تو بغل شوهرم به یادش ارضا میشم

اگه بخوام کامل همه چیو توضیح بدم خسته میشید و حوصلتون سر میره فقط بدونید این داستان نیست واقعیت زندگیمه سالهاا قبل با پسری عاشق هم بودیم ولی بنا به دلایلی بهم نرسیدیم این عشق از وقتی شروع شد که من کلاس چهارم بودم و حمید اول راهنمایی و تا سوم دبیرستان هم ادامه داشت .. من ازدواج کردمم چون زندگی باهام بازیهایی در اورد سالهاا گذشت و گذشت الان دو تا بچه ی بزرگ دارم هر دو جوون شدند و حمیدم چند سالی ازدواج کرده ی پسره دو ساله داره .. ما تو این همه سال نه تنها عشقمون فراموش نشد بلکه هر روز بیشترم میشد ما ی نسبت فامیلی دوری با هم داریم یعنی معمولا تو مراسما عروسیا و… همدیگرو میینیم هر دفعه که میدیدمش ضربان قلبم هزار تا میزد و اونم از من بد ترر هر دو ی حالی میشدیم در ضمن اینم بگم کل طایفمون عشق ما رو فهمیده بودند هم اون زمان هم الان میفهمیدن همو میبینیم ی حالی میشیم اصلا دست خودم نبود تا ایینکه بعده اینهمه سالل تو ی مراسم بهم زنگ زد و بعد از کلی درد و دل گفت باید حضوری تهران بیام ببینمت باید با هم حرف بزنیم
 
 
اون روزی که قرار داشتیم من از شدت هیجان داشتم میمردم در ضمن اینم بگم من چون زود ازدواج کردم خیلی جوون تر به نظر میام الان ۳۲ سالمه و حمید از من سه سال بزرگتر قرار گذاشتیم کرج خونه ی برادر زادش که مجردی زندگی میکرد اومد مترو کرج دنبالم هر دو تا همو دیدیم قلبمون داشت از جا کنده میشد بعد تو راه هی میگفت تو روز به روز خوشگل تر میشی عین قالی کرمونی منم خجالت کشیدم حرفی نزدم رسییم خونه نشستم رو مبل هی گفت سارا جون لباستو بکن راحت باش من گفتم راحتم بعد روسریمو کندم که ناراحت نشه شروع کردیم از قدیم حرف زدن و خاطرات و اتفاقات و ادمایی که باعث جداییمون شدن یهو گفت چرا مانتوتو نمیکنی بکن گفتم نمیخواد خوبه بخدااااا من نرفتم پیشش که بخوام کاری کنم یهو نفهمیدم چی شد عین وحشیا بهم حمله کرد لبامو بوسیددد داغ داغ بودیم هر دو عین دیوونه ها لباسامو به زور از تنم در اورد گفتم نکن حمید چته توو چرا اینجوری میکنی خل بازی در نیارر گفت کاری نمیکنم بعد به زور بغلم کرد برد تو اتاق خواب خودشم لباساشو کند تو بغل هم ی ساعتی فقط دراز کشیدیم همدیگرو بوسیدیمم لب میدادیمم زیر پتومون عین کوره داغ بود میگفت ساراا تو خیلی عزیزی خیلی قشنگی این چه هیکلی بی شرف ادمو دیوونه میکنی این چه رونیه این چه هیکلیه یهو دستشو برد رو کسم خیس خیس بودم خیلی خیس دست منم برد رو کیرش هر دو دچار ی حس دوگانه شده بودیم هم میخواستیم با هم باشیم هم نمیخواستیم خیانت کنیم ولی اخرشم بعد اونهمه مقاومت نتونستیم
 
 
من لال شده بودم اصلاا نمیتونستم کاری کنم چند باری گفتم نکن حمید خودمو کشیدم کنار باز گفت باشه عزیزم نمیکنم خودشم نمیخواستت مثلاا داشتیم با نفسمون مبارزه میکردیم یهو نفهمیدیم چی شد واقعا نفهمیدیم کیرشو گذاشته بود از پشت رو کسم ولی فرو نمیکرد منم دیوونه شده بودم خودمو سمتش فشار دادم اونم کیرشو فرو کرد تو کسم واییییییی خیلی شیرین بوددد عسلللل بود انگار هر دو رو ابرا بودیممم داشتیم میمردیم از شدت سکس میگفت ساراا هیچ پدر سوخته ای دستش به این هیکل بخوره نمیتونه نکنتش کلی گریه کردیم چون کاریو که نباید کردیمم تا غروب با هم بودیم فکر کنم پنج شش بار ارضا شدیم اون هی اب میداد هی باز منو میگاییددد اصلا نمیخواستم ولم کنه میخواستم تا فرداا صبحش کسمو بکنه بعد بلند شدیم بعد شش ساعت کردن من باید میرفتم خونم دیگه باز منو گرفت رو مبل کونمو قمبل کرد از پشت کرد تو کوسم واییییی الان که دارم براتون مینویسم هوسشو کردم این گذشتت مااا هر روز تل اس ولی چون اون ی شهر دیگه بود باز ماه بعد اومد اینبارر هر دو سکسی ترر چنان تلمبه هایی میزد که هنوزم صداش یادمه الان یکسال گذشته و شاید بیشتر از ده بار با هم سکس داشتیم طوری شدم وقتی شبا تو بغل شوهرمم با یاد کیر حمید و کردنای اون ارضا میشم اونم میگه همینجوری شده هر دو دیووونههه شدیم نه میتونیم همدیگرو ول کنیم نه میشه که با هم برای همیشه باشیم
 
 
خبر مرگمون هر دو متاهلیم و بچه هم داریم و زوجامونم دوست داریم ولی نفهمیدیم چی شددد چرا اینجوری شدد یکساله و سه ماهه الان هر روز و هر شب تلی با همیم و هیشکیم نزاشتیم بفهمه ولی من واقعاا احساس میکنم افسردگی گرفتم عذاب وجدان داره منو میکشه شباا خواب ندارمم ولی از همدیگه هم نمیتونیم بگذریم هزار بار قرار گذاشتیم که کمتر با هم باشیم تا بلکه از این عذاب وجدان راحت شیم ولی از هم دورم میشیم مریض میشیم باز اس میدیم زنگ میزنیم حمیدددد دیوونه با اساشم انگار میتونه منو بکنه زنگ میزنه از اون ور خودشو میماله منم از اینورر خیس اب و روانی …. گیررررر افتادیم بد جور نه راه پس داریم نه پیش من موندم و با یه عشق قدیمی با عذاب وجدان خیانت …
 
نوشته: ؟

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «تو بغل شوهرم به یادش ارضا میشم»

    1. یه بار تجربه کن-کیر منو واسش ببر خودتم یواشکی وایسا پشت در ببین چه حالی میکنه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا