پاره کردن زنجیر احمقانه ی غیرت

سلام.

 

اسم من حامد و یه زن دارم به اسم شیوا من بچه قائم شهرم و تو دانشگاه ….تهران درس میخوندم و تاحالا دوست دختر نداشتم و از اون پسرایی بودم که اگر یه دختر با هام صحبت میکرد صد تا رنگ عوض میکردم و اینم بگم که درسم فوقالده بود برایه همین همه دخترا ازم سو استفاده میکردن من داشتم ارشد معماری میخوندم که ترم 2 و یه سال دیگه درسم تموم میشد چندتا دوست داشتم مثل خودم خرخون و کس خل…

***

خلاصه یه روز تو یکی از الاچیق پارک نزدیک دانشگاه نشسته بودیم که دیدم یه اکیپ دختر شا داف با پسرایه خوش هیکل خوش تیپ اومدن نشستن تو الاچیق روبرویه ما بچه های دانشگامون بودن ولی کارشناسی یکیشون برام خیلی اشنا بود یه دختر خوش تیپ و خوش هیکل یه داف قد بلند با که سینهاش همیشه میخاست از زیر متنتو مانتوشو پاره کنه اسمش شیوا بود و چند سری کاراشو انجام داده بودم کلا درس نمیخوند هر ترم با زور زحمت قبول میشود اینارو میدونستم چون بدجوری چشم دنبالش بود و خدا میدونه چند بار بخاطرش جق زدم تو خابمم نمیدیدم یه روز بخوام بکنمش یکی از رفیقام گفت بچه ها به نظرتون کی این شیوارو میکنه ینی این دختر انقدر شاخه به کسیم میده از حرفش ناراحت شدم گفتن محمد اقا زشته اینجوری حرف میزنی بفهم چی میگی در مورد مردم ولی تو دلم گفتم خدایا واقعا کی این دخترو میکنه یه روز پسرایه اکیپ شیوا اینا اومدن پیشم که اقا حامد یه زحمتی داشتم برات میخواستیم اگر میشه تو طرح 3 ما بهمون کمک کنی اخه استاد گفته شما که ضعیفید از ترم بالایامون کمک بگیرید منم بخاطر اینکه تو اکیپشون یه جوری خودمو جا کنم با اینکه میدونستام باید کل کارای طرح 3 شونو انجام بدم قبول کردم اونام بخاطر اینکه مثلا رسم ادب به جا اورده باشن نشستن کنار منو شرو کردن حرف زدن با هم

 

یکیشون که اسمش امیر بود گفت خوب بردیا از دیشب برامون بگو چه خبر چیکارا کردی نازنین که دیشب گفت با طرف رفتی رو کار دلم برای طرف سوخت گفتم با اون کیر حتمی جوری کونش گزاشتی که تا یه هفته نمیتونه راه بره فکر نمیکردم انقدر پرو باشه که امروزم بیاد دانشگاه بردیا: دلت خوشه امیرا بابا این جنده پتیاره اولش از کون گزاشتم دیدم این حداقلش 50 کیر رفته تو کونش چارتا انگشتم راحت میرفت تو کونش اخم نمیگفت بابا خیلی پارست ولی عوضش پرده نداشت کل از جلو کردمش دادم کلی برام ساک زد مادر جنده خیلی خوش سکس بود تا هحالا همچین دختری ندیده بودم که انقدر حرفه ای بده اومده بود رو کیرم نشسته بود جوری جلو عق میکرد که میگفتی هشت تا نسل قبل اینم جنده بوده امیر: جدی پرده نداشت ؟ نفهمیدی کی پردشو زده؟ راستی کس کش تو که میگفتی مکان نداری کجا بردیش؟ بردایا: نه پرده نداشت میگفت تو اسب سواری پردش پاره شده ولی کس میگفت مکانم خونه خودشون بود تا یه زره تو ماشین باهاش ور رفتم حشرش زد بالا گفت بریم خونمون امیر: مگه کسی خونشون نبود بردیا: چرا خواهرش بود 4 سال از این کوچکتر لامصب چه کسی بود خواهره دلم میخواست اونم بکنم یکی دگه از پسرا که اسمش علی بود گفت یه بار احسان همون پسره که ب ام داره یکی از بچه های کامپیوتره گفته بود که رفته اینو کرده تا این جنده رفته حموم احسانم رفته مخ خواهرشو زده یه کله ام با خواهره رفته این جنده ام فهمیده حرفی نزده بابا این خوارکسه دانشگارو اباد کرده فقط یه نفر نکردتش اونم همین اقا حامد خودمونه

 

 

هر سه تاشون منو نیگاه کردن چشون افتاد به کیر سیخ شده من که از زیر شوارم ملوم بود همشون زدن زیر خنده که علی گفت بابا تو با داستان این شیوا سیخ کردی خودشو بکنی حتما سکته میکنی یه دفه برق از سه فازم پرید گفتم شیوا ملکان بردیا گفت اره چیه نکنه توام کردیش هر سه باز خندیدن عصابم خورد شد بلند شدم گفتم من کار دارم برید یه کس خل دیگرو پیدا کنید کارای طرح تونو انجام بده امیر که رگنش پریده بود گفت اقا حامد شوخی کردیم باهات رفقیقیم دیه مگه نه گفتم با دختر مردم چی با اونم شوخی کردیرد این جوری در مردش حرف میزنید راهمو گرفتمو رفتم امییراومد بالا توی یکی از کلاسا کشیدم کنار گفت حامد جان حق با تو ما نباید اینجوری در مورد خانوم ملکان صحبت میکردیم بردیا علی رفتن ازش معضرت خواهی بکنن که هچین دروغای در موردش گفتم دوباره شاد شدم گفتم دروغ بود همه حرفاشون امیرم گفت اره بابا تو فکر کردی این دختر تاحالا به کسی داده اصلا کسی میتونه بکنتش گفتم خوب ملومه نه حالا کلاس بیخیالبیا بریم شیرینی این اشتی بریم قهوه خونه گفتم نه کلاس دارم اخه امیرم گفت باشه هر جور راحتی ولی خانوم ملانم میاد نمیدوم چجوری رفتم سمت ماشین امیر تو راه که داشتیم میرفتیم امیر گفت حامد چرا ازدواج نمیکنی گفتم اخه هنوز کسیو پیدا نکردم امیرم گفت موقعیت میخواد چیکار بابا همین خانوم ملکان قرمز شدم گفتم بایا اونکه اصلا ملومه میگه نه امیرم گفت ببین حامد میدونی منو بردیا علی اگر این درسو بیوفتیم این ترم دیگه نمیتونیم درس بخونیم اینجا اخراج میشیم

 

 

گفتم خوب این چه ربطی داره امیرم گفت من بلرو برایه تو میگیرم تو ازدواج کنی با خانوم ملکان توام کرایه ما سه تارو انجام بده گفتم باشه تو بله رو بگیر من کار تا پایان فارغ تحصیلیتو انجام میدم رسیدیم قهوه خونه دیدم شیوام تو قهوه خونست تو بقل بریاست بردیام تا منو دید خودشو جمو جور کرد رفتم پیششون نشستیم شوا باهام دست داد داشتم زوق مرگ میشدم امیر گفت خوب خانوم ملکان این اقا حامد مارو که میشناسی شیوام گفت نه چطور یکی از دخترا که نشسته بود گفت شیوا کجا دوباره گند بالا اوردی که امیر یه چشم غره به اونیکی دختره رفت منم گفتم من چند بار براتون کار انجام دادم یاذتون نیست دوباره اون دختره گفت دیدی شیوا اومده دمبال دست مزدش کار امشبتم درومد که شیوا دختره زدن زیر خنده امیرم با عصبانیت گفت نازنین چند دقیقه دهن به کست پارت بگیر که نازنین دیگه حرف نزد بجایه اون من خجلات کشیدم از حرف امیر قمز شدم دو باره شروع کرد گفت ببین این اقا حامد ما یه چند وقتی میخواد بیاد درخواست ازدواج کنه ببینه قبول میکونی یا نه شیوا که جا خورده بود منم فکر نمیکردم انقدر سری امیر خواستاگاری کنه شیوا گفت نمیدونم باید باهاش صحبت کنم رفتیم چند تا تخت اونور تر که شیوا گفت اقا یه دو سیب لطفا که یه قلیون چای یارو برامون اورد…

 

شیوا شیلنگ داد دستمو گفت چاقش کن بعد شروع کرد حرف زدن گفت ببین اقا حامد من این جوریم تیپم دوستام طرز برخوردم کارام اروپایه تو محمونیایه خوانوادگی حجاب مانتو این چرا لوختیه این حرفارو ندارم تو خیابون چرا مانتوت کوتاهه این چیزارم نداریم چرا با این پسر حرف زدی چرا اونو بوسیدیو کجا بودیو با کی بودی دیشب این حرفارم نداریم خانوادمم همینه بعد از ازدواج هیج کدوم از اینا عوض نمیشه پس خوب فکراتو بکن
منم که با چهار تا پک قلیون گوزه گوز شده بودم نمیخواستم جلو شیوا کم بیارم گفتم همشون قبول من میفهمم چی میگی اونم خندیدو گفت باید فکر کنم منم که فکر کردم پیچوند شیوا رفتم پیش امیر قضیه رو گفتم گفت نترس نازنزین داره مخشو میزنه خلاصه تو همون قهوه خونه مخ شیوارو زدن بل رو گرفت قرار شد اخره هفته بریم خاستگاری رفتیم پیش بچها دوباره نشستیم که شیوا این سری پیش من نشست (یکیم نبود بگه اخه اولاق جنده ام انقدر سری رازی نمیشه به کسی بده چه برسه یه دختر بخواد ازدواج کنه )

 

 

منو شیوا قرار شد 1ماه بعد از اونکه هم دیگرو برایه اولین بار دیدم ازدواج کنیم بگزریم که خوانواده من وقتی تیپ شیوارو تو خواستگاری دیدن مخالفت کردن بجز بابام که از اول تا اخر خواسته گاری دستش رو کیرش بود بدتر من خلاصه بالخره با کلی دعوا اونام قبول کردن از شهرستان بیان تو عروسیه منو بعدش دیگه اسمی از من نیارن یه هفته مونده بود به عروسی شیوا گفت که میخواد اخرین مهمونیه مجردیشو بره منم با مانش کارایه عرسیو بکنم که برایه عروسی یه زمین که شهرستان بابام قبلا به نامم کرده بود برایه بعد دانشگام برم زمینرو بسازم کلی پولدار بشم به قول خودش فروختمو کلیم پول نزول کردم یه عروسی تو باغ با دوتا فاز مختلف کرفتیم مهمونای ما همه نشسته بودن و خانوده اونا دخترو پسر توهم میلولیدن که عروسم وسطه همشون بود عروس با یه لباسکه پشتش تا رویه کونش واز بود سینه هاشم فقط نوکش معلوم نبود وسط کلی پسر بود که من فقط بردیا علی امیرو میشناختم بقیشونو نمیشناختم هرز چنگاهیم قیبش میزد شیوا ملوم نبود کچا که از خواهرش شیدا که میپرسیدم میگفت رفته یه جا لابد استراحت کنه راستی یادم رفت شیدا جوری اومده بود تو عروسی که اگر لخت میود بهتر بود

 

اونم جلویه خوده من کلی دست مالیش کردن خلاصه دنبال عروس بودم که دیدم یکی از کسایی که پزیرای میکرد بقل شیدا وایساده داره مشوب میخوره معلوم مسته مسته بد کار گره دستشو گرفت برد ته باغ بشت ذرختا یه جایه تاریک منم به رگه غیرتم برخوردو رفتم دنبالشون که اتفاقی نیوفته از طرفی نمیخواستم دعوا کنم که عروسیه خودم خراب شه دیدم پسره پشته داره میره شیدابرگشت با حالتی مست گفت: کو کلی مشروب که گفتی اینجاست اینجا که چیزی نیست بعد سه تا پسر از پشت درختا اومدن بیرون بردیا امیرو علی بود امیر گفت زود باش تا کسی پیداش نشد بنمش بریم شیدام اینه جنده ها خندیدو گفت من به شما چهار تا بدم عمرن بردیا گفت راست میگه اینم این خواهرش معصومه به کسی تا حالا نداده بد رفت پشتشو ارنجایه شیدارو محکم گرفت که شیدا یه جیغ کوچیک زودو گفت او چته بردیا یه زره خمش کرد علی رفت جلو سره شیدا رو گرفت جلو کیرش گفت بخور شیدام گفت ولم کنید وگرنه میدم دومادمون دهنتونو بگاد بد هر چهار تاشون خندیدن علی گفت ببین برایه اینکه کسی شک نکنه

 

ارایشتم بهم نریزه خودت با زبون خوش همکاری کن شیدام گفت به مامانت بگو همکاری کنه نمیدوم چرا نمیرفتم جلو شاید میخواستم صحنه گایده شدن خواهر زنمو کامل ببینم کارگره گفت اجازه بدید من الا ادبش میکونم یه زره دامنش که اندازه یه کفه دست بود زد بالا بدنش مثل خواهرش نبود ولی بدن خوبی داشت رونیه پرو کون خوش استیل بعد با تمام قدرت میزد دره کونش بردیام دستشو همینجوری محکم نیگه داشته بود برایه همین نمیتونست فرار کنه فقط جیغ میزد از شدت درد زباد پاهاشو محکم میزد زیمن ولی کسی صداشو نمیشنید چون صدایه اهنگ بلند بود شیدا بلخره تسلیم شد گفت میدم میدم ترم خدا دیگه نزن هر کاری بخای میکنم

 
بدون اینکه لباساشونو در بیارن زیپه شلوارشونو دادن پایین اول بردا گزاشت تو کونش شیدا اولش یکم اخو اوخ کرد گفت ارم اروم بدش دیگه صدایه ناله هاش از رویه لذت بود علی گفت بابا این جنده این خواهرشه این کیره به این کلفتی رفته بهش داره حال میکنه بد گفت بیا پاره خانوم ساک بزن برام که کارگره گفت این کلی مشروب خورده یه کیر بره دهنش همرو روت بالا میاره علیم گفت راست میگه تجربت زیاده ها بعد همینجوری که داشت از پشت بردا میکردش علی کیرشو گزاشت دمه کس شیدا که از بس داشت حال میکرد صذایه حشری گفت بکن بکن تو کسم جرم بده علیم گفت مثل اینکه اینم پرده نداره مپل خواهرش بعد فرو کرد تو کس شیدا که یه جیغ بلند کشید دشتشو حلقه کرد دور گردن علی علی یه دف گفت بچه ها بیچاره شدیم امیر گفت چته بدو مام میخایم بکنیم علی کیرشو کشید بیرون گفت این جنده پرده داشت امیرم گفت بابا خره این از بس مسته فردا یادش نمیاد به کی داده بکن تا تابلو نشدیم علیم کرد تو کسه شیدا بردیا از پشت علیم از جلو شروع کردن کردن شیدام معلوم بود ذاره کلی حال میکنه که علی شروع کرد از جلو سرعتشو بیشتر کردن

 

همینجوری به شیدا فش دادن به خواهرش فش دادن که این خواهرت جندهای اینجور فوشا چند تایم نثار من کرد منم نتونستم جلو خودمو بگیرم کیرمو درو وردمو شروع کردم جق زدن امیر بهش گفت کس خل نیریزی تو کسش حامله شه شرش دامنمونو بگیره
ولی دیر شده بود تا علی اومد جلویه خودشو بگیره ابش ریخت تو کسه شیدا کیرشو دروورد منم که این صحنه رو دیدم ابم اومد ریختم همونجا که ابه بردیام اومدو با یه صدایه بلندو چندتا ضربه محکم ابشو ریخت تو کونش امیر گفت خوبه حالا برید تا منو این داشم کارمونو بکنیم بیایم منم سری شلوارمو کشیدم بالا سری رفتم دوباره سمت مراسم که دیدم شیوا که ارایشش یه زره به هم ریخته موهاش این قبلش نیست داره با چند تا پسر که نمیشناختم گل میگه گل میشنوه هر چند دقیقه یه بار اونا یه بوسش میکنن شیوا منو که دید گفت کجا بودی گفتم اومدم دنباله تو گفت من همینجا بودم با عکاس چند نفر دیگه رفتیم اونجا عکس بگیریم پسرم که اونجا بود گفت راست میگه چه عکسایم شد بعد زدن زیره خنده شیوام گفت زهره مار نمیخواید برید شما که پسرا با من دست دادنو شیوارو یکی یه ماچ اب دار کردو یکیشون که قشنگ ازش لب گرفت بقلش کردنو یه دست به کونش زدن تبریک گفتنو رفتن شیوا بهم گفت شیدا رو ندیدی منم نمیدونم ولی گفتم نمیدونم فکر کنم خسته بود رفت یه جا استراحت کنه اقا اجب شبی بود اونشب

 
من احمق وقتی شیوارو بردم خونه ای که باباش فلا برامون گرفته بود خواستم بکنمش اخه حشرم بخاطر شیدا بد زده بود بالا دیدم میگه خسته ام فقط اگر میشه بزار برایه فردا داشت لباسشو در میورد داشتم میددم چه کسی دارمو تا اخر عمر فقط من میکنمش که دیدم رویه کونش عین جایه دست کبود شده ………………..

نوشته: حامد

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «پاره کردن زنجیر احمقانه ی غیرت»

  1. خیلی داستان جالبی بود میدونید چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چون همه قائم شهریا واقعا روشنفکر و با کلاس هستن

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا