وای چه حالی داد

سلام دوستان من اسمم علی(مستعار) و 16سالمه میخوام اوین تجربه سکسمو براتون تعریف کنم.کلن خیلی حشری ایم و باجرق خودمو خالی میکنم این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به کلاس سوم راهنمایی که من خیلی اون موقع ها جرق میزدمو همش به فکر سکس بودم و دوست داشم یکی روبکنم تازه دوماه از مدرسه هاگذشته بود که من خیلی بابچه ها رفیق و صمیمی شدم یکی از بچه ها که خیلی باحال بود امیرحسین بود اخه برام فیلم سوپر جورمیکرد ومنم یه دلی از عذا درمیاوردم یک روز به امیرحسین گفتم:امیرحسین فیلم دیگه بسه خسته کننده شده نمیتونی یه دختر جورکنی بکنیم امیرحسین گفت اگه بود که من از خدام بود ولی نیست چیکارکنم ولی میتونم مجتبی رو برات جورکنم گفتم مجتبی!گفت اره گفتم نمیشه بابا بیخیال امیرحسین گفت یکم باهاش رفیق شیم و هواشو داشته باشیم چرا نشه امیرحسین گفت تو از فردا باهاش تریپ رفاقت بریز و هواشوداشته باش گفتم باشه ولی فکر نکنم بشه.
 
 
یکم ازمجتبی براتون بگم یک پسر بور خوشگل سفید قدش یکم کوچیکه ولی کون میزونی داره وزنشم بهش 55میخوره. من از روز بعدش باهاش تریپ رفاقت برداشتم و همش دوروبرش بودم اونم بامن حال میکرد اخه همش میخندوندمش وهمش تیکه مینداختم واونم خوشش میومد وباهام حال میکرد مدرسه ی ما زیادی بزرگ مثل یک خونه میمونه چون غیرانتفاعییه من چون سال سومی بودمو هیکلم درشت بود و به حساب قلدر بودم منو گذاشته بودن توی بوفه ی مدرسه واسه همین زیادنمیتونستم با مجتبی باشم دیدم کم کم مجتبی داره از من دورمیشه واسه همین یه بانه اوردم گفتم من دست تنها نمیتونم کارهارو انجام بدم یک دستیارمیخوام اقای یوسف زاده (ناظممون)گفت کی رو میخوای دستیارت کنی منم گفتم مجتبی گفت عیبی نداره بهش بگو از زنگ بعد بیاد کمکت منم حسابی خوش حال شدمو به مجتبی گفتم اونم ازمن بیشترخوش حال شد بامجتبی توی بوفه مشغول به کارشدیم و حسابی مفت خوری میکردیمو حال میکردیم دیگه مجتبی روش باهام باز شده بود گهگاهی ازش انگل برمیداشتم واونم میخندید
 
 
دیگه نمیتونستم تحمل کنم لامصب خیلی چیز دافی بود هرچند من زیاد دوست نداشتم پسر بکنم دوست داشتم دختر بکنم ولی از جق بهتر بود. به مجتبی گفتم امروز میای خونمون چون پس فردا اقای حیدری کاردستی های حرفه و فن رونگاه میکنه مجتبی گفت راست میگی منم درست نکردم بهش گفتم امروز پس بیاخونمون باهم درستشون کنیم گفت کسی خونتون نیست گفتم نه بابا.بابام که ساعت 10از درمغازه میاد مامانمم بهش میگم میخواد دوستم بیاد میره خونه مادربزرگم مجتبی گفت باشه پس من ساعت 4میام گفتم باشه عیبی نداره رفتم خونه واصلن به امیرحسین زنگ نزدم میخواستم تنهایی حال کنم باهاش فکرمیکردم اگه امیرحسین بیاد نمیشه خونه رو تر تمیز کردم ومامانمم ساعت3ماشینشو برداشتو رفت منم منتظر بودم تامجتبی بیاد همش باخودم فکرمیکردم چطوری بکنمش.مجتبی اومد باکتابشو یک پلاستیک که وسایل لازم برای درست کردن کاردستی بود به مجتبی گفتم بیابریم اتاقمو بهت نشون بدم باهم رفتیم توی اتاقم مجتبی نشست روی تخت منم نشستم پشت کامپیوتر و روشن کردم همیجور الکی داشتم باموس ورمیرفتم که مجتبی گفت بیا شروع کنیم من بای ساعت 7برم منم گفتم کووو تاساعت هفت منم یکی از اون فیلم سوپر هامو گذاشتم صداشم بلند کردم مجتبی یکهوترسید گفت کمش کن کسی نیادیه وقت گفتم نه بابا کسی نمیادخیالت راحت من چون باشلوارک بودم کیرم راست شد مجتبی خندید منم از فرصت استفاده کردم وبهش گفتم مجتبی یه چیز بگم ناراحت نمیشی؟گفت چی؟گفتم میای عوض بدر گفت چی؟عوض بدریعنی چی؟گفتم یعنی اول من تورو میکنم بعد تومنواول هیچی نگفت گفتم قبوله گفت باشه منم گفتم دمت گرم
 
 
صدای کامپیوترو بیشترکردم و رفتم کنارش روتخت نشستم من سریع شلوارکمو در اروردم بهش گفتم توهم دربیاردیگه اونم شروع کرد به در اوردن کیرم از شدت شقی رسیده بود به نافم مجتبی شورتشو دراورد کیرش بزرگ نبود وایییییییییییی خیلی چیز ملسی بود کونش بهش گفتم دراز بکش گفت چرا اول تو گفتم دراز بکش دیگه بچه بازی در نیار.به پشت دراز کشید منم کونشو هی میمالیدم بعد لوپه های کونشو بوس میکردم خیلی حال میداد اونم خوشش اومده بود بهش گفتم مثل این زنه بشین شبیه گوسفندها میشینن اونجوری نشست منم سرکیرمو یکم خیس کردم چسبوندم به کونش واییییییییی خیلی حال میداد بعد کم کم کیرمو کردم تو کونش خیلی تنگ بود اصلن نمیشد تلنبه زد اونم همش اخ و اوخ میکرد منم یکم بازی بازی کردم تا جا باز کنه کم کم میشد تلنبه زد خیلی داشتم حال میکردم داشتم تلنبه میزدم صدای اون ای و اوی فیلم سوپرهم بیشترحشریم میکرد بعد دیدم داره ابم میاد سریع کیرمو در اوردم که یکم بگذره و دوباره شروع کنم به مجتبی گفتم بیا مدلو عوض کنیم من دراز کشیدم اونم اومد روم مثل اینکه رو صندلی بشینه روی کیرم نشست من تلنبه میزدم خیلی حال میداد بار اولم بود تند تند داشتم نفس نفس میزدم دیگه داشت ابم میومد کیرمو در اوردم گفتم داره ابم میاد بلند شدم رفتم گفت کجامیری گفتم میخوای ابمو بریزم رو تخت ؟؟دارم میرم دستشویی رفتم توی دستشویی یکم بادستم جق زدم ابم اومد ابمو ریختم و خودمو تمیز کردم ورفتم توی اتاق
 
بعد مجتبی گفت حالا نوبت منه گفتم چی؟؟؟  برو بچه جان من بااین ابهتم بیام به تو بدم گفت توقول دادی گفتم مجتبی پرو نشو وگرنه به همه میگم یکم بغض کرد گفت توله سگ اشغال بلندشد لباساشو پوشید وهمش به من فحش میداد خیلی حال داد بهم اون روز بار اولم بود که کون میکردم چند وقت گذشت ومنم هرموقع کمرم سفت میشد روش خالی میکردم از  ترس اینکه به همه بگم بهم میداد امیدوارم خوشتون اومده باشه.
 
نوشته:عـــــــــــــــلی

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «وای چه حالی داد»

  1. دیوث کیرم دهنا ،لااقل بش میدادی کسکش حداقل یه جور دیگه هم که شده از دلش در میاوردی…گناه داشت

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا