حالی که دادن داره کردن نداره

سلام عطا هستم و می خوام خاطره کونی شدنم رو براتون تعریف کنم
وقتی 13سالم بود کون قمبل و نرمی داشتم به طوری که همه تو محل و مدرسه چشمشون دنبال من بود و به بهانه های مختلف من رو انگشت می کردن ولی من هیچ وقت بهشون پا نمی دادم
یک روز پسر خالم مهدی که 4 سال از من بزرگتر بود به خونه ما اومده بود چشمای ذاغ و هیز و قد بلندی داشت با چشمای هیزش دائما به باسنم خیره می شد و به بهانه های مختلف من رو انگشت می کرد و بحث حرف سکسی رو پیش می کشید ولی هر چه قدر روم کار کرد نتونست من رو بلند کنه.
 
شب موقع خواب مهدی اومد و تو اتاق من خوابید نیمه های شب بود وتو خواب بودم که ناگهان از خواب بیدار شدم و متوجه شدم چیزی تو کونم در حال حرکته بله مهدی داشت من رو تو رختخواب لاپایی می کرد از ترس و خجالت صدام در نیومد که ناگهان احساس داغی تو کونم احساس کردم مهدی ابش رو تو کونم خالی کرد و شلوارم رو بالا کشید و به رختخوابش رفت و خوابید…
اون شب گذشت صبح که شد روم نمی شد تو چشمای مهدی نگاه کنم دلهره داشتم که نکنه این ماجرا رو به کسی بگه و ابروم بره بعد از صبحونه مادرم بهم گفت که برم نون بگیرم مهدی مثل برق از جاش پرید و گفت خاله من هم باهاش میرم تو راه نونوایی که بودیم مهدی با لبخندی که از روی رضایت و تمسخر رو لبش بود بهم گفت خوب چه خبرا کونی از خجالت مثل لبو قرمز شدم سر راه یک باغ بود بهم گفت بریم تو باغ می دونستم می خواد چکار کنه مقاومت کردم با صدای بلند گفت :بیا بریم دیگه کونی از ترس که مبادا لو برم باهاش رفتم و بدون اینکه مقاومت کنم اون شلوارم رو پایین کشید و من رو لاپایی تو باغ کرد از اون روز من از ترس ابروم کونی مهدی شده بودم و هفته ای دو سه بار من رو لاپایی می کرد
یک روز که می خواستیم بریم باغ تا به مهدی بدم مهدی بهم گفت: امروز خونمون خالیه بریم اونجا به خونه اونا رفتیم بهم گفت کل لباسات رو در بیار و برو رو تخت بخواب کلا لخت شدم و رفتم رو تخت به شکم خوابیدم و منتظر بودم مثل همیشه من رو لاپایی بکنه مهدی هم لخت شد و بهم گفت لاپایی کردن فایده ای نداره و حال نمی ده تو سوراخ تنگی داری حیفه بی فایده بمونه
 
 
منظورش رو نفهمیدم بهم گفت :به کمر بخواب و پاهات رو بده بالا و بذارشون رو شونه من این کار رو کردم مهدی انگشتش رو با کرم چرب کرد و تو سوراخم کرد درد داشت ولی غیر قابل تحمل نبود دو سه دقیقه ای با انگشتش با سوراخم بازی کرد تا سوراخم خوب داغ بشه بعد کیرش رو چرب کرد و نوکش رو کرد توسوراخم خیلی دردم اومد و خودم رو کشیدم عقب و به مهدی گفتم اینطوری خیلی درد داره .نمیشه همون لاپایی بکنی .مهدی گفت: ضد حال نزن دیگه بذار حال کنیم باور کن طوری می کنمت که اصلا دردت نیاد تو که نمی خوای همه بدونن یک کونی هستی با حرف اخرش تسلیم شدم اون دوباره سر کیرش رو گذاشت سر سوراخم ولی این بار اروم اون رو عقب جلو می کرد تا سوراخم خوب داغ بشه انقدر عقب جلو کرد تا کیرش تا نصفه تو سوراخم رفت خیلی درد داشت ولی از ترس ابروم صدام در نیومد مهدی با همین طرفند اروم عقب جلو کردن کیرش رو تا اخر تو سوراخم فرو کرد
 
 
وقتی کیرش تا اخر فرو رفت تلمبه زدنش رو تند تر کرد دیگه سوراخم کاملا داغ شده و مثل یک کوره اتیش شده بود برای بار اول از دادن داشتم لذت میبردم بی اختیار دستم رو روی باسن مهدی گذاشتم و اون رو به جلو حل دادم تا کیرش بیشتر تو بره مهدی ناگهان وایساد و با تعجب به من خیره شد و لبخندی زد و گفت پس حقیقت داره منظورش رو نفهمیدم در حالی که پاهام روی شونه های مهدی بود مهدی سینش رو به سینه من چسبود و ازم لب گرفت و من مثل یک جنده بهش لب دادم مهدی به شدت تلبه می زد و اه و اوه می کرد و من هم بدون اینکه دست خودم باشه اه و اوه می کردم و داشتم لذت می بردم مهدی 10دقیقه ای تلمبه زد که ناگهان احساس کردم سوراخم داغ شده مهدی ابش رو تو سوراخم خالی کرد و در حالی که بدنش از شدت لذت می لرزید گفت :وای خدا چه حالی داره تا حالا این جوری حال نکرده بود و ای وای وای …
بعد از شدت لذت و خستگی 5 دقیقه ای رو سینه من خوابش برد بعد از 5 دقیقه بیدارش کردم و اون که هنوز کیرش شق بود اون رو از تو کونم بیرون کشید و بهم گفت دمت گرم پسر تا حالا این جوری حال نکرده بودم راست می گفتن که کردن پسر باکره ادم رو جوون می کنه
 
بعد لباسام رو پوشیدم و به خونه رفتم تو خونه رفتم تو دست شویی و خم شدم نگاهی تو اینه به سوراخم کردم دیدم به اندازه یک سکه 5 تومانی گشاد شده و تا ته سوراخم مشخص بود
این اخرین باری بود که به مهدی دادم چون مهدی یک هفته بعد به سرباز رفت و بعد از سربازی ازدواج کرد
دو ماه از این ماجرا گذشت تو خواب بودم که ناگهان خارش سوراخم من رو از خواب بیدار کرد احساس کردم که دوست دارم چیزی تو سوراخم بره انگشتم رو چرب کردم و تا ته تو سوراخ فرو کردم ولی پاسخ گو نبود کون من کیر می خواست بله من ابنه ای شده بودم حالا می فهمیدم که منظور پسر خالم از اینکه گفت( پس واقعیت داره )چی بوده اون می خواسته تو سوراخم اب منی بریزه تا من ابنه ای بشم و بهش برای همیشه کون بدم بله من کون خودم رو به باد فنا داده بودم صبح مثل مرغ سر کنده بی تاب بودم و نیاز داشتم که یک کیر تو کونم بره من خودم رو ول کرده بودم و هر طور شده بود تا شب یکی از دوستانم رو راضی کردم که من رو از سوراخ بکنه و برام دیگه ابرو مهم نبود از اون به بعد من کونی محل شدم و العان که بیست سال دارم به تمام محل دادم تو محل اسمم رو عطا ابی گذاشتن
 
بعد از این همه کون دادن به این نتیجه رسیدم که حالی که دادن داره کردن نداره اگه باور ندارید فقط یک بار امتحان کنید تا ببینید ابنه ای شدن چه حالی داره. فقط یادتون باشه اولین سکس مهمترین سکسه پس مواظب باشید تو اولین سکس با یک کیر کلفت بزرگتر از خودتون سکس کنید تا هم سوراختون خوب گشاد شه و هم خاطره اولین سکس همیشه اب شما رو بالا ببره راستی بهترین سن برای ابنه ای شدن 10 تا 20 ساله…
به امید روزی که شما هم ابنه ای شوید.
نوشته: عطا

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

7 دیدگاه دربارهٔ «حالی که دادن داره کردن نداره»

  1. علی شیرازی

    کاملا درست می گوید من هم درک می کنم چون مثل خودت شدم

    1. سندباد

      هیچ وقت از یاد آدم نمی ره لحظه به لحظه کون دادنش دردش و لذتش . تو چطور

      1. سندباد

        من یه کونیم… آرزو دارم… بکنم باشی‌… من یه سولاخه… تنگ و تاریکم… کیرتو می‌خوام‌…ای آشپز باشی‌

  2. سندباد

    عطا جان همیشه یادت باشه همیشه و همیشه یه دوست ویه کس که بهش اعتماد داری آدم رو کونی می کنه و به آدم خیانت می کنه چشم طمع داره حتی به کونش.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا