مهاجر

کار و کاسبی اصلانمی چرخید، خیلی ها از آبادی رفته بودند ،منم با خانواده مجبور شدم برم شهر. بعد از یه هفته تو یه گاراژ تعمیر ماشین مشغول به کار شدم.توی گاراژ کمک دست این و اون بودم، اوستا مکانیکا به شاگرد بچه ها فرمون میدادند اوی کونی آچار و بیار یا مثلا اوبنه اون پیچ و بده ولی بیشترین اصطلاحی که بکار میبردند کس کش بود که به من هم میگفتند ولی اوایل فکر میکردم میگند کس کج(kos kej ).
بعد از کار که خسته و کوفته میرفتم خونه به زنم میگفتم کس کج یه چای بیار یا کس کج گشنمه یه چیز بیار بخوریم،
 
داستان از اون جا شروع شد که:بدلیل خستگی ناشی از کار و جا نیفتادن تو محیط جدید چند وقتی زنمو نکرده بودم و بعد از مدتی زنم فکر کرده بود واقعا کسش کجه به همین دلیل بیچاره یعنی اومده بود عیبشو بر طرف کنه برای همین رفته بود پیش اوستا نجاری که نزدیکیای خونه بود، یه کم من من کرده بودو گفته بود ببخشید اوستا شما کس کج رو درست میکنی؟اوستا گفته بود چطور مگه.زنمم مجرا رو براش تعریف کرده بود.اوستا نجار رند هم موقعیتو قاپیده بود و گفته ها بله که کس کجو درست میکنیم ،بعد هم دو تا صندلی بقل هم گذاشته بود و گفته بود خواهر تمونتو درار بیو این بالا کستو ببینم چشه،بعدم با کف یه دستش زده بود پشت اون دستش و گفته اخ اخ اخ این کس که درب و داغونه، بخواب بخواب ببینم چیکارش میتونم بکنم .زن ساده من هم خوابیده بود کف کارگاه و اوستا نجار یه کس سیر ازش کرده بود و یعدم گفته بود پاشو پاشو خواهر کست میزون میزون شد دفعه اولم پول ازت نمیگیرم.
شب که از سر کار اومدم خونه به زنم گفتم کس کج یه چای بیار که یه دفعه زنم به تندی برگشت بهم گفت دیگه بهم نگو کس کج ،گفتم چرا؟
اونم ماجرا رو از سیر تا پیاز برام گفت.
خیلی بهم گرون تموم شده بود تصمیم به انتقام گرفتم و نقشه رو کشیدم:
فردا کشیک نجار رو دادم به محض باز کردن کارگاهش رفتم سراغش و بهش سلام کردم و از کاری که برای زنم کرده بود تشکر حسابی کردم و گفتم دست مریزاد کس زنم درست و راست شده، اوستا نجار هم که فکر میکرد هالو گیر آورده از حال و روزم پرسید و منم اونو پختم تا بهم پیشنهاد کار تو کارگاهش را داد چون فکر میکرد من کارگر مفت و چند وقت یه بار هم یه کس مفتی میکنه.
 
بعد از چند روز اوستا نجار اومد و گفت چند روزی باید برم یه کار نجاری توی شهرستان انجام بدم تو هم مراقب کارگاه و خونه باش(آخه خونه اوستا پشت کارگاه چسبیده بهش بود که هر وقت کاری تو خونه داشت از یه درب میرفت خونه و میومد)
اوستا رفت و شب که شد رفتم یه آرومی درب کارگاه و باز کردمو از همون درب وارد خونه شدم ،زن اوستا خواب خواب بود به آرومی النگوهاشو از دستش در آوردم میخواستم بیا بیرون که چشمم به دخترش افتاد یواش یواش گردن بند اونو هم ازش جدا کردم.
فرداش اومدم در کارگاه و باز کردم همین که اومدم بشینم صدای جیغ وداد زن اوستا منو تکون داد ،ماجرا را پرسیدم ،اونم گفت النگوهاش گم شده و اگه اوستا بفهمه روزگارشو سیاه میکنه. یه چند تا سوال جواب کردم و با شرم و ترس بهش گفتم والا بابام یه کتاب خطی قدیمی داشت که توش نوشته بود بعضی کس ها دزدند ،اولش باور نمیکرد و میگفت مزخرفه ولی بعد از روی درموندگی گفت خوب حالا که چی باید چیکار کرد؟گفتم:باید کس دزدو به حرف آورد.گفت:چطوری؟گفتم بیا بریم اون پشت تا بهت نشون بدم…….
 
یه پیراهن با شلوار پاش بود زن سبزه رو و کمی گوشتالو بود که وقتی راه میرفت کونش زیر دامن پیرهنش میلرزید،سرشو زیر انداخته بود و منتظر بود من چیکار میخوام بکنم،آروم آروم به کشیدمش طرف خودم و با دستام کون لرزونشو میمالوندم و رفتم طرف گردنش و شروع به مکیدن ولیسیدن گردن وبناگوشش کردم نفسش به شماره افتاده بود و کم کم ناله های خفیفی میکرد ،کیرم بلند شده بود و چون چند وقتی بود کس نکرده بودم داشت وحشی بازی در میاورد شلوارشو خم شدم از پاش در آوردم شرت نپوشده بود ،دستمو بردم لای پاش حسابی خیس شده بود خوابوندمش رو الوارهایی که روی هم قرار داده شده بود مثل یه نیمکت شده بود چند بار کیرمو از زیر تا بالای کسش کشیدم و اروم کیرمو دم کسش گذاشتم از روی پیرهنش با یه دستم سینشو میمالونمو با دست دیگم با کون نرمش بازی میکردم و دنبال سوراخ کونش میگشتم دیگه تو این عالم نبود و به نظر میرسید یادش رفته برای چه کاری اومده یه دفعه همه کیرمو هول دادم تو کسش که یه جیغ کوتاه زد و دستشو گذاشت روی دهنش و نفسش بند اومد ،شروع کردم به تلمبه زدن و صدای جیق جیق الوارا هم در اومده بود و جونم جونم اون هم شروع شده بود که پوزیشنشو تغییر دادم از پشت شروع کردم به کس کردنش به کون لرزونش که نگاه میکردم حشریتر میشدم و فشار بیشتری به کس و کونش وارد میکردم اون با کونش به کیرم همزمان و هماهنگ با من ضربه میزد کمکم احساس میکردم داره آبم میاد که یواشکی النگوهاشو از تو جیبم در آوردم و آماده میشدم فاز دوم نقشه را اجرا کنم کفتم آبمو کجا بریزم گفت زود باش کیرتو در بیار آبستن نشم تو یه حرکت النگوها را تا کیرمو درآوردم انداختم دور کیرم و در حالی که آبمو بین قاچ کونش میریختم با صدای خسته گفتم کس دزد النگوها را پس داد اونم با ناباوری یکی یکی النگوها را از دور کیرم برداشت و یه بوس از سر کیرم کردو گفت درد کیرت تو سرم دستت درد نکونه اوستا و با شادی غیر قابل وصفی شلوارشو پوشید با دو رفت طرف دربچه و رفت خونش منم خودمو جمع و جور کردمو مشغول راه انداختن سور و سات چایی بود که دیدم دربجه کارگاه باز شده و دختر اوستا نجار در حالی که دستاشو رو هم گذاشته بود با قدمای آرم به سمت من میومد من من کرد و بی مقدمه گفت اوستا کونم میشه دزد باشه؟ گفتم:عمو جون برا چی میپرسی چیطو مگه؟ گفت:آخه دیشب گردن بنم گم شده گفتم شاید بتونید….. گفتم:عمو جون اطلا کون شاه دزده ……
 
 
معلوم بود اوستا نجار دختره رو گذاشته ترشی بندازه چون به نظر میرسید یه کم سن وسال داره ولی در کل بد مالی نبود قدش از مادرش کوتاه تر بود و ولی نمکی تر بهش گفتم عمو جون برو اون پشت تا یه سر و گوشی آب بدم کس نیاد منم میام. تا دیدم اوضاع مساعده رفتم پشت کارگاه دیدم بیچاره خودش شلوارشو در آورده و قمبل کرده ولی چه کونی بود عین غنچه از بین دو تا ردش از پشت کوسش مه قلپی مثل پونجیک شده بود بی معطلی کیرم که با دیدن اون صحنه راست شده بود به سمت کونش نشونه رفت یه ده دقیقهای با سوراخ کونشو باسنش بازی کردم آب از زیر کی
سش راه افتاده بود با همون آب کبرمو خیس کردم و دم سوراخش گذاشتم یه کم که کردم تو نفسشو با یه جیغ کشید تو و حبس کرد چند لحظه ای صبر کردمو شروع به فرو کردن بیشتر تو کون تنگش کردم اونم از روی درد لذت به خاک اره های کف کارگاه چنگ میزد تلبه زدن من کم کم سریع تر شده بود که اون دیگ تو اوج لذت بود که گاه بر میگشت منو با یه لبخند حشری نگاه میکرد و خاک اره ها را مشت میکرد و به اطراف پخش میکرد و دیدن این صحنه ها و شنیدن صدای آب دهنش که میخواست بیرون بریزه ولی میکشید داخل دهنش منو حشر تر کرد گه با یه حرکت کیرمو در آوردم و گردن بندشو که توی مشتم بود انداختم دور کیرمو دوباره کبرمو کردم تو کونش و تمتم آبمو خالی کردم تو کونش که گفت چقدر توش داغ شد ولی یه باره چشمش افتاد به کیرم و با خوشحالی یه جیغ از شادی کشید و گفت گردن بندم .اونم گردن بند و همون جا انداخت گردنش و رفت به سمت خونه…
 
عرقم نشسته بود و احساس خستگی میکردم .یه چایی برای خودم ریختم و قند تو دهنم بود قلپ دوم چایی رو داشتم هورت میکشیدم که درب دوباره باز شد و یه پیرزن وارد شد (مادر اوستا نجار)گفت:ننه جون چند سال پیش یه دیگ مسی ازم گم شد میتونی پیداش کنی؟گفتم:ننه این قضیه مال چند سال پیشه نمیشه.ولی از اون اصرار و از من انکار تا اینکه گفت اگه پیداش نکنی قضیه گم شدن النگو عروس و گردن بند نوه مو به پسروم میگم با اینکه هیچ حالی برام باقی نمونده بود بش گفتم برو سمت الوار های پشت ،یه سر و گوشی آب دادمو کشان کشان رفتم اون پشت دیدم خودش شلوارشو کنده و دستشاشو زده زیر رون هاش و دو تا پاشو راه هوا کرده، با بی میلی کیر خوابدمو در آوردمو برم طرفش ولی اگه یه نموره کیرم باد داشت تا چشمم به هیکلش افتاد کیرم خودشو جمع کرد اونم که دید بخاری از کیرم بلند نمیشه دست به یه ابتکاری زد و دندون مصنوعی هاشو در آورد و گفت بده کیرتو بخورم ،منم دو به شک بودم که بلاخره چشمامو بستم و با اکراه کیرمو دادم طرف دهنش،اونم با یه حرکت سریعو با ولع کیرمو به دهن گرفت شروع به ساک زدن کرد ،خدای من توی مورد قبلی همچین لذتی حس نکرده بودم ،با لذت تمتا ساک میزد و آب دهانش از دور کیرم سرازیر بود انگار نه انگار کیرم فبلش دو بار کار کرده بود ،حسابی باد کرده بود،
 
تو حال خودم بودم که پیر زنه گفت:حالا دیگ مسیه رو پیدا کن و کیر منو گرفت و خودش با کف دستش کلی آب دهن زد به روی کسش و کیر منو فرو کرد تو کسش .منم شروع به تلمبه زدن کردم که اون هی میگفت ننه الهی قربونت برم خوب اون دورو برا رو نگاه کن ببین پیداش میکنی وهی خودشو بالا پایین میکرد تا از من لذت بیشتری ببره ،منم با فشار بیشتر اونو میکردم تا زودتر آبم بیاد و از اون وضعیت زودتر راحت بشم چون وسط روز بود و ممکن بود یکی بیاد کارگاه کاری داشته باشه،در کل زمان سکس من با پیر زنه نسبت به دو تای قبلی بیشتر طول کشید برای همینم سرعت و فشار و بیشتر کردم که پیر زنه چند تا گوز داد و منم ازش جدا شدم و ایستادم روبروش و بهش گفتم ننه داره قسم میخوره کار من نبوده…..
 
پایان
نوشته:‌ شومبول خان

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «مهاجر»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا