سکس با پیرزن فضول محل

نزدیکای غروب بود که رسیدم خونه کلید رو انداختم توی قفل و دروباز کردم دیدم کسی خونه نیست یه دفعه شنیدم در میزنن پیرزن همسایمون بود تنهایی زندگی میکرد گفت پدرومادرت رفتن خونه عموت گفتن توم بری ..فضول محله بود همیشه توی کوچه بود آمار همه رو داشت ..اصلا حوصله نداشتم برم مهمونی.. هنوز پیرزن که اسمش فاطی بود وایساده بود گفتم حوصله ندارم فاطی خانم خونه میمونم گفت پس شام چی میخوری گفتم هر باشه گفت اگه نمیری بیا خونه من غذا درست کردم باهم میخوریم حوصله اونو دیگه نداشتم گفتم مرسی نه نمیام با هزار اصرار منوبرد خونش یه اتاق و حموم و دستشویی بیشتر نداشت تو همون اتاق هم اشپزی میکرد بوی غذا پیچیده بود یه تلوزیون کوچیک سیاه و سفید داشت گفتم دلش نشکنه یه ساعت میشینم میرم
 
بعد شام خاستم برم نزاشت گفت عزیزم تنهایی خونه چیکار میکنی بمون پیشم نمیدونم چرا قبول کردم بمونم از زمین و زمان حرف میزد منم هی تصدیق میکردم تا اینکه پرسید دوست دختر داری با طنز گفتم کی دوست من یکلاقبا میشه اخه گفت خب جوونای این دوره همشون دوست دختر و پسر دارن. اخر زمونه.. میرن تو ماشین و پار ک و جاهای خلوت کارای بد میکنن گفتم خب چیکار کنن مثلا من ازدواج که نمیتونم بکنم باید حسرت این رابطه ها رودلم بمونه همینطور بحث میکردیم که حرف کشید به جاهای باریک و خودارضایی و سکس و اینچیزا که گفت این چیزا از ما گذشته که یه دفعه ازش پرسیدم اگه الان کسی بود باهاش سکس کنی اینکارو میکردی گفت عزیزم خیلی وقته که من یایسه شدم و اصلا حس سکس و اینا رو ندارم گفتم خب ناراحت نشی اما من که دارم گفت منظورت چیه گفتم من که دوست دختر اینا ندارم تا حالا اونجای هیچ دختریو ندیدم کمی منو راهنمایی میکنی یا اجازه میدی اونجاتو ببینم یه لحظه سکوت کرد نمیدونم چی فکر میکرد که گفت فقط بین خودمون بمونه …خلاصه راضی شد که اونجاشو ببینم کیرم سیخ سیخ شده بود گفتم دراز بکش یه بالش گذاشتم زیر سرش شلوارشو کشیدم پایین دستمو گرفت گفت بسه دیدی گفتم باید پاهاتو باز کنی یه کم باز کرد کسش یه کم مو داشت بور بود چروکیده بود لپاش اویزون رنگش بور بود بزرگ و بادکرده هم بود خدا میدونه چندتا کیر توش رفته بود بادست خاستم بمالم دستمو گرفت گفت دیگه پررونشو گفتم به هیچکی نمیگم بزار ارضا شم گفت خیلی خب زود باش فقط زود ..
 
کسشو با دست مالیدم خیس بود خجالت میکشید گفتم چرا گفت تو کارتو بکن گفتم شلوارمو در بیارم گفت هرکاری میکنی زود خودتو ارضاکن ..لخت شدم لباساشو دادم بالا سینش بزرگ بود پر دستام بود کمی مالوندم بدنش سفید سفید بود کمی کسشو مالیدم خیس شد بعد تف زدم به کیرم گذاشتم لب کسش گفت میخای بکنی توش ??گفتم اره نزاشت تا باهزار اصرار راضی شد کیرمو کردم تو کسش گرم گرم بود چند لحظه بی حرکت بودم کیرمو تکون ندادم گفت زود باش حال عجیبی داشتم خب تا دوسه بار تلمبه زدم ابم اومد گفت تموم شد گفتم نه صبر کن کسشو پاک کردم یه کم با کون و کسش ور رفتم تا اینکه دوباره کیرم سیخ شد ابم از کسش مچکید دوباره کیرمو گذاشتم تو کسش حالم عوض شد همون طور چند لحظه کیرمو بیحرکت تو کسش نگه داشتم خیلی حال میداد اولین بارم بود کیرم توی کس بود باورم نمیشد چندبار که تلمبه زدم اه و اوخش بلند شد دیدم داره حال میکنه سرعتمو زیاد کردم طوری خابیده بودم روش که تکون نمیخورد به شدت میکردمش هی اه و اوه میکرد که گفتم ارضا میشی خندید و گفت تو کارتو بکن با چندتا روش که تو فیلمای سوپر دیده بودم کسشو گاییدم اغده چند سالمو خالی کردم لخت مادرزادش کرده بودم همه جاشو میمالیدم از پستوناش تا کون پاهاشو گذاشتم رو شونم کیرمو هی میاوردم بیرون میکردم توی کسش..
 
کون کسش جلوم بود داشتم خواب میدیدم پاهاشو گرفته بودم کیرمو با اب کسش خیس میکردم میمالوندم به کونش واااای چه لحظه ای بود دوباره کیرمو هل میدادم تو کسش مال خود خودم بود نزدیک چهار بار ابم اومد ریختم تو کسش خیس خیس بود بغلش کردم بوسیدمش و ازش تشکر کردم کیرم بی رمق شده بود بلند شدم و تمیزش کردم و شلوارشو پوشید گفتم ببخش حشری شدم گفت اشکال نداره میوه اورد خوردیم گفت کیرت رو نگهدار برا زنت حرومش نکن بعدش رفتم خونه هربا تو کوچه میدیدمش احوالپرسی گرمی باهام میکرد ولی به اندازه کس یه دختر چهارده ساله باهاش حال کردم ..فرصت پیش بیاد دوباره میرم پیشش براتون مینویسم..
 
نوشته: کمال – سکس با پیرزن

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

4 دیدگاه دربارهٔ «سکس با پیرزن فضول محل»

  1. دمت گرم پیرزنای فضول رو باید گایید کاشکی از کون هم میکردیش .
    فقط چهار بار برات زیاد نبوده اولین بارت بود افرین بر تو تنومند
    این دفعه از کون پنج بار بگاش فقط این پیرزنا خطرین مثل سگ قفل میکنن یه سوزن دنبالت ببر خخخخخخخخ

  2. سلام خيلي دوست دارم بايه خانوم مسن رابطه سكس داشته باشم اگر كسي بود تلگرام پيم بده مرسي
    ايدي@sorvsh

  3. شــــــرور

    من یبار یه پیرزن افغانی را چنان از ڪـون گاییـدم که تا مزار شریف پابرهنه فرار کرد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا