آرزوی بر باد رفته

سلام به همگی.
من همیشه از بچگی آرزوی دادن داشتم.دوران بچگی که از سکس و این چیزا سر در نمیاوردم،یه جور حس داشتم که نمیدونستم اسمش چیه. فقط اینو میدونم که صبحا کیرم همیشه راست میشد،اونم وقتی که تصور میکردم یکی میخواد منو به زور به کاری وادار بکنه. الان میدونم اسمش مستر اسلیو میشه.خوب بریم سر اصل مطلب…

 

تازه  رفته بودیم تو یه کوچه جدید. من خیلی خوشگل بودم.اینو همسایه ها میگفتن حرف من نیست. واسه همین پسرا زیاد دوروبرم میاومدن.بعد چند سال یه همسایه جدید اومدن تو کوچه مون. یه پسر داشتن که 5-6 سالی از من بزرگتر بود.پسر خوشگلی بود.تازه به همسن و سالام رفته بودیم تو کار عکس سکس و…کمی چشم و گوشم باز شده بود.پسر همسایه مون اسمش ابوذر بود.نمیدونم چرا اینقد ازش خوشم میاومد.اونم همیشه یه جوری نگاهم میکرد.تو تنهاییام همیشه تصور میکردم دارم با کیرش بازی میکنم،اونم کیر سفید و کلفتی داره.تو تصورم اینطور فک میکردم.اما چون رابطه خانوادگی پیدا کرده بودیم نمیشد دست از پا خطا کرد.

 

سرتون رو به درد نیارم، زد و ما از اونجا رفتیم.باور کنید الانم یادش میافتم کیرم راست میشه.خیلی وقتا به یادش خیار،شمع،انگشت میکنم تو کونم ولی حال نمیده.فقط چند دقیقه.بعدش دوباره هی میگم کاش اون یه بار منو میکرد و بعدش میمردم…نمیدونم چکار کنم!!!

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «آرزوی بر باد رفته»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا