ازدواج ممنوعه

سلام.

من کیوان هستم 24 سالمه من در مدرسه اصلا اهل دادان نبودم و همش به شوخی بعضی ها رو شلوار دستم می زدند و من هم اهمیتی نمیدادم اما بعد از 4 سال من تو مغازه اجاره کردم و بنگاه داشتم یه روز یکی از هم خیابانیم به نام علی25 ساله از اون مسیر داشت می رفت من رفتم بیرون و با او سلام کردم ناگهان نمیدونم چی شد که هوس کردم سینه هایش را دست بزنم و پستان سمت چپش را دست زدم و گفتم برو بدنسازی من خودم 6 ساله که بدنسازم اون اول قبول نکرد و من اسرار کردم برنامه ات را خودم می نویسم و قبول کرد با هم 3 ماه رفتیم بدنسازی من اندامی بودم علی در این مدت شکمش عقب رفته بود وسینه هایش چند برابر بزرگتر شده بود حتی از من بیشتر ما با هم خونه هم میرفتیم علی همجنس داشت و هیچ اهساسی نسبت به من نداشت من هم همینطور تا چند ماه قبل که همجنس علی به نام رضا در ثانحه تصادف جفت پاهایش را قطع می کنند و علی هم ارتباتش را با او کم میکند ولی باز هم او را دوست داشت و به ملاقاتش می رفت یه مدت که گذشت علی به من بیشتر نزدیک شده بود چون باز هم با هم باشگاه می رفتیم تا اینکه یه روز منو دعوت کرد خونشون و من هم رفتم کسی نبود باباش شب کار بود و مادرش 1هفته مسافرت رفته بود خلاصه….

 

با هم چای خوردم بازی گیم کردیم و بعد او گفت فیلم بزارم گفتم باشه رفت مشغول دیدن بودیم که دیدم علی یه جور دیگه شده دیدم هی داره با کیرش ور میره چون اون فیلم و قبلا دیده بود و میدونست در جلوتر چه اتفاقی قرار بیوفته و به قسمت های سکس رسید من روی مرا برگردوندم ولی اون نه و به هم گفت بعد از رضا بیشتر به تو علاقه داشتم و دارم نظرت در مورد من چیه منم گفتم این حرفها چیه میزنی من نسبت به تو هیچ هسی ندارم تو رضا رو داشتی این رو هم بگم که من یه مدت بود که با علی رو شلواری کیر و کونمون را انگشت می کردیم اومد و منو انگشت کرد و من هم اون را انگشت کردم بعد چون با من راحت بود التش را بیرون اورد
و گفت دست میزنی التش18سانت بود و من هم رفتم دستمال بیارم دست بزنم گفت دستمال چیه دیگه همین جوری دست بزن دیگه نترس کثیف نمیشه…
گفت بریم توی اتاق خوابم قبول کردم

 
من تو اتاق خواب موندم و علی رفت از یخچال کیک که روش شمع بود اورد
شمع را روشن کرد و تو اتاقش در کنار میز کامپیوتر یه جعبه کوچک آورد و باز کرد و گفت:
لامپ را خاموش کن من گفتم شب بزار روشن بمونه گفت نه تو خاموش کن منم خاموش کردم
توی جعبه یه حلقه بود و گفت با من ازدواج میکنی
من هم که از این کارش خوشم امده بود گفتم چرا که نه حلقه را تو دستم کرد و کمی به هم لب دادیم
بعد با کمک هم لخت کردیم همدیگر را سینه های درشتی داشت گفت میخوری گفتم اره شدیداً شروع کردم به خوردنش انگار سینه یه دختر بود بعد برایش ساک زدم و او هم سینه هایم را خورد و ساک زد برام بعد مشغول لیسیدن کونم شد و دراز کشید و گفت بیا روی شکمم بشین

 

من هم نشستم اون کیرش را کرد تو کونم و تند تند شروع کرد به تلمبه زدن اینقدر انجام داد که ابش امد و اب من نیز امد و ریخت روی سینه هایش کیرش را در اورد و من تمام ابی که رویه سینه هایش ریخته بود را خوردم و بعد خودش به صورت سگی ماند و من شروع کردم به خوردن کونش و کیرم را کم کم تو کونش بردم اون شب تا ساعت 2 صبح با هم بودیم بعد رفتیم حمام و من رفتم خونه ما الان هر2 هفته با هم هستیم …

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «ازدواج ممنوعه»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا