برنامه من برای سکس دوستم با شوهرم

سلام .

شقایق هستم.همون طور که در خاطره قبلی گفتم من و علی شوهر دوستم بالاخره به هم رسیدیم و حسابی منو گائید اما من دلم میخواست واسه اینکه عذاب وجدان نداشته باشم که به شوهرم خیانت کردم بنفشه زن علی و مهرداد شوهرم رو به هم برسونم تا اونا هم با هم سکس داشته باشن و از وجود هم لذت ببرن چون میدونستم و از رفتارشان متوجه شده بودم که اونا هم به همدیگه علاقه دارن اما علی مخالف بود ومی گفت توکاری به اونا نداشته باش بذار ما حالمونو بکنیم و یه جورایی رو زنش حساسیت داشت من هم حساس شده بودم که بنفشه رو زیر شوهرم بخابونم…

 

دیگه هیچی به علی نگفتم و تصمیم گرفتم خودم به تنهایی بنفشه و مهرداد رو وارد یه رابطه عاشقانه و سکسی بکنم.
یه شب که رفته بودیم خونه علی من و بنفشه طبق معمول رفتیم توی اتاق و مشغول صحبت شدیم
رومون به هم باز شده بود و در مورد سکس با علی ازش پرسیدم گفت از اون شب که اون حرفارو بهم گفتی رابطمون بهترشده و کمی بیشتر بهم میرسه ولی خوب کلاً راضیم از اون وقتا خیلی بهتر شده گفتم میدونی علتش چیه گفت نه به شوخی گفتم خوب خنگ خدا اون حرفا روش تاثیرگذاشته و شاید توی خیالش وقتی تو رو توی بغلش میگیره با یاد من باهات سکس میکنه . کمی ناراحت شد و گفت چرا تو؟ گفتم خوب برای اینکه شاید پس از این چندسال یکنواختی روش تاثیر گذاشته بعدش تو اون شب درباره من باهاش صحبت کردی خوشش اومده و … گفت این حرفاچیه سمیرا؟ یعنی شوهرت که میگی اینهمه باهات سکس داره موقع سکس به کس دیگه ای فکر میکنه گفتم: شاید.. من که توی فکر اون نیستم و نمی تونم فکرشو بخونم. گفت: یعنی اگه بفهمی این کارو میکنه ناراحت نمی شی.

 

گفتم: ای بابا. چه حرفا میزنی؟ مهم اینه که حسابی منو سرحال میاره میخاد به هرکی فکر کنه بذار بکنه . بعد دستی روی شونش زدم وبا خنده گفتم اصلاً بذار موقعی که داره منو میکنه به تو فکر کنه و خیال کنه تو رو میکنه.
با خنده گفت: خدا بگم چکارت بکنه با این حرفات؟ گفتم: اصلاً میدونی چیه هروقت خواستی با علی سکس کنی فکر کن داری با مهرداد سکس میکنی گفت: بسه بسه دیگه شورشو درآوردی
گفتم: ول کن بابا. حالا که مهرداد نیومده تو رو بکنه. تازه اگه هم بیاد خوب بذار بیاد چی میشه مگه
گفت: خجالت بکش سمیرا من آقا مهرداد رو مث داداش خودم میدونم
گفتم به من ربطی نداره و ……. خلاصه اون شب تا اونجا که تونستم درباره مهرداد و اینکه چطوری باهام سکس میکنه واسش گفتم و گفتم توهم با علی همون کارایی رو بکن که من و مهرداد میکنیم بعدش خیال کن مهرداد داره تو رو میکنه.
گفت: حالا که اینطوره تو هم موقع سکس توی خیالت تصور کن علی داره تو رو می کنه. به شوخی وجدی باخنده گفتم : باشه بخدا امشب حتماً اینکارو میکنم خیال کردی میگم نه؟
گفت: عجب رویی داری سمیرا؟ گفتم: اصلاً به علی بگو بیاد منو جلو خودت بکنه
گفت: بسه دیگه خجالتم خوب چیزیه
گفتم: بنفشه جون بخدا جدی میگم بذار توی سکستون یه خورده نوآوری و هیجان داشته باشین و….
خلاصه اون شب وقتی از خونه اونا برگشتیم توی راه به مهرداد گفتم: عجب مارمولکیه این بنفشه

 

مهرداد گفت چطور مگه ؟ گفتم: خیلی حشریه و از حرفاش معلومه یکی رو دوست داره و دلش میخاد با او جور بشه ولی انگار از طرف مقابلش می ترسه . می ترسه که یه وقت اون آقایی که دل بنفشه خانم رو برده اهلش نباشه و آبروش بره
گفت یعنی خودش اینا رو بهت گفت
گفتم: نه پ عمه جونش اومد بهم گفت. خوب معلومه خودش گفت دیگه
مهرداد گفت: مگه شوهر نداره؟ پس علی رو میخاد چیکار کنه؟
گفتم: انگاری علی خوب بهش نمی رسه و سکساشون کسل کننده شده و رابطه حسی خوبی باهم ندارن. دلش میخاد لااقل با یه مردی که سنگ صبورش باشه هم صحبت بشه و . . . . . خلاصه تا برسیم خونه همش دراین باره صحبت کردیم و آخرسربه مهرداد گفتم: یه چیزی میگم جون هرکی دوست داری بین خودمون بمونه گفت: بنال قناری مستم.
گفتم: انگاری بعضی شبا با یاد اون طرف میره توآغوش علی و باهاش سکس میکنه.

 
گفت: من که باور نمی کنم شاید شوخی کرده گفتم: ولی اگه جدی گفته باشه و یه وقت اون طرف تو باشی اون وقت چی؟
گفت: دست بردار ، اصلاً بی خیال. حالا زودباش بریم که امشب خیلی باهات کار دارم
اون شب هم مهرداد یه حال درست و حسابی بهم داد و البته فک کنم با خیال بنفشه منو کرد و خوشحال بودم که واسه به هم رسیدن بنفشه و مهرداد یه پله رفتم جلو
بعد از اون شب دیدم که نگاهای بنفشه و مهرداد به همدیگه خیلی صمیمی تر و داغ تر شده و همینطور حرف زدناشون با همدیگه گرم تر شده بود
علی هم مرتب ازم میخواست بیاد پیشم یا من برم پیشش که با هم سکس داشته باشیم اما من قبول نمی کردم و گفتم اون یه بارهم ناخواسته بوده ولی مرتب باهم تلفنی درددل می کردیم و گاهی ساعتها طول می کشید مکالمات تلفنی مان.
یه شب بنفشه زنگ زد خونمون گفت سمیراجون پاشین بیاین اینجا که حال علی خوب نیس و نگرانشم چون عصری رفتیم پیش دکتر اما چندتا داروخونه گشتیم داروهاشو نداشتن شاید آقا مهرداد بتونه واسش کاری بکنه
سریع رفتیم اونجا . علی بی حال درازکشیده بود بنفشه هم با ناراحتی یه گوشه وایساده بودو اشک میریخت.
گفت قبل از اومدن شما واسش یه مسکن قوی تزریق کردم که بنظرم همون مسکن باعث شده بود بی حال بشه و انگار داشت خوابش می برد.

 
بنفشه رو بردم توی حال وخودم برگشتم پیش علی و مهرداد. مهرداد بهم گفت فشارشو بگیر نکنه یه وقت فشارش افتاده باشه (اینوبگم منو بنفشه توی کلاسهای کمک های اولیه هلال احمر شرکت کرده بودیم و این کارا رو بلد بوديم) در جوابش درگوشی و خیلی آهسته گفتم چشم عزیزم تو هم برو یه خورده بنفشه رو دلداری بده بعدشم برو ببین داروهای اون نسخه امروزی رو میتونی بگیری انگار منتظر همین حرف بود بلافاصله از اتاق رفت بیرون . من هم مشغول گرفتن فشار علی شدم. وقتی آستینشو بالا می زدم دستمو گرفت و اشاره کرد که میخواد منو ببوسه یه چشمک بهش زدمو و دستامو توی دستاش گذاشتم گفتم صبرکن
بعد از مدتی صدای دررو که شنیدم خیالم راحت شد که مهرداد رفت بیرون من هم سریع لبمو روی لب علی گذاشتمو یه لب اساسی ازش گرفتم. اونم یه دستشو انداخت دور گردن منو و با اون یکی دستش سینمو می مالوند ترسیدم که یه وقت بنفشه بیاد مارو ببینه گفتم علی جون بسه دیگه گفت: داشتم می مردم ولی تو منو دوباره زنده کردی . حالاهم بیاکنارتخت بشین که بتونم لااقل دستاتو بگیرم.
من هم بعدازاینکه فشارخونشو گرفتم کنار تختش نشستمو دستمو توی دستش گذاشتم.

 

علی چشاشو بسته بودو مشغول نوازش دستم بود من هم حسابی رفته بودم توی حسو دستشو می مالیدم
توی همون حالت علی گفت اگه تو نبودی من تاحالا مرده بودم من هم گفتم خدانکنه الهی من پیشمرگ تو بشم و …
اصلاً حواسمان به بنفشه نبود که یه وقت دیدم بنفشه کنارمون ایستاده و داره مارو نیگا میکنه برای یه لحظه دستو پامو کم کردم ولی زود خودمو جمع و جور کردمو گفتم بنفشه جان توهم بیا پاهاشو بمال خوبه واسش. از تعجب خشکش زده بود . اصلاً باور نمی کرد که منو علی اینقدر باهم راحت باشیم که من بخام دستاشو توی دستم بگیرمو بمالم. ولی توی اون موقعيت حرفی نزد هرچن که میدونم حسابی ناراحت شده بود
بعداز حدود نیم ساعت که حسابی دست و بازوی علی رو میمالیدم و بنفشه هم باناراحتی پاهاشو می مالید علی میخاست از جاش بلندشه بره دستشویی که نتونست
به بنفشه گفتم کمک کن زیربغلشو بگیریم بلندش کنیم و خودم سریع رفتم دست چپمو انداختم زیر شونه راستش و دست اونو انداختم دور گردن خودم و با دست راستم دست علی رو توی دستم گرفتم به بنفشه هم گفتم همین کارو بکنه که کرد
خلاصه اونو بردیم دستشویی و برش گردوندیم سرجاش در حالی که موقع رفت و برگشت کاملاً بدن منو علی بهم چسبیده بود ودستشم دور گردنم بود . بنفشه همه اینارو می دید اما هیچی نگفت
مهرداد هم بعدازیکی دوساعت برگشت و داروهای علی رو باخودش آورده بود

 

اون شب به اصرار من همونجا موندیم که تاصبح از علی پرستاری کنیم
ولی جلو چشم مهرداد من دیگه زیاد به علی نزدیک نمی شدم میخاستم کاری کنم که بنفشه به کارای ما شک کنه
رفتم توی هال یه بالش گذاشتمو یه پتوهم روم کشیدم گفتم میخام یه چرتی بزنم ولی در اصل میخاستم عمداً مهرداد رو با بنفشه تنها بذارم .
اونا هم توی اتاق کنار علی موندن
ولی حدود ساعت یک شب بود که صدای بنفشه رو شنیدم که می گفت : آقا مهرداد، علی که خوابیده خوبه شماهم یه استراحتی داشته باشین . مهرداد هم گفت فقط یه پتو بیارین ممنون میشم. بنفشه رفت پتوبیاره که یه دفه با صدای کشدار و آهسته ای گفت آآآآآآآِی پام . مهرداد رفت سراغ بنفشه که ببینه چی شده.
بنفشه خیلی آهسته گفت انگار پام پیچ خورد بدجوری درد داره.
مهرداد گفت بذار سمیرا رو بیدارکنم بیاد پیشت

 

بنفشه گفت: نه نه اینکارو کن . بذار سمیراجون بخوابه ، علی هم که خوابه و بخاطر اون آمپول به این زودیا بیدار نمیشه .
مهرداد که معلوم بود حالا کناربنفشه وایساده گفت: چکار می تونم واستون بکنم
بنفشه خیلی آهسته گفت اگه میشه کمک کن بلندشم بشینم رومبل
من هم زیرچشمی سعی میکردم اونا رو ببینم . مهرداد میخاست محترمانه از مچ دوتادست بنفشه رو بگیره که بنفشه گفت ببخشید ولی اینطوری که نمیشه نمی تونم سختمه لطف کنید زیربغلمو بگیرید اگه ممکنه
مهرداد هم از خداخواسته از پهلو دست انداخت دور کمرش و بعدزیربغلشو گرفت اونو برد طرف مبل . بنفشه هم عمداً سرشو کج گرفته بود سمت مهرداد و دودستی خودشو چسبونده بود به مهرداد که مثلن نیفته
وقتی نشست روی مبل دیدم بازوی مهرداد رو گرفته و خیلی آهسته طوری که انگار داره از دردبخود می پیچه آخ و اوخ می کرد و گفت: آقامهرداد نمیخام سمیرا و علی رو زابرا کنم چیزمهمی نیس کمی بمالمش خوب میشه مهرداد گفت اگه خیلی درد داری بیا بریم بیمارستان؟
بنفشه گفت نه نه.

 

ببخشید بهتون زحمت میدم ولی اگه میشه کمی پامو بمالید گرم بشه بهتر میشم.
مهرداد هم کناربنفشه رو زمین نشست و خیلی قشنگ پاشو می مالید دست بنفشه هم روی شونه مهرداد بود و آهسته آخ و اوخ می کرد وبا هر آخی بازوی مهرداد رو فشار میداد همون وقت
بنفشه نگاهی به من که در گوشه هال مثلن خوابیده بودم انداخت و انگار میخواست بگه اینم بجای کارای امشب توسمیرا .
بعدچن دقیقه دیدم بنفشه سرشو برد درگوش مهرداد و چیزی بهش گفت مهرداد هم باتکون دادن سر حرف اونو تعید کرد
بعدخودش رفت یه پتو آورد و رفت توی اتاق پیش علی بنفشه هم اومدکنارمن خوابید
تاصبح یکی دوبار به علی سرزدم
صبح که بیدارشدم دیدم مهرداد بدون اینکه مارو بیدارکنه رفته بود سرکار
بنفشه هم خواب بود رفتم توی اتاق دیدم علی بیداره تامنودید بلندشد اومد جلو دست انداخت دور کمرمو و منو به خودش چسبوند و لبمو می مکید من هم همین کارو کردم و دست انداختم دور کمرش دیدم کیرش بدجوری شق شده بود اونو از روی شلوار گرفتم توی دستم بدجوری تحریک شده بودم دلم میخاست همونجا منوبخابونه و کیرشو تا ته فروکنه توی کسم اما می ترسیدم بنفشه بیدار بشه و مارو ببینه کار خراب بشه

 

بعدازاینکه کمی با علی عشق بازی و دست مالی کردیم ازش فاصله گرفتم و اونم رفت دراز کشید سرجاش من هم برای اینکه بهتر بتونم بنفشه رو آماده و تشویق به سکس با مهرداد کنم باصدای بلند طوری که بنفشه بشنود و خیال کنه باعلی سکس می کنیم گفتم وای ……نه ……..نمیذارم ………..خیلی درد داره ………علی از این حرکت من شوکه شده بود گفتم منو بخشش تو رو خدا در این وقت بنفشه باعجله اومد توی اتاق و گفت: معلوم هس اینجا چه خبره؟ من هم الکی گوشی موبایلمو گرفتم توی دستم و به بنفشه نشون دادم یعنی این که با موبایل صحبت می کردم
بعدهم رفتم دست بنفشه رو گرفتم و گفتم خدارو شکر علی آقا حالش خیلی بهتر شده حالاهم اگه کاری ندارین با اجازه علی آقا رفع زحمت کنم
بنفشه که معلوم بود خیلی از دست من دلخوره با طعنه گفت: سمیراجون قضیه اینی که درد داره چیه؟ گفتم بعداً بهت میگم اینجا زشته نمیشه بگم
گفت: آهان پیش من زشته یا پیش علی
باخنده گفتم: گیر بیخودی نده دیگه بهت میگم
گفت ” حالاکجا میخای بری ؟ علی که میره سرکار تو هم بشین ما باهم کمی حرف بزنیم دیشب که نشد
من هم قبول کردمو وایسادم تا علی از خونه رفت بیرون

گفتم خوب بگو عزیزم هرچه دلت میخاد

خداروشکر علی آقاهم حالش بهتر شد
گفت البته به لطف محبت های زیاد شما
گفتم خاهش میکنم هرکاری انجام میدیم وظیفس
گفت ببین سمیراجون من تورو مث خواهر خودم میدونم ولی از دیشب باکارایی که ازت دیدم دارم بهت مشکوک میشم
گفتم به من؟ گفت آره هم به تو هم به علی گفتم چطور مگه؟
گفت یادته چن ماه پیش بمن درباره سکس با علی چی میگفتی

 

گفتم خیلی حرفا زدیم منظورت کدومشه؟ اونی که گفتم چن بار در هفته سکس داری یا آموزش روشهای سکس رو میگی
گفت: نه اینا رو ولش کن . یادته گفتی شاید علی موقع سکس با یاد من با تو سکس میکنه
گفتم آره به تو هم گفتم هرکی رو دوست داری تصور کن که باهاش سکس میکنی بعدشم گفتم اگه بخای من هم بایاد علی با مهرداد سکس می کنم . حالا طوری شده مگه؟
گفت احساس میکنم اون حرفات واقعیت داره انگار از تصور هم رد شده و داره عملی میشه گفتم مگه چی شده؟ گفت اینکه دستای تو رو میگیره و میگه اگه تو نبودی تاحالا مرده بودم تو هم میگی الهی من پیشمرگت بشم و دست علی رو میندازی دور گردن خودت و . . . . . اینا یعنی چی؟
گفتم یعنی اینکه به داداشم محبت می کنم علی هم مث داداشمه بنفشه جون.
گفت: پس موقع سکس چطور تو رو توی ذهنش تصور میکنه و با من حال میکنه اگه من با آقا مهرداد این کارا رو بکنم تو ناراحت نمی شی
گفتم: علی مث داداشمه. هرکاری بخام باهاش میکنم و هرچی دلم بخاد بهش میگم تو هم میتونی هرطور دلت میخاد با مهرداد برخورد کنی
گفت ازاین حرفت پشیمون میشی ها گفتم امتحان کن

 
تلفن رو برداشت و زنگ زد اونوگذاشت رو آیفون دیدم بامهردادتماس گرفته مهرداد گفت بفرمائید
بنفشه جواب داد:آقامهرداد می تونم شما رو واسه ناهار دعوت کنم بریم یه جای باصفا
مهرداد باخنده گفت: مهمون علی آقاییم؟ بنفشه گفت نه عزیزم دوتایی
حالا بعداً بهت زنگ میزنم فعلن بای و تلفن رو قطع کرد و روشو کرد طرف منو گفت خوشت اومد
من هم برای اینکه حسابی تحریکش کنم که اینکارو بکنه گفتم توهنوز خیلی بچه ای و اگه نری بی عرضه ای بعدهم بلند شدم و اومدم بیرون از خونشون

 
نیم ساعت بعدش به مهرداد زنگ زدمو گفتم نه بابا این بنفشه انگار واقعن عاشق شده یادته بهت گفتم میگه یه نفرو میخاد ؟ امروز بهم گفت یه نفرو دوست داره ومیخادهرطور شده باهاش سکس کنه ولی انگار منتظره طرف مقابلش پاپیش بذاره ازقرار امروز میخاد باهاش بره بیرون چطوری میشه جلوشو بگیریم مهرداد گفت نگران نباش خودم ترتیب همه چی رو میدم
توی دلم گفتم میدونم
بعدهم به بنفشه زنگ زدمو گفتم از علی جونم چه خبر؟ من میخام توبغلش باشم و کیرشو بخورم
اونم گفت: ولی من امروز هم با مهرداد ناهار میخورم هم اینکه میگم حسابی منو جر بده تصور هم نمی کنم به کوری چشم بعضیا
و خلاصه سرتون رو بیش از این دردنیارم بنفشه و مهرداد هم که در عشق هم می سوختند در نهایت به هم رسیدند و بنفشه هم کیرمهرداد رو توی کس خودش حس کرد…

 

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

4 دیدگاه دربارهٔ «برنامه من برای سکس دوستم با شوهرم»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا