سکس در ویلای شمال

من رامين هستم و اولين بارمه كه داستانمو مينويسم.
من ٢٠ سالمه و سال اول دانشگاهم ، قد بلند و ته ريش ، هيكل نسبتاً خوبي دارم چون يه مدّت طولاني باشگاه ميرفتم.
اين ماجرا مربوط ميشه به ٢ سال پيش يعني وقتي كه من ١٨ سالم بود.
نزديكاي عيد نوروز بود و خانواده به خاطر اين كه يه كم حال و هواي من عوض شه پيشنهاد دادن بعد مدّت طولاني يه مسافرت ١ هفته اي بريم (چون من زياد درس ميخوندم و داشتم خودمو حسابي واسه كنكور آماده ميكردم). منم موافقت كردم و حدوداي ٢٧-٢٨ اسفند ماه به سمت شمال حركت كرديم.

 
ما تو شمال يه ويلا داريم كه خيلي وقت بود بهش سر نزده بوديم (به دليل درس من).
بعد از ساعت هاي طولاني تو راه بودن بالاخره رسيديم. تقريبا ساعت ٩:٣٠ – ١٠ شب بود.
تو همون چند ماه گذشته دختر خاله ي مامانم يه ويلا تو همون منطقه اي كه ما ويلا داشتيم خريده بود و ما هم قبل از اين كه به ويلاي خودمون بريم يه سر به ويلاي اون هم زديم.
ديديم كه چراغاي ويلاشون روشنه و بعد فهميديم كه خودش تنهايي اومده شمال و قرار بود ٣ روز بعد دوستاش هم بيان.
دختر خاله ي مامانم كه اسمش نوشینه و من هميشه اون رو نوشین جون صدا ميكنم ، زني نسبتاً جوونه (٣٠-٣١ سالشه) و مجرده. يه زن سفيد با سينه هاي تو پُر و باسن گنده كه واقعاً سكسيه.
بعد از سلام و احوال پرسي به ويلاي خودمون رفتيم. شب رو گذرونديم تا صبح شد.
فردا صبح وقتي از خواب پا شديم اول به خريد رفتيم چون هيچي تو ويلا نبود.
بعد از صرف ناهار نوشین جون به ويلاي ما اومد تا عصر رو تنها نباشه.

 
بعد از نيم ساعت من به قطع كردن علف هاي هرز باغچه ي ويلا پرداختم چون خيلي باغچرو زشت كرده بودن. تقرباً ٣-٤ ساعتي طول كشيد. بعد از كلي عرق كردن اومدم تو ويلا تا برم دوش بگيرم ولي بابام گفت نرو چون آبگرمكن خراب شده و درست هم نميشه. يايد صبر كني تا فردا يكي رو از شهر واسه درست كردنش بيارم.
منم حسابي بوي عرق ميدادم و اصلاً حال خوبي نداشتم. تو همين حالت بودم كه نوشین جون گفت: ((خُب رامين بيا ويلاي من دوش بگير ، اتفاقاً خودمم ميخوام دوش بگيرم))
اين جوري شد كه من و نوشین جون به راه افتاديم. از ويلاي ما تا ويلاي نوشین پياده ٥ دقيقه راه بود. وقتي به ويلاي نوشین جون رسيديم نوشین به من گفت اونا ٢ تا حمّام دارن و هر كدوممون به يه حموم رفتيم. وقتي از حموم بر گشتم ديدم نوشین تو اتاقي كه قرار بود من لباسامو عوض كنم با يه حوله پتويي نشسته و داره مو هاشو سشوار ميكشه. من اول يه سرفه كردم ولي صدامو نشنيد و بعد با صداي بلند صداش كردم. برگشت و گفت:((ببخشيد حواسم نبود)). بعد من ازش خواستم كه بره بيرون تا من لباس بپوشم ولي او گفت كه روشو ميكنه اون ور و منو نميبينه. منم پشتمو كردم بهش و شروع كردم به لباس پوشيدن. بعد از اين كه من لباسامو پوشيدم اومدم تو حال نشستم و بعد چند دقيقه نوشین منو صدا زد. رفتم تو اتاق و ديدم كه لباس پوشيده. ناخناش رو لاك زده بود و نميتونست گردنبندشو ببنده ،از من خواست تا واسش اين كار رو انجام بدم. وايساد جلوي من رو به آينه، منم داشتم گردنبندشو ميبستم و كيرم هم به اين دليل كه به كونش ميخورد شق شده بود

 

گردنبندشو بستم كه ديدم داره از قصد عقب عقب مياد. اين قدر عقب عقب اومد كه من از پشت افتادم رو تخت و اونم افتاد روم. اون جا بود كه دوهزاري من افتاد. بلندش كردم و يه لب ازش گرفتم، واي كه چه لبايي داشت!!!…
بعد رفتم سمت گردنش و شروع كردم به خوردن. هي آه آه ميكرد و معلوم بود خوشش اومده. منم حسابي شق كرده بودم و كيرم داشت شلوارمو جِر ميداد.
ديگه طاقت نياورد و منو انداخت رو تخت و شلوارمو درآوُرد. اوّل از رو شُرت يه گاز كيرمو گرفت و بعد شرتمم كشيد پايين. با اوّلين نگاه به كيرم گفت: واي چه قد كلفته!!!…
و بعد همشو كرد تو دهنش. يه جوري ساك ميزد كه انگار تا حالا نخورده بود. يه ٥ دقيقه اي ساك زد و منم با پستوناش وَر ميرفتم ، واي عجب سينه هاي تو پُر و خوش فُرمي داشت. بعدش من تيشرتمم درآوردم و چرخيدم جوري كه اون افتاد زيرم. منم اوّل تاپشو در آوردم و و بعد سوتينش ، حالا اون ٢ تا سينه ي بلوري دقيقاً جلو چشماي من بود و من هم شروع كردم به خوردن و ليسيدن سينه هاش. بعد شلوارشو در آوردم، شرتش خيسِ خيس بود و معلوم بود حسابي حشري شده. شرتشو در آوردم. واي چي ميديدم؟؟؟؟!!!!…

 
يه كُس بدون مو و تر تميز كه با روح و روان آدم بازي ميكرد. اوّل صورتمو ماليدم بهش و بعد شروع كردم به خوردنش. خيلي داشت حال ميكرد، اينو از رو آهاش ميتونستم بفهمم هر چند منم خيلي داشتم حال ميكردم. خيلي حشري شده بود و يهويي گفت: دِ رامين بكن توش ديگه. منم افتادم روش و كيرمو گذاشتم دمه كسش. يه جيغ كوچولو كشيد و بعد من آروم آروم كيرمو كردم توش. كسش داغ داغ بود. يه كم صبر كردم و بعد تا ته كردم توش. يه جيغ بلند كشيد و بعد از چند ثانيه آروم شد. راستشو بخواين يه كم تنگ بود ولي خيلي داشت حال ميداد. من داشتم تلمبه ميزدم و صداي “شالاپ شالاپ” كلّ ويلا رو ورداشته بود!!!..
هِي آه آه ميكرد و ميگفت تند ترش كن و منم تا جايي كه توان داشتم تند تند تلمبه ميزدم.

 
بعد از ١٠-١٥ دقيقه گفت كافيه. منم كيرمو درآوردم و رفتم از روي ميز آرايش اتاق كِرِم ور داشتم و يه كم به كير خودم و يه كمم به كون نوشین جون ماليدم. كونش حسابي تنگ بود واسه همينم اوّل يكي از امگشتامو كردم تو كونش. يه آه كشيد و بعدش دومي رو كردم و ديدم ديگه جيغش در اومد.
بي خيال انگشت شدم و يه راست رفتم سراغ كيرم. كيرمو گذاشتم در كونش و آروم آروم كردم توش. جيغاي خفيف ميزد و داشت انگار گريش ميگرفت واسه همينم يه كم صبر كردم و كيرمو در آوردم. بعد دوباره كردم تو و اين دفعه بيشتر كردم تو… چند بار اين كارو انجام دادم تا اين كه ديدم ديگه دردش از بين رفته واسه همينم يهويي كلّ كيرمو كردم تو كونش. يه جيغ خيلي بلند كشيد و گريش گرفت. منم كيرم تا ته تو كونش بود و داشتم با سينه هاش ور ميرفتم. بعد چند دقيقه ديگه دردش به لذت تبديل شده بود و ازم خواست كه تو كونش تلمبه بزنم. منم آروم شروع كردم به تلمبه زدن و يواش يواش تندش ميكردم.

 

بعد از چند دقيقه كيرم و در آوردم و گذاشتم لايه سينه هاي تو پُرش. كيرم از لاي سينه هاش رد ميشد و به لباش ميرسيد. تو اون لحظه انگار دنيارو بهم دادن. تو همين حالتا بودم كه احساس كردم داره آبم مياد و عقب جلو رو تند تر كردم و آبمو ريختم رو لبش و سينه هاش. اونم يه آه بلند كشيد و آبمو ميماليد به سينه هاش. يه كم نشستم و بعد بهم گفت كه بايد اونم ارضإ كنم. منم شروع كردم به خوردن كسش امّا اون ميخواست از كس دوباري بكنمش ولي من هيچي جون نداشتم. منو خوابوند رو تخت و اومد نشست روم و كيرمو كرد تو كسش . اين جوري خودش بالا و پايين ميرفت و تلمبه ميزد. بعد چند دقيقه ديدم داره ارضإ ميشه. اون به تلمبه زدنش سرعت داد و ارگاسم شد و آبش پاشيد رو شكم من. بعدش بي حال خوابيد روم و بعد از ٢-٣ دقيقه پا شديمو رفتيم حموم. اون جا هم با هم يه شيطونيايي كرديم و بعد برگشتيم به ويلاي ما.
اين داستانواقعي بود ، اميد وارم خوشتون اومده باشه…

نوشته: رامین

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا