کس سفید سپیده

سلام من محسن هستم 34ساله و خاطره ای که براتون تعریف میکنم مربوط میشه به 3سال پیش . 8سال پیش بود که با مینا (همسرم)آشنا شدم .اون زمان هنوز دانشجو بودم .تقریبا دو سال با هم دوست بودیم و بارها باهم سکس کردیم.من نمی خواستم بگیرمش چون واقعا دوستش نداشتم.شاید خیلی ها بگن چقدر نامرد و بی معرفت! ولی خب جنس پسر همینه دیگه! منم مثل هر پسر دیگه ای تو اون سن دیوونه ی سکس بودم و فقط همین!خونواده ی مینا مذهبی بودن و همین طور خونواده ی خودم و همین موضوع کارو خراب کرد به خصوص که مینا تهدید کرده بود که حالا که بی عفتم کردی اگه نگیریم خودمو میکشم! به این ترتیب خونواده ها هم خبردار شدن و خلاصه سرتونو درد نیارم بعد از کلی جار و جنجال و دعوا و مرافعه خانومو گرفتیم.در طول زندگی به اصطلاح مشترکمون بارها بهش خیانت کردم و چون خوب میشناسمش مطمئنم که اونم تلخ نگذرونده و سرش گرم بوده. ولی می خوام از متفاوت ترین و جذاب ترین سکسی که تو عمرم داشتم صحبت کنم.
 
بعد اینکه درسمونو تموم کردیم تو شرکت بابای یکی از دوستامون که تو دانشگاه با هم رفیق شدیم و حسابی بچه مایه داره رسما شروع به کار کردیم. بچه ی خیلی بامرامیه و راستشو بخواین هنوزم با هم رفیقیم هر چند که من دیگه اون جا کار نمیکنم. یه روز که مثل هر روز دیگه ای رفتم شرکت برای اولین بار یه خانوم جوونو دیدم که خیلی خوش قیافه و خوش استیل بود هیکلشم خیلی قشنگ بود! اولین بار بود که میدیدمش . منو که دید لبخند زد بعد شهرام(دوستم) سر رسید و بعد از سلام علیک و شوخی و خنده به هم معرفیمون کرد معلوم شد که اسمش سپیده س و دخترخاله شه که به تازگی از کانادا برگشته و قراره برای مدت نامعلومی ایران بمونن و تو این مدت با ما کار میکنه .منو میگی از همون ثانیه ی اول رفتم تو کفش! نمیدونید چه جیگری بود! هم خوشگل هم خوش هیکل! ظاهرشم خیلی ساده بود ها. مثل جنده های خودمون هفت قلم آرایش نکرده بود بلکه خوشگلیش خدادادی بود و اصلا نیازی هم به آرایش نداشت خلاصه هزار درود به بخت و اقبال خوبم فرستادم و با خودم گفتم راست کار خودمه! یه هفته ای خرش میکنم! من که استاد خرکردن زنا و دخترام ولی راستشو بخواید اون قدرا هم که فکر میکردم آسون نبود دختر باهوشی بود و با جنبه! شاید به این خاطر بود که از 10 سالگی با خونواده ش کانادا زندگی کرده بود و اونجا یزرگ شده بود (البته منظورم با جنبه گیش بود نه باهوشیش )خودشم بعدها بهم گفت که از همون اول میدونسته که قصد و هدفم چیه از اینکه سعی دارم بهش نزدیک بشم. خلاصه تا یه ماه هرچی سعی و تلاش میکردم بی فایده بود. تا اینکه یه روز که کیرم حسابی باد کرده بود و چشمام جایی رو نمیدید یه تصمیم آنی گرفتم می خواستم جدی تر وارد عمل بشم. اون روز بخت با من یار بود و شرکت به نسبت خلوت بود به خصوص که شهرام از صبح رفته بود دنبال کاری و غیبش زده بود.
 
سپیده اون روز هم مثل هر روز دیگه ای خوشگل بود و منم حسابی وسوسه میشدم دلو زدم به دریا و گفتم قهوه میخوای برات بیارم؟و اونم گفت آره ممنون. شاید فکر کنید یه چیزی تو قهوه ش ریختم و همون جا کارشو ساختم ولی نه! شرکت کاملا خلوت نبود ویه چند نفری بودن به علاوه من که نمیخواستم بهش تجاوز کنم میخواستم یه جوری مخشو بزنم که با میل خودش بهم بده .خلاصه قهوه رو بردم و شروع کردم به حرافی از هر دری سخنی حرف های خنده دار حرف های رومانتیک و خلاصه سرشو حسابی گرم کردم اونم با علاقه گوش می کرد و گاهی هم می خندید خلاصه لابه لای حرف هام و زمانیکه اون داشت به شدت میخندید خیلی آروم بهش نزدیک شدم و با دست راستم رونشو نوازش کردم دیدم خنده ش قطع شد بر و بر منو نگا میکرد نمیدونین چه حالی شدم هر لحظه منتظر یه انفجار بودم اما اون بهم لبخند زد و گفت حرف حساب تو چیه؟منم که واسه یه لحظه مونده بودم چی بگم بی هوا گفتم ازت خوشم اومده خیلی دل می خواد که……که…..(و اون جمله مو کامل کرد) که با هم حال کنیم! از اولشم میدونستم! منو میگی خشکم زده بود تا خواستم چیزی بگم گفت باشه منم موافقم به شرطی که کسی نفهمه!!
 
خدایا چی میشنیدم؟دختری که واسش ضعف کرده بودم و واسه کردنش بال بال میزدم میگفت که حاضره بهم بده! بعد یه کلید بهم داد خدا رو شکر که کسی دور و برمون نبود! بعد یه دفترچه از تو کیفش در آورد و یه خودکار. سره ی خودکارو بادهنش برداشت و توی دفترچه یه آدرس نوشت برگه رو پاره کرد و داد دستم بعد آروم گفت فردا ساعت 4 خوبه؟گفتم آره بعد یه لبخند زد وگفت پس میبینمت!و پا شد رفت و من هم که از خوشی سر از پا نمیشناختم اون روز کمی زودتر از معمول رفتم خونه! اون شبو تاصبح خوابم نبرد همش تو این فکر بودم که چطوری جرش بدم… خلاصه فرداش رفتم شرکت که البته اصلا دست و دلم به کار نمیرفت و همش تو فکر قرار ساعت 4 م بودم شهرام گفت امروز سپیده کار داشت نیومد و منم که میدونستم کارش چیه کمی زودتر شرکتو ترک کردم و خودمو رسوندم به اون آدرس. آدرس یه آپارتمان بود.گویا آپارتمان مادرش بود و آپارتمان خوشگلی هم بود زنگ که زدم بلافاصله سپیده درو وا کرد حسابی به خودش رسیده بود و از هر وقت دیگه ای خوشگلتر و شهوت انگیزتر شده بود!یه تاپ تنگ قرمز و یه شرت قرمز پوشیده بود و تا بگی خوشگل شده بود. دهنم آب افتاد از همون لحظه اول کیرم راست شد! رفتم تو باهام روبوسی کرد با هم یه شربت خوردیم و بعد من رفتم رو کاناپه و اونم بی مقدمه اومد تو بغلم یه کم با هم لاسیدیم و من بدنشو نوازش کردم یه ثانیه هردو ساکت موندیم و بعد شروع کردیم به لب دادن و لب گرفتن و منم همزمان سعی میکردم لباساشو درآرم که گفت دوست داری برات لخت شم یا خودت لختم میکنی؟ گفتم واسه دفعه اول خودم لختت میکنم خلاصه لباساشو دونه به دونه درآوردم و چشمت روز بد نبیبه نمیدونین چی دیدم!
 
دوتا پستون سفید و پرملات و یه کس سفید و تپل و خوش خوراک!سپیده لاغر بود ولی هیکل بسیار قشنگی داشت و کس و کون و سینه های سفید و پرملاتی داشت!در واقع اسمش به خودش بود سپیده واقعا سفید بود! دیگه جلوی خودمو نگرفتم و بردمش توی یکی از اتاق ها روی تخت خواب خوابوندمش! با گردن و بغل گوشش شروع کردم و تا تونستم با اشتها بوسیدمو خوردمو لیسیدم بعدش رفتم سراغ پستون های سفیدش و تا تونسم خوردمو مک زدم اونم همش آه و ناله میکرد و حشری میشد و شنیدن صدای آه و اوهاش منم حشری تر و وحشی تر میکرد به طوری که خیلی وحشیانه سینه هاشو میمالیدم و میخوردم و اونم خوشش می اومد!بعد 10دقیقه سینه خوردن یه کم شکم و نافشو زبون زدم و تصمیم گرفتم برای تحریک و لذت بیشتر کمی شکم تخمدان ها وکسشو ماساژ بدم چون شنیده بودم که این کار به شدت زنا رو حشری میکنه. خلاصه بعد از یه کم ماساژ تخمدان رفتم سراغ کس ناز و سفیدش! دوتا انگشتمو کردم تو کسش آه ممتدی کشید و لبشو گزید فهمیدم خوشش اومده بدجور!پس واسش تکرار کردم دو انگشتمو کردم تو و درآوردم کردم تو و درآوردم……بعد گفت میشه کسمو بخوری؟منم که عشق کس خوری از خدا خواسته با کمال میل و اشتیاق پذیرفتم! لای اون کس تپلش رو (که به قول ایرج میرزا همچون غنچه نیم خفته بود)باز کرده و با لذت و اشتهای تمام شروع به خورذن کردم آخ که چه کسی بود!چه لذتی!چه طعمی!
 
هیچوقت کسی به اون خوشمزگی و اشتهابرانگیزی نخورده بودم! وتا الانشم کسی باحالتر از کس اون ندیدم! چوچوله رو زیر زبونم گذاشتم و تند تند مک زدم جیغ و آه شهوت انگیزش به هوا رفت نمیدونین چه کیفی میکردیم! جاتون خالی واقعا! خواستم سرمو از لای پاش درآرم که سرمو گرفت و چسبوند به کسش و گفت بازم میخوام بازم بخورش! ومنم اطاعت کردم ! کسش رو باز کردم داخل کسش صورتی خوش آب و رنگی بود و عطر ملایم و مطبوعی هم بهش زده بودکه این لذت کار رو مضاعف میکرد زبونمو تر و فرض کردم تو واژنش و چند بار چرخوندم خیلی خوشش اومد و آه و اوه کرد و بعد چوچولش رو که باد کرده بود حسابی مکبدم وگاز گرفتم خلاصه بعد از نیم ساعت کس خوری و کس لیسی بالاخره اجازه داد که این مرحله رو رد کنیم و سرو 19سانتی مون رو داخل کسش فرو کنیم کیرمو که حسابی داغ کرده بود گذاشتم دم کسش و خیلی آروم و البته تمام قد فرو کردم تو نمیدونین چه حالی داد! اصلا وصف ناپذیر! حرارت ورطوبت کسش رو در سرتاسر کیرم احساس میکردم و غرق در لذت میشدم!لامصب کس که نبود باقلوا بود!عسل خالص بود!
 
یه نیم ساعتی تلمبه زدم که لحظه به لخظه هم سریعتر و وحشیانه تر میشد وآه و اوف شهوت آلودش به آسمون رفت وبعد آبمو کامل روی سینه هاش خالی کردم! ولی به این راحتی ها دست بردار نبودم!ازش خواستم برام ساک بزنه و اونم دمش گرم یه ساک اساسی زد که حالمو حسابی سر جا آورد باردوم که آبم جاری شد به خواست خودش تو دهنش خالی کردم.سکسمون که تموم شد باهم یه دوش گرفتیم(که البته توی حمومم یه کوچولو شیطنت کردیم مثل لب گرفتنو مالیدن کس وکون وکیرو…)بعدش یه کم روی تخت دراز کشیدیم و صحبت کردیم و اون به من گفت که یه دوست پسر آمریکایی داره که مشکل جنسی داره و هرگز اونو به ارگاسم نرسونده. ومنم از مشکلات زندگیم به خصوص با مینا براش گفتم.خلاصه اون روز خاطره انگیز گذشت و من تا زمانی که ایران بود چندین بار کردمش و حتی موفق شدم اون کون سفید و خوش فرمش رو هم بگام که نمیدونین چه لذتی داشت! لامصب شاه کون و شاه کسی بود برای خودش…
 
روزی که ازم خداحافظی کرد که فرداش برمیگشت کانادا ازم خواهش کردکه روابطی که داشتیم به صورت یک راز بین خودمون بمونه و به کسی چیزی نگم منم حرفشو گوش کردم تا امروز! امروز دلم هوای کسشو کرده بود و تصمیم گرفتم اینطوری خودمو خالی کنم…این بود خاطره ی من امیدوارم که خوشتون اومده باشه.
 
نوشته:‌ محسن

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «کس سفید سپیده»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا