لز داغ من و المیرا جونم

سلام.

اسم من مهسا ست و اتفاق ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به چهار سال پیشه شهریور ماه بود مرداد ماه بود و من منتظر اعلام نتیجه کنکور بودم دل تو دلم نبود که مامانم به بابام گفت برای اینکه من یه استراحتی بکنم بریم اهواز خونه خالم اینا خالم با دخترش وشوهرش به دلیل کار شوهر خالم اهواز زندگی میکنن از اون نظامی های خشک که همه چیز تو خونشون قانون داره مثل پادگان اصلا راضی نبودم اما اصرار مادرم باعث شد بریم دختر خالم المیرا 20 سالش بود خیلی هم خوشگل وسکسی بر عکس من بالاخره راهی اهواز شدیم وقتی رسیدیم ساعت 2 صبح بود و تو ترمینال منتظر بودیم که شوهر خالم اومد دونبالمون و ما رو برد خونه… هوا انقدر گرم بود که آدم یاد جهنم می افتاد.

 

خلاصه با رسیدن به خونه وکلی احوال پرسی ساعت حدود 5 صبح بود که از خستگی داشتم می مردم که المیرا گفت بریم تو اتاقش بخوابیم و به باباش گفت که تا فردا نهار میخوایم بخوابیم و کلی التماس که مزاحم نشید رفتیم تو اتاق و المیرا در رو قفل کرد شروع کرد به در اوردن لباساش خدای من المیرا لخت جلوم وایساده بود بدنش سفید سفید لباش درشت سینه هاش دو برابر مال من بود کونش بزرگ قدش هم 175 سانت هیکلش حرف نداشت با یه شرت وسوتین جلوم بود و قتی دید من با دهن باز دارم بهش نگاه میکنم کمی خندید و بعد پرسید مگه فرشته ندیدی و رفت زمین دراز کشید وبه من گفت تو روی تخت بخواب و کمی تعارف کردیم و بعد اون پایین ومن روی تخت دراز کشیدم هوا خیلی گرم بود و کولر گازی هم با اینکه کار میکرد اصلا فایده نداشت و المیرا دید که گرممه گفت لباسام رو در بیارم وبخوابم اول قبول نکردم وگفتم خوبه ولی دیدم فایده نداره زیر ملحفه ای که روم بود شروع کردم به در اوردن لباسام و خوابیدم ساعت 10 صبح بود که از خواب بیدار شدم هوا انقدر گرم بود که خوابم نمیبرد وقتی به المیرا نگاه کردم داشتم شاخ در می اوردم دمر خوابیده بود وشورت هم نداشت و هیچی هم روی خودش نکشیده بود فکر کنم 5 دقیقه به کون بزرگ وسفید و المیرا خیره مونده بودم که یهو صداش در اومد که اگه سیر نشدی خسته هم نشدی…

 

داشتم از خجالت میمردم پاشود و کسش جلوی صورت بود خدای من چرا اینقدر بزرگ بود به اندازه دوتا کف دست من بود از ناخن پاش تا موهای سرش رئو بر انداز کردم حرف نداشت
المیرا : خوب اگه سیر شدی پاشو بریم یه دوش بگیریم بعد صبحانه بخوریم و بعد کمی فیلم نگاه کنیم و بعد کمی بخوابیم تا عصر که هوا خنک شد بریم بازار فلافل بندری بخوریم
– تو هم که باب عشق فیلم هندی و فلافل بندری داری باشه بزار لباس بپوشم و حولم رو بردارم برم حموم
المیرا : باشه اول تو برو تا تو برگردی من هم صبحونه رو اماده میکنم تا تو صبحونه میخوری من میرم حموم
– باشه
و لباسام رو برداشتم رفتم حموم ولی قیافه وبدن المیرا یه دقیقه از جلوی چشمم کنار نمیرفت بعد از خوردن صبحانه داشتیم میرفتیم اتاق المیرا فیلم نگاه کنیم که خالم با مامانم بیدار شده بودن واومدن تو آشپزخونه و برای اونا هم صبحونه حاظر کردیم ومامانم گفت که با خاله باید برن خونه یکی از آشنا های خاله و برای ظهر می یان والمیرا زود گفت ما نمییایم ومیخوایم بخوابیم تا عصر نهار هم نمی خوریم شما خواستید خونه خانم سهندی بخورید نخواستید بیرون بخورید اومدید هم مارو بیدار نکنید عصر میخوایم بریم بازار تا اون موقع میخوابیم وتو بازار نهار میخوریم.

 

خاله بیچاره هم قبول کرد وگفت پس ما هم تا عصر میمونیم عصر بازار رفتنی به ما هم زنگ بزنید بیایم اونجا با هم میایم خونه المیرا زود رفت تو اتاق و تو جاش دراز کشید تا مامانم اینا حاظر بشن منم صبحونه رو جمع کردم وظرف ها رو شستم و مامانم اینا هم خداحافظی کردن ورفتن و با رفتن اونا المیرا زود اومد بیرون ودر رو قفل کرد هر چی گفتم چرا در رو قفل میکنی شاید برگشتن بد میشه قبول نکرد وشروع کرد به در اوردن لباساش و یه آهنگ عربی گذاشت وشروع کرد به رقصیدن عربی اونم لخت مادر زاد من که بدم نمی اومد هم داشتم خوب نگاه میکردم وهم هی غرغر میکردم که زشته بده الام می یان لباسات رو بپوش که یهو المیرا وایساد و اومد طرفم با دستش از زیر چونم گرفت و منم هول شده بودم یواش یواش صورتش رو اورد جلو و لبام رو بوس کرد با بوس کردنش یه حسی که تا حالا نداشتم بهم دست داد کل بدنم داغ شد لبام قرمز شد تو دلم خالی شد یهو بی اختیار هولش دادم عقب اونم من رو ول کرد وگفت
المیرا: من که میدونم تو کف منی از دیروز هر وقت لباسم رو در میارم کلی چشم چرونی میکنی بیا من کلا در اختیار تو بیا بهم دس بزن…

 
خودش دست راستم رو گرفت وگذاشت روی سینش چقدر گنده تر از مال من بود تو دستام جا نمیشود دیگه حرکتی نمیکردم و مات ومبهوت بهش نگاه میکردم یهو به خودم نگاه کردم دیدم منم لباس ندارم ودارم سینه های المیرا رو میمالم چند دقیقه طول کشید که بفهمم کجا هستم دارم چه کاری میکنم گفتم آهنگ رو قطع کن بریم اتاق تو روی تخت اونجا هم خنک تره هم امن تره رفتیما تاق روی تخت دراز کشید وگفت بخور منم داشتم دور و بر رو نگاه میکردم که چیزی برای خوردن نیست که یهو مغزم سوت کشید خدای من چه حس خوبی داشت المیرا داشت سینه های من رو از جا میکند هی گاز میگرفت لیس میزد داشتم میمیردم یه خورده که خورد گفت نوبت تو خوابیروی تخت پاهاش رو از هم باز کرد خواستم سینه اش رو بخورم گفت برعکس خم شو روم و کسم رو بخور اون بالشها رو هم بده من بزارم زیر سرم مال تو رو بخورم وای وقتی زبونش به کسم خورد دیگه دنیا دور سرم میچرشید خیلی خوب و حرفه ای میخورد گاز میگرفت ومیمالید من فقط ناله میکردم دید نمیتونم کاری بکنم پاشد وبه من گفت بخواب روی تخت تا اول تو رو ارضاء کنم بعد تو من رو. تو نمیتونی همزمان کار کنی…

 

روی تخت دراز کشید یهو مثل کشتی گیر ها بر عکسم کرد وچندتا بالش گذاش زیر کسم و کونم بالا بودپاهام رو از هم باز کرد وزبونش رو گذاش روی سوراخ کونم شروع کرد به لیس زدن خدای من داشت جونم در می اومد با کمی خوردن شروع کرد به انگشت کردن تو کونم اول درد میکرد ولی بعد نمیدونم چی کارکرد که هم راحت تر شد هم خیستر و داشت خوش میگذشت که یهو دیدم یه ادکل لوله ای نازک رو روش رو چسب زده و یه نایلون (بعدا فهمیدم کاندوم) روش کشیده که کمی براش گشاد بود رو داره میکنه تو کونم خواستم نزارم که حالش رو نداشتم و با کمی درد وفشار چند بار بردن ودر اوردن کرد تو کونم سوزش عجیبی داشت که با درد فراواوان وقلقلکی تو کونم همراه بود که کم کم داشت از دردش کم میشود و بر لذتش زیاد بعد از چند دقیقه دیگه درد نداشت با یه دستش داشت اسپری رو تو کونم میکرد وبادست دیگه سینه ام رو و بعضی وقتا کسم رو می مالید داشتم دیونه میشدم دیگه طاقت نداشتم کل بدنم داش عرق میکرد از کسم آب می یومد لبام خشک شده بود خیلی عجیب تشنه شده بودم که یهو یه گرمای عجیب بدنم رو گرفت وانگار کوه کنده باشنم نفهمیدم چی شود ولی بعد از حدود 1.5 ساعت به زور المیرا از خواب بیدار شدم همش غرغر میکرد که خودت ارضاء شدی گرفتی خوابیدی باید من رو ارضاء کنی الان بابام میاد پاشدم رفتم یه دوش گرفتم اومدم اتاق دیدم روی تخت دمر خوابیده شروع کردم مثل خودش خوردن سوراخ کونش بعد از چند دقیقه از زیر تشک تختش یه اسپری بهم داد به اندازه مگس کش تارومار خیلی بزرگ بود کاندوم پیچی شده و اماده کار گفت بمالم بین پاهاش ولی مواضب باشم

 

با کلی ترس و لرز شروع کردم به مالیدن به کس و کونش بعد آروم کردم تو کونش که اولش یه تکونی به خودش داد ولی بعد هی داد میزد تند تر تر جرم بده وای من از داد و بیداد و المیرا داشتم دیونه تر میشودم تا ته اسپری و میکردم تو کونش این خیالش نمی اومد وهی میگفت بیشتر و تند تر بعد از چند دقیقه پاشد و خودش اسپری رو تو کونش جلو عقب میکرد ومنم کسش رو براش میخوردم دیدم داره از کسش آب لزج وگرمی میاد که کمی هم شیرین بود ولی مزه خاصی نداشت هی میخوردم بادستام داشتم سینه هاش رو میمالیدم که اسپره رو دراورد و گفت برعکس هم بخوبیم وکس های همدیگه رو بخوریم کمی که این کار کردیم زبونم رو میبردم کمی توکسش که دیدم داره نفساش در نمیاد فهمیدم که خیلی خوشش میاد پاشدم وباتمام وجودم کسش رو میخوردم بعد از حدود 5 دقیقه دیدم داره ناله مینه ومیلرزه و میلرزه و موهام رو میکشه تا دیگه کسش رو نخورم فهمیدم ارضاء شده با زور بلندش کردم ورفتیم حموم و اومدیم در رو باز کردیم ورفتیم تو اتاق المیرا خوابیدم نفهمیدم کی شوهرخالم اومده کی خالم اومده کی مامانم اومده کی شام خوردن فقط ساعت 11 که از خواب پاشدم المیرا خواب بود.

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

23 دیدگاه دربارهٔ «لز داغ من و المیرا جونم»

  1. واي عالي بود خیلی دوس دارم منم لز رو تجربه کنم … کسم خیس شد

          1. عشقم منمخخیلی دوس دارم لز داشته باشمتاحالا نداشتم

  2. دنبال سکسم با همه امکانات حونه ماشین و هر چی که لازم باشه دخترای همدانی زنگ بزنن 09368081221

  3. امیرمحمد

    دمت گرم اگه ازاین مورد ها خاطرداری بفرست ممنون میشم مرسی ارتهران09191235601

  4. آبم اومداگه کسی خواست لذت ارگاسم روببره زنگ بزنه بهم…ضررنمیکنه…
    09339659031

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا