردم . دستشو بوسيدم و از تخت پايين اوردمش و كفشاشو پاش كرد . سوار ماشين شديم و راه افتاديم به سمت خونه مون … تو راه كنار خيابون نگه داشتم و از ماشين پياده شدم و رفتم داخل يك مغازه اي … وقتي برگشتم مهسا با تعجب و عصبانيت پرسيد: كجا رفتي ؟ گفتم : يك ساعت ديكه ميفهمي ؟ درب حياط رو باز كردم و وارد خونه شديم … مهسا عين گنجشك ميلرزيد … در ماشينو واسش باز كردم . دستشو گرفتم و اوردمش تو خونه . از پله ها هنوز تو نرفته بوديم كه ميله حفاظ پله ها خورد وسط پاهام … مهسا زير بغلمو گرفت و منو رو تختم خوابوند . داشتم از درد ناله ميكردم . چشام سياهي ميرفت . مهسا شالشو دراورد و كنارم رو تخت نشست . دستمو از لاي پام برداشت و گفت : بزار ببينم چي شده ؟ شايد زخم شده و خونريزي داري ؟ دكمه شلوار لي مو باز كرد و زيپمو پايين كشيد . كمرمو دادم بالا … با دو دست هاي ظريفش شورت و شلوارمو باهم كشيد پايين …
– چي شده ؟ خونريزي كرده ؟
– شاهيييييين …!
– جونم ؟
– طوري نشده اما فقط يه چيزي هست ؟!!
– چي هست ؟
– تو كه گفتي كيرت 18 سانته اما اين كه يه دودول 6 سانتي بيشتر نيست …!!
– ديوونه من … اون الان خوابيده … موقع بيداريش 18 سانت ميشه !
– خب بيدارش كن … ميخوام معاينه اش كنم !
– چشم خانم دكتر اما اين كار من نيست … كار شماست ! مهسا ابرويش را تكان داد و استينش را بالا داد و شروع كرد به ماساژ دادن … كيرم كم كم از خواب بيدار ميشد .
– اگه ميشه خانم دكتر … اون دو تا بادكنك زيرشم ماساژ بدين …. مهسا خنديد و گفت : منظورت تخم هاس ديگه …. ؟
– اره ! مهسا با يه دست تخمام و با يه دست كيرمو ماساژ ميداد.
– نميخواي مزه شو بچشي ؟ ناگهان گرماي دهان مهسا دور كيرم رو گرفت . مثل جاروبرقي مكش داشت. موهايش روي كمرم ريخته بود و بسرعت ساك ميزد . كيرم بخاطر رژ لبش قرمز شده بود. . درد تخمم يادم رفت و مهسا را مثل اهو به زير خودم كشيدم ! ماتويش را به سرعت به گوشه اي پرت كردم . خط ميان سينه اش از لاي يقه باز دكولته اي كه تنش بود , عقل را از سرم خارج ميكرد . سينه هايش انکار دو انار درشت. بودند كه دهنم را آب مي انداخت . از روي پيراهن دو دستي در مشتم انها را فشار دادم . پيراهنش را از تنش در اوردم . همين كه سوتين اش را باز كردم . سرم را گرفت و مشغول لب گرفتن شديم . زبانمان را در دهان هم ميچرخونديم . مست شده بوديم . مهسا ناله ميكرد. دستمو لاي موهاي سرش ميچرخوندم و با چشمامون با همديگه حرف ميزديم. شروع كردم به مك زدن لاله ي گوشش . روش كامل دراز كشيدم . قفسه سينه اش مثل گنجشك بالا پايين ميرفت . استرس داشتيم و ترس … ! بعد از گوشش رفتم سراغ صورتش … لباشو ليس ميزدم … گردن شو …. زير چونه شو … خودم را از روي مهسا بلند كردم و افتادم به جون سينه هاش … سينه نبود كه … دو تا انار بلورين عاشق كش بود كه ميخواستم بخورمشون…
– مهسا … من ممه ميخوام …

 
– بخورش … مال توه… تا نفس داشتم سينه هاشو ميخوردم . نوك صورتي شو مثل نوزاد مك ميزدم . انگار كه دنبال شير بگردم. جفت سينه هاشو ليس ميزدم . ديوانه وار لاي سينه هاشو زبون ميزدم و ليس ميكشيدم . با يك دست سينه چپ شو فشار ميدادم با دهانم سينه راستشو ميخوردم . مهسا از خود بيخود شده بود و زير لب با خودش حرف ميزد . ناله ميكرد. ليس زدنمو اوردم پايين تر … زير سينه هاشو … روي شكمش … دور نافش … مثل مار به خودش ميپيچيد . غرق شهوت بود . لبه شلوار لي شو كمي به اندازه 1 سانت پايين دادم و اغاز فرورفتگي لگن اش رو ليس ميزدم . از روي شلوارش وسط پاهاشو يك ليس كوچك زدم . با دو انگشت دكمه شلوار لي شو باز كردم و زيپشو باز كردم . همين كه شلوارش رو يه كمي دادم پايين و ابتداي شورتش ديده شد , دستاشو گذاشت رو شورتش و گفت : نه … شاهين … نه … اونجام نه … زشته… خجالت ميكشم! دستاشو از روي شورتش كشيدم كنار و گفتم ; زشت پيرزنه …. خجالت هم مال بچه اس … شلوار لي شو از پاش دراوردم . فقط شورت قرمز مهسا بود كه پايان لخت شدنمان بود و آغاز قصه عشقبازي دختر و پسري كه در هم و روي هم بودند . مهسا تو چشام زل زده بود و من به چيزي كه قرار بود ببينم . آروم آروم شورتشو كشيدم پايين … غنچه اي به زيبايي گل سرخ را ديدم كه با برداشتن شورت از رويش … از خواب بيدارش كردم و به من سلام كرد . نگاهي به كيرم انداختم . كيرم هم انگار با همان تك چشمي كه بر سرش هست به دوست و رقيبش … به همدمش … به هم نوعش البته از نوع دخترانه اش … به منزلگاه خودش نگاه ميكرد … !!! تمام قد به احترامش ايستاد !

 

لاي پاهايش را باز كردم و غنچه را اول بو كردم و بعد مزه … مزه عشق ميداد . آنقدر غنچه را ليس زدم كه گلبرگ هايش داشت از هم باز ميشد . بسرعت مقابلش نشستم و سر كيرم را به غنچه ناز مي ماليدم. مهسا با ترس گفت : نكني توش … پرده دارم…
– ميدونم دختري … حواسم هست فقط ميخوام اولشو حس كنم! با سر كيرم دو گلبرگ اولشو باز كردم … و فقط به اندازه كلاهكش , كيرم رو ميچرخوندم . مهسا ناله هاش بلندتر شد .
– اين چي لاي پات قايم كردي هااااا؟
– ك … و …
– نشنيدم چي ؟ بگو بلند …
– كوسه … كوسه !
– مال كيه ؟ هاااا؟
– كوسمه … كوس منه … !
– چي توشه … هااا… چي … بگو !!
– ….. كيرتو … كيرتو تو كوسمه … ! ديگه قادر نبودم تحمل كنم … مهسا هم مثل من شده بود … ناگهان كمرمو چنگ زد و گفت : شاهييييين …. !!
– هاااااااا ؟؟؟
– … زود باش … سريع … بكن … منو بكن !

 

سريع مي چرخونمش به پشت … كونش بد جوري تحريك كننده اس … با صداي لرزان از شهوت گفتم ; درد داره هاااا. ؟!! مهسا گفت : تحمل ات ميكنم گلم … كير عشقمو تحمل ميكنم ! دلم ميسوزه واسه مهسا با اين جمله اش … اما قانون زندگي همينه ! كاريش نميشه كرد … تا روزگار بوده اين دختر بوده كه درد سكس كشيده و تحمل كرده … تقصير خودشم نيست … فيزيك بدنش دخترونه اس و اين يعني مفعول بدن … يعني روت يه كاري انجام بدن و رو تو فعل گاييدن رو انجام بدن … منم پسرم و فاعل و هميشه روي مفعول ميخوابم و كار سكس رو انجام ميدم البته همه اينا به خواسته معشوقمه … فرمانده سكس اونه … مهساست كه تصميم ميگيره آروم بكنمش يا تند … كيرم رو با آب كوسش خيس ميكنم … همه چي آماده است … كير عاشق سيخ شده و داغ و ليز …. كون معشوقه هم لخت و باد كرده … همه چيز براي تزريق محبت و عشق و دوستي از عاشق به معشوق آماده است . از كنار ميز كاندومي كه تو مسير خريدم رو نشون مهسا دادم و گفتم : واسه سلامتي جفتمون لازمه عزيزم ! كشيدم سرش … با دستام كون شو باز كردم … سوراخ كونش معلوم ميشه و بوسه اي روي ان ميزنم !
– آماده اي؟
– آره …. ولي آروم بكني تو روخدا!! سرش رو با فشار فرو ميكنم تو كون . جيغ مهسا در مياد .
– درش بيار …. سوختم…!
– الان تموم ميشه !
– چقدشو كردي تو كونم؟
– فقط سرشو …! آروم آروم بقيه شو هم ميكنم توش و تلمبه ميزنم !!
– آاااااااااااه …
– جووووووووووووونم!
– …. آه آه آه آه آه آه آه … بكن … منو بكن … منو بكن … محكم تر بكن … تا ته بكن … تخم هاتم بكن تو كونم …. سرعت تلمبه زدنم را تا جايي كه ميتونم زياد ميكنم . كمرمو بشدت به كون مهسا ميكوبونم …صداي برخورد تخمام به روي كوس مهسا تو فضاي اتاق پيچيده …
– خوبه ؟ حال ميكني ؟
– آه …. جررررررر خوردم … پارم كردي … آه …
– كيرم تو كونت حس ميكني هاا؟
– آرررررره … آه …. جوووون …. چي بلند و كلفته … … نزديك شده كه آبم بياد …سريع برش ميگردونم به رو … پاهاشو بهم چفت ميكنم . كيرمو ميزارم لاي پاهاش … درست زير كوسش … شروع ميكنم لاپايي زدن بهش … با دستام هم سينه هاشو فشار ميدم … لباشم كه دارم ميخورم … هر دومون باهم ارضا شديم و كنار هم نيمه جون افتاديم … تو اتاق فقط صداي ناله من و آه هاي سكسي مهساست … پاهاي قلمي و نازشو لاي پاهام ميزارم دو ساعت با همون وضع خوابمون ميبره ….!

 

نوشته: شاهین

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «میگفت پرده دارم»

  1. خیلی با احساس تعریف کردی معلومه دوسش داری.مرسی بابت انتقال احساستوخوش باشین

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا