سوز زمستون

سوز هوای سرد زمستون میزد داخل اتاق.با اینکه پتو روم بود ولی بدجوری سرما میخوردم .
بلند شدم ساعت رو نگاه کردم 5 دقیقه مونده ب 8 رو نشون میداد.پنجره رو ک یکم باز شده بود رو بستم شروع کردم ب اماده کردن صبحونه.
 
-محمد. شوهر گلم؟نمیخوای بیدار بشی سرکارت دیر میشه آ
– اومدم خانومم اومدم نفسم!
-خوبی؟خوب خوابیدی دیشب؟
– اره مهربونم . توچطور خوب خوابیدی؟
-اره ممنون .
صبحونش رو میخورد منم همینجور تماشا میکردمش . چقدر دوس داشتمش .چقدر واسم عزیز بود. لباس هاش رو پوشید و رفت سر کار .
 
بازم من موندم و تنهایی و خونه سوت و کور . چند وقتی بود ک ب محمد میگفتم بیا بچه دار بشیم من تنهایی تو این خونه دق میکنم ولی همیشه محمد با یک باشه گفتن از کنارش رد میشد
ولی قرار بود امشب دیه کاره خودش رو بکنه و بریم واسه بچه دار شدن.
خیلی خوشحال بودم نمیدونم چیشده بود همون کارایی ک هر روز با اکراه انجام میدادم امروز با شوق انجام میدادمشون کارام رو کردم ساعت تقریبا 12 شده بودش ناهارم اماده بود
مث هر روز نشستم پشت میز و تنهایی شروع کردم ب ناهار خوردن.
محمد ساعت 4 میومد همیشه از سرکار.داخل یک تولیدی دستکش کار میکرد.
ساعت 3 بود رفتم شروع کردم رسیدن ب خودم
رفتم حموم خودم رو تمیز کردم داخل اتاقم رفتم ی ارایش سبک همونجوری ک محمد دوست داشت با ی سوتین و شورت قرمز توری پوشیدم با همون تاپ و شلوارک مشکیم ک استیلم رو ورزشکاری نشون میدادش.منتظر نشستم خیره ب ساعت
بالاخره ساعت 4 شد و محمد اومد
 
رفته بودم داخل اتاقم روی تخت دراز کشیده بودم.
– خانومم ؟ بهارم کجایی؟؟خانومی؟
–داخل اتاقم غذات رو چیدم رو میز امادست بخور عزیزم
-ممنون
محمد شروع کرد ب غذا خوردن.یواشمی بلند شدم جوری ک نفهمه اومدم از کنار در نگاهش میکردم
همیشه صورت جذابش رو دوست داشتم
غذاش رو خورده بود داشت اب میخورد ک اومدم منو دید.تا چشمش ب من افتاد چن لحظه فقط نگاهم کرد
-چیه؟ادم ندیدی؟؟
– ادم؟چرا ‍ ولی فرشته نه!!!
-ینی من فرشتم؟؟
-اره نفسم خیلی خوشگل شدی گلم
این رو گفت اومد سمتم ی بوس از رو لبام گرفت منم عشوه اومدم گفتم الان ن محمد خسته ای برو استراحت کن بعد ک یهو بغلم کرد برد رو کاناپه گذاشت.
-اشکالی نداره خانومم خستگیم رو تو دربیار
-چشم
 
داشتم همینجوری نگاش میکردم ک لباش رو اورد جلو و ب هم گره خوردیم احساس قشنگی داشتم
خیلی کیف میکرد یکم ک لبام رو خورد اومد رو گلوم منم دیگه کمکم داشتم داغ میشدم صدای اه و اوهم همه جا رو گرفته بود تاپم رو در اورد و شروع کرد مالوندن سینه هام از روی سوتینم
منم خودم رو خیس خیس کرده بودم
همش میگفت ماله خودمی بهارم ماله خودمی خانومم .این حرفاش بیشتر حشریم میکرد رسید ب شلوارم .
شلوارم رو در اورد همیشه تا ب کسم می رسید یجوری میشد باز دیدم داره همینجوری نگاه میکنه
-کجایی؟؟؟؟چرا اینجوری نیگا میکنی؟
 
-هیچی هیچی
اینو گفت و شروع کرد ب مالوندن کسم .کسم رو می مالوند همزمان سینه هام رو هم میخورد سینه هام رو ول کرد سرش رو برد بین پاهام شورتم رو با دندون دراورد
شروع کرد ب زبون زدن کسم منم تو اسمونا بودم و اه میکشیدک با هر اه گفتن من اون هم ی جون میگفت تا اینکه گفتم بسه محمد اونم گفت باشه و لباساش رو در اورد اومدم جلوش زانو زدم کیرش رو میخوردم اونم رفته بب.د دیه صداش در اومد داشتم همینجوری براش ساک میزدم ک یهو گفت بسه
بغلم کرد نشوند رو پاهای خودش رو مبل.
-اماده ای؟
-اره عزیزم.
تا اینو گفتم کیرش رو کرد تو کسم ی اه از روی درد و شهوت گفتم
-دردت اومد؟
-ن راحت باش نفسم
 
این رو گفتم و محمد شروع کرد ب تلمبه زدن هر لحظه سرعتش ر وبیشتر میکرد منم دیگه اه گفتنام ب فریاد زدن رسیده بود و میگفتم محکم تر بکن ک یهو من ارضا شدم محمد هم تا این رو دید سریع تر کاره خودش رو کرد و اونم ارضا شد و ابش رو ریخت داخل کسم ک یهو انگار از درون اتیش گرفتم .
همینجور ک تو بغلش اروم بودم ی لب ازش گرفتم و خودم رو تو بغلش جمع کردم .
محمد همش ازم تشکر میکرد و خداخدا میکرد ک موفق بشیم واسه بچه دار شدن
تو بغلش بودم ک گفتم محمد سردمه و بلند شد رفت پنجره ک یکم باز شده بود رو بست.
 
نوشته:‌ ناشناس

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «سوز زمستون»

  1. سلام من متاهلم دنبال یه خانم 24 به بالااز اراک یا اطراف جهت دوستی صمیمی ورازدار ,وسکس محرمانه هستم اگه کسی مایل هست زنگ بزنه 09351603186 در خدمتم

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا