سکس با پری تو شرکت

اسم من نیماست .28 سالمه و توی یه شرکت تبلیغاتی کار می کنم غرب تهران . شرکت ما یه چاپخونه کوچیک هم توی زیر زمین داره .
من توی دفتر شرکت کار میکنم . طبقه سوم . تازه مسئول یکی از واحدها شده بودم و مثلا کلی کیا و بیا پیدا کرده بودم .
یه روز یک خانمی که تازه استخدام کرده بودند رو با یه نامه به واحد ما فرستاده بودند . اسمش پریوش بود . قد متوسطی داشت و پوست گندمی و هیکل روفرم و گوشتی . از این هیکلا که وقتی قدم بر میداره تا یه ربع تمام تنش مثل ژله میلرزه .
هیکل مالی داشت لامصب …
 
من اون روزها فقط به فکر کارم بودم و نمی خواستم دست از پا خطا کنم و موقعیتم رو به خطر بندازم ولی این دختره یه جوری بود که اصلا همه افکارم و برنامه هام به هم ریخت .
از اون روز به بعد فقط تو فکر این بودم که یه جوری مخ پریوش رو بزنم و یه سکس تپل داشته باشم باهاش . فردای اون روز از تو اتاقم شنیدم که دخترای شرکت ایشون رو پری (مخفف پریوش) صدا میکنند .
به خط داخلیش زنگ زدم و گفتم پری یه لحظه بیا .
اومد تو اتاقم و یا لبخند گفت با من کاری داشتید .
هم خوشش اومده بود و هم تعجب کرده بود . از قیافش معلوم بود .
چند روزی گذشت و من هم به بهانه های مختلف اون رو صدا میکردم و باهاش حرف میزدم . در مورد کار ولی با شوخی و خنده . تابلو بود که فهمیده که ازش خوشم اومده . معلوم بود که خودش هم بدش نمی یاد .
مانتو های کوتاه میپوشید و آرایش توپی هم میکرد . همه پسرای شرکت بدجوری واسش تیز کرده بودند . خب خداییش هم خوشگل بود و هم هیکلش بد جور کردنی بود . به سنش نمی یومد ولی کون و سینه های بزرگ و رسیده ای داشت .
دو هفته ای همین جوری گذشت و من مونده بودم تو کف این پریوش لعنتی . راه میرفت و دولا راست میشد و ما رو داشت میکشت .
تا اینکه یه روز یه نامه اومد که آقا شنبه سهامدار های شرکت می خوان بیان بازدید . خیلی هم سخت گیر بودن دیوسا .
به همه چیز سرک می کشیدن . رییس من رو صدا کرد و گفت : نیما یادت باشه بایگانی های بچه ها رو مرتب کنی چون حتما میرن سراغشون . منم گفتم چشم قربان
 
.
پنج شنبه بود و منم گفتم که همه کاراشون رو حسابی مرتب کنند و بعد برن خونه .
به یکی از همکارام گفتم : خانووم رضایی تقسیم وظایف کن واسه بچه ها تا همه چی مرتب بشه .
خودم هم رفتم مدارک اتاق خودم رو مرتب کنم تا این بازدید لعنتی به خیر بگذره .
یاد حرف رییسمون افتادم که گفته بود : بایگانی مهمه . خانووم رضایی گفت : یکی از بچه ها رو فرستادم تو انبار که زونکن ها رو مرتب کنه .
.
بلند شدم تا خودم هم یه سری به انبار بزنم . انبار توی زیر زمین شرکت بود . با آسانسور رفتم پایین و دیدم که چاپخونه تعطیله . یادم افتاد که پنج شنبه ها چاپخونه تعطیله و هیشکی پایین نیست . رفتم سمت انبار . در انبار رو باز کردم که دیدم به به .
پریوش خانووم دولا شده و داره زونکن ها رو مرتب میکنه . پشتش به در انبار بود و متوجه اومدن من نشد .
وااااااااااااااای عجب کونی داشت این دختر . . چون تابستون بود و هوا هم گرم بود یه شلوار نازک و پارچه ای پوشیده بود . دولا هم که شده بود . خط شرتش رو کاملا میشد دید . یه کس اون وسط قلمبه زده بود بیرون به قائده کف دست . لا مصب یه کون داشت که تا دیدم دست و پام شل شد .
یه دفعه همه چی از ذهنم رفت و فقط به خودم گفتم که آقا نیما الان اگه کردیش که هیچی . وگر نه دیگه همچین فرصتی پیش نمی یاد .
سر و صدا کردم و گفتم : پری خانووم خسته نباشی . یه دفعه هول شد و برگشت و رنگش عوض شد . با ناز گفت : مرسی
منم یه ذره اینور و اونور رو نگاه کردم و چند تا سوال درباره زونکن ها ازش پرسیدم و اون هم جواب داد . اون که حرف میزد من فقط به لبهای تپلش نگاه میکردم و تو فکر این بودم که کی میشه اونا رو بخورم .
پرسیدم زونکن های امسال رو کجا چیدی ؟ گفت : اونور انبار . الکی گفتم : ای بابا . مگه خانووم رضایی نگفت بهت که اونها باید این جلو باشند . هول کرد بیچاره گفت : نه به خدا . چشم الان میارمشون این جلو میچینم .
منم گفتم : نه بابا شما خسته شدی . من خودم هم کمکت میکنم . یه خورده تعارف کردیم و مشغول شدیم .
 
وشط کار همش دید میزدم و فکر میکردم که چکار کنم . بدجوری رفته بود تو مخم . دولا میشد و این سینه های گندش آویزون میشد . زبون من هم آویزون تر . چند بار هم مالیدم بهش . نمی دونم . شاید هم متوجه شد و به روی خودش نیاورد.
یه دفعه پشت قفسه ها پاش به یه کارتون گیر کرد و افتاد زمین . رفتم دستش و گرفتم بلندش کردم . بیچاره ضایع شده بود و ناراحت بود . منم گفتم اشکالی نداره . لباساش خاکی شده بود . شروع کردم با کمک خودش به تکوندن لباسهاش . اون جلوی مانتوش رو داشت تمیز میکرد منم زدم به سیم آخر و شروع کردم با دست روی کونش رو تمیز کردن . میزدم به کونش و اون کون گردش هم میلرزید . داشتم دیوانه میشدم که دیدم دیگه خودش رو تمیز نمیکنه و فقط داره منو نگاه میکنه و با خجالت لبخند میزنه . گفتم چرا میخندی ؟ گفت : هیچی همینجوری
بلند شدم وایسادم و صورتم جلوی صورتش بود . دیگه دست خودم نبود . بی اختیار رفتم جلوتر و لباش رو بوسیدم . رنگش پریده بود . نگران بودم که واکنش بدی نشون بده . دیدم سرش رو انداخت پایین و هیچی نگفت و لبخند همیشگیش رو لبش نشست .
فهمیدم که بلههههههههه . انگار دارم به آرزوم میرسم .
دوباره رفتم جلو و با پر رویی لبش رو بوسیدم و شروع کردم خوردن اون لبهای گوشتی و خوشمزش .
همراهی میکرد . یواش یواش دستمون رفت دور کمر همدیگه و شروع کردیم به عسق بازی .
چشمام و بشته بودم و داشتم حسابی حال میکردم که یهو صورتش رو کشید عقب . من ریدم به خودم . گفت : به وقت کسی نیاد . گفتم : نه بابا . ترسوندی منو
چند دقیقه ای لبش رو خوردم و حسابی مالیدمش . از روی مانتو هم لامصب داشت آبمو میاورد . رفتم دکمه های مانتوش رو باز کنم که دیدم خودش هم داره کمکم میکنه . خیلی حال کردم .
یه تی شرت یقه باز صورتی تنش بود . آروم زدمش بالا و وااااااااااای یه جفت سینه نپل نرم ژله ای . عجب منظره ای . سوتینش رو داد بالا و منم رفتم سراغ نوک قهوه ای سینه هاش . قاطی کرده بودم نمی دونستم کدوم رو بخورم . یکی رو میخوردم و اون یکی رو میمالیدم . تو دستم جا نمی شد لا مصب . خیلی نرم بود . با همه سینه هایی که تا حالا دیده بودم فرق داشت .
 
خیلی یواش و با صدای آروم و نازش ناله میکرد و آخ و اوخ میکرد .
گفتم: دوست داری .
گفت : آره خیلی . دارم دیوونه میشم .
گفتم : خب دیوونه شی چی میشه .
گفت : دیگه دیگه .
گفتم : یعنی چی دیگه دیگه .
گفت : گفت : میکشمت اینجا
گفتم : منم همینو می خوام
آروم آروم دکمه شلوارشو باز کردم و کشیدمش پایین و شروع کردم مالیدن کونش . واااای داشتم دیوونه میشدم .
از کنار شرت صورتی و باریکش دستم و کردم تو شرتش و مستقیم رفتم سراغ کسش .
عجب کس نرمی بود . خیسه خیس بود . خیلی شهوتی شده بود و هی میگفت : زود باش دیگه . کارت و شروع کن . دیر شد
گفتم : نگران نباش کسی نمی یاد . همه اون بالا مشغولند
گفت : به خاطر اون نمی گم که . دارم میمیرم ………..یالا
منم شلوارم رو کشیدم پایینو و حاج آقا رو بیرون آوردم .
کیر من زیاد بزرگ و کلفت نیست . اما کوچیک هم نیست . خوبه
یه خورده با دست کیرم رو مالیدم و آمادش کردم و دادم دستش . اون هم انگار منتظر همین بود . بدون اینکه من بگم نشست جلوی پام و یه دفه همشو کرد تو دهنش .
نه با دهنش تلمبه میزن و نه با دستش کاری میکرد . فقط تا ته کرده بود تو حلقش و آروم آروم میک میزد .
 
بابا این دختره خیلی حرفه ای بود . حتما تا حالا خیلی کیر خورده بود که اینقدر کارش رو بلد بود . فکر نمی کردم اینقدر شهوتی باشه . یواش یواش شروع کرد ساک زدن . من دیگه چشمام رو به زور باز نگه داشته بودم . تمام تنم بی حس شده بود . ساک زدنش رو دوست داشتم . با صدا ساک میزد . همین هم داشت منو دیوونه تر میکرد .
دیگه فرصت به لیس زدن کسش نرسید . بلندش کردم و بردم کنار دیوار و گفتم : دولا شو .
دولا شد و دستش رو گذاشت رو قفسه جلوییش. کمرش رو داد پایین و اون کون گوشتی و گندش رو داد بالا .
وااااااااای چه منظره ای بود . چنان سکسی وایساده بود که اگه میگفتن پریوش بازیگر پورن بوده اصلا تعجب نمی کردم .
کیر من دیگه تف لازم نداشت . انقدر ساک زده بود و اون رو تا ته حلقش فرو کرده بود که هنوز هم داشت آب دهنش از کیر من میچکید .
چسبیدم پشتش و کیرم رو لای شیار عمیق کونش میمالیدم
گفت : میدونی که من دخترم
گفتم :آره خب . چطور ؟؟
گفت : هیچی . فقط خواستم بگم که یه وقت هوس کس نکنی
گفتم : باشه عزیزم . نگران نباش
گفت: یالا دیگه . بکن توش که دارم میمیرم لعنتی
منم سر کیرم رو گذاشتم رو سوراخ قهوه ایش و آروم هل دادم توش
زیاد تنگ نبود . معلوم بود که قبلا زیاد از کون داده
دهنش و باز کرده بود و نفس نمی کشید
یه کم تند تر فشار دادم که گفت: آخ مامان .پاره شدم
منم زود درش آوردم
گفت : تو کارتو بکن و به حرفای من گوش نده
 
دوباره کردم توش و آروم هل دادم تو کونش . تا ته رفته بود توش . داغ و نرم بود . یه کم همونجوری وایسادم و بعد شروع کردم به کردن . عالی بود . دستم دور کمرش بود و تلمبه میزدم . خیلی نرم بود . تنش میلرزید . سینه هاش آویزون بود و تکون میخورد . یواش یواش دیگه دیوونه شده بود و دستش رو گذاشته بود رو تن منو .خودش رو به من میکوبید . آه و ناله میکرد و با ناز فقط میگفت : بکن ….آآآآآآآآآه بکن اووووووووووووووف بکن تو کونم …..پارم کن >>>>
گفتم : کون دادن رو دوست داری
نفس نفس میزد گفت : عاشقشم . عاشق کیرتم اوووووووووووف بکن …..محکم تر بکن تو کونم .>>>>>>>>کیرتو دوست دارم آآآآآآه اندازه خودمه
محکمتر میکردم و با دستام سینه هاش و میمالیدم . سینه هاش گنده بودن و میلرزیدن ..
جفتمون حسابی عرق کرده بودیم و نفس نفس میزدیم .
برش گردوندم و نشوندمش رو کارتن ها و رفتم لای پاهاش وایسادم. خودش پاهاش رو آورد بالا و کیر منو که داشت منفجر میشد یکم مالید و کرد تو کونش … .
همش گفت : بکن ………محکم بکن ………این حالت کون دادن رو دوست دارم ……….پارم کن کیر من
محکمتر میکردمش و لباش رو میخوردم . بوی تنش داشت دیوونم میکرد .. چشماش قرمز شده بود و مست مست منو نگاه میکرد و زیر لب حرفای سکسی میزد
یه دفه منو محکم بغل کرد و کیرم رو محکم تو کونش فشار داد . تنش میلرزید . نفسش هم میلرزید
آب از کسش داشت میریخت رو کیرم . واااااااای این دختر دیوونه سکس بود .
شل شد و چشماش رو بست و همش زیر لب میگفت : وااااااااااااااای مرسی … مرسی ……….. خالی شدم ………..عالی بود
 
دوباره شروع کردم تلمبه زدن و مالیدن سینه هاش
گفتم : پری دارم میام
با اون چشمای خمارش آروم گفت : جوووووووووووووون بده بخورمش عشقم
کشیدم بیرون و اون هم اومد پایین و نشست جلوم و کیرم رو کرد تو دهنش و شروع کرد ساک زدن .
یه خوردی کیر منو خورد تا آب من با فشار ریخت تو دهنش . حتی یه قطره هم بیرون نریخت . همشو تو دهنش جمع کرد و بعد هم قورت داد . با زبونش کیرم رو لیس میزد و میخندید .
من دیگه نا نداشتم حرف بزنم . خالیه خالی شده بودم .. عالی بود .
گفتم : پری مرسی … تو واقعا محشری تو سکس
گفت : تو هم خیلی خوب بودی . من که حال کردم
بلندش کردم و بغلش کردم و گفتم : دیگه لباس بپوش تا کسی نیومده
لباسامون رو مرتب کردیم و اول من رفتم بالا و اون هم یه ربع بعد اومد
شنبه به خاطر زحماتش توی مرتب کردن بایگانی یه نامه به رییس نوشتم و واسش 100 هزار تومن تشویقی درخواست کردم .
بعد ها هم چند باری با هم سکس داشتیم .
شاید حالشو پیدا کردم و براتون نوشتم .
ولی تا امروز هم هنوز دختری مثل اون حشری و دیوونه ندیدم و نکردم
.
 
 
نوشته: نیما

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا