نسخه سحرآمیز

من از بچگی قد و قواره خیلی درشتی داشتم و تو محلمون یه پسر بنام امیر بود که سه سال از من کوچکتر بود و مثل باباش خیلی قد کوتاه بود و بدن سفید و گوشتیو براقی داشت. از اونجایی که تو کوچه پسر هم سن خودش نبود همیشه با ما بازی میکرد و بزرگترین آرزوش این بود که مثل باباش قد کوتاه نشه یه روز با دوتا از رفیقام نقشه کشیدیم که امیر رو بکنیم و قرار گذاشتیم که یکی از ما وقتی باهاش تنهاس بهش بگه اگر میخای قدت بلند بشه باید یک ادم قد بلند بکنتی و ابش رو تو کونت بریزه و بگه اگه باور نداری از بچه های دیگه بپرس و ما هم تایید کنیم . خلاصه حسین یه روز سر صحبت رو باز کرده بود و بهش گفته بود و از اون یکی دوستم (مجتبی) هم پرسیده بود و اونم تایید کرده بود و حسین و مجتبی بمن گفته بودن .
 
امیر یه روز اومد پیش من و از من سوال کرد منم گفتم اره درسته مگه نمیدونستی.دیگه کاملا باورش شده بود بهش گفتم اگه خواستی یکبار بیا تا من بکنمت تا قدت بلند شه و قول میدم به هیچکس هم نگم که کردمت و قرار گذاشتیم که فردا یه جای مناسبی پیدا کنیم . بعد رفتم پیش حسین و مجتبی بهشون جریان رو گفتم و تصمیم گرفتیم که ببرمش تو خونه خرابه ای که ته کوچمونه لختش کنم و وقتی مشغول کردنش شدم اونا هم بیان و بکننش. طبق نقشه بردمش و شلوارشو پایین کشید که من گرفتم کامل درش اوردم که نتونه فرار کنه بعد شروع کردم به مالوندن کونش که هی میگفت زود باش کارت رو بکن تا کسی نیومده منم بهش گفتم اگه میخای کمتر دردت بیاد کیرم رو بخور تا بمحض اینکه تو کونت کردم سریع آبم بیاد.
 
کیرم رو تو دهنش کرد ولی با دندوناش گرفته بود بدش میومد بمکه گفتم باید قشنگ لیس بزنی این طوری فایده نداره کم کم شروع کرد به لیس زدن و بعدش قشنگ ساک میزد و میمکید بلندش کردم لباسشم در اوردم و دکمه های پیرهن خودم رو هم باز کردم و از پشت چسبیدم بهش و لا پایی میزدم اونم همش میگفت زود باش دیگه بکن تو ,که هربار میگفت من حشری تر میشدم . بعد خمش کردم و کیرم رو حسابی تف زدم و با انگشت سوراخ کونش رو پیدا
کردم و کیرمو تنظیم کردم رو سوراخش ولی هر کاری میکردم تو نمیرفت هی لیز مخورد به بغل سوراخش که یهو حس کردم گیر کرد سفت گرفتمش یک فشار ناگهانی دادم که تا نصفه رفت داخل و امیر شروع کرد به آخ آخ گفتن که من حشری شدم و آبم اومد و کیرم رو که در اوردم امیر گفت تموم شد که یه دفعه مجتبی گفت نه تازه شروع شده . تا امیر خواست لباساشو ورداره و فرار کنه گرفتتش و گفت الکی که نیس کسی که میخاد قد بلند بشه باید سختی بکشه
 
امیر شروع کرد به گریه کردن حسین اومد گفت الکی گریه نکن من خودم ختمم , بچه که بودم هر وقت میخاستن منو بکنن اینقد الکی گریه میکردم پس برای من فیلم بازی نکن مجتبی که لباساشو در اورده بود اومد امیر رو از پشت بغلش کرد . امیر میگفت باشه ولی بعد منم باید بکنم گفتم باشه اول ما میکنیمت بعد تو سه تامون رو بکن تا بیحساب بشیم. گفت تو که کردی . گفتم اون قبول نیست چون برای درمان قد کوتاهی خودت بوده حسین کیر کلفت و سیاهشو دستش گرفته بود میگفت بیا بخور, دیدم چطور کیر ابی رو لیس میزدی. وقتی گفت نمیخورم پنجه انداخت تو موهاش بزور کلشو خم کرد طرف کیرش. مجتبی هم دست امیر رو گرفت و تاب داد که نتونه تکون بخوره بلندش کرد و دست راستش رو هم انداخت زیر شکمش که نشینه منم از کمرش سفت گرفته بودم . امیر بدبخت دیگه نمیتونست تکون بخوره فقط گریه میکرد و میگفت نمیخام قدم بلند بشه. مجتبی از زیر شکم امیر کیرش رو کنترل میکرد که با سوراخ کون امیر تنظیم بشه یه دفعه یه زور زد دیدم چشای امیر گرد شد و به طرف جلو رفت ولی من و حسین سفت گرفتیمش .
 
مجتبی کیرش رو در اورد تف زد دوباره تو کرد که اینبار امیر داد زد که حسین جلوی دهنش رو گرفت دو سه باری که مجتبی عقب جلو کرد خم شد رو امیر و سفت گرفتتش و ابش رو تو کونش ریخت و کیرش رو در اورد که دیدم . امیر گفت ترو خدا بزارین برم حسین لبه پنجره نشست گفت کجا نوبت منه اگه بمن ندی ابروتو همه جا میبرم بیا رو کیرم بشین. امیر رفت نشست رو کیر حسین ولی همش میگفت ترو خدا لاپایی بزن کیرت خیلی گندست گفت بشین اروم اروم تو میکنم . وقتی رو کیر حسین نشت , حسین با یه دستش از سینه امیر با یه دست دیگه از زیر شکمش گرفت و با یه حرکت کیرشو تا ته کرد تو کون امیر و چنان سفت گرفته بودش که هر کار میکرد نمیتونست جنب بخوره فقط آخ آخ و گریه میکرد بعد از یه سی چهل ثانیه دستاشو شل کرد و خودش و امیرو بالا و پایین میکرد تا ابش اومد و ریخت تو کونش و بلند شدن و من و مجتبی که لباسامون رو پوشیده بودیم کمک کردیم لباسای امیر رو پوشیدیم و بهش گفتم حالا امروز دیگه نمیکنمت .
 
حسین رفت از تو حیات دوربینی رو که اورده بود نشون امیر داد و گفت اگه هر وقت خواستیم بهمون ندی این عکسایی که در حال خوردن کیر ابی ازت گرفتم رو چاپ میکنم و به همه نشون  میدم (از اون دوربین قدیمیا که نگاتیوی بود)
بعد از اون امیر دیگه شده بود زن ما سه تا , هر وقت خونه خالی پیدا میکردیم یا میرفتیم کوه میکردیمش یه طوری شده بود که دیگه خوشش میومد بکنیمش…
نوشته:‌ ابی

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا