نقشه من برای کون دختر همسایه

سلام

من اسمم سهیله و بیست و پنج سالمه، این خاطره ماله پنج سال پیشه و چون شیرین ترین خاطره ی سکسم بود رو واستون مینویسم…

اون موقع ها تازه رفته بودیم ی محله جدید و از همون روزای اول دختر همسایه مون چشممو گرفته بود،خلاصه ما که مثل خر تو کف هیکل این دختر مونده بودیم، کم کم خواستم بهش ی جوری نزدیک بشم،خلاصه الکی تو کوچه ول بودم تا اونو ببینم،هیچ اطلاعاتی هم ازش نداشتم،فقط هیکلش و قیافش جلو چشمام بود، بعداز مدتی تلاش فهمیدم که اسمش چیه و چیکارس ،اسمش فاطمه بود و انگاری پیش دانشگاهی بود، و روزای زوج بعدازظهر ی کلاسی میرفت،دوست پسرم نداشت شایدم داشت، یه نظر میومد دختره پایه ای نباشه چون خیلی سر بزیر بود،ولی تیپش آدمو هوسی میکرد، خیلی استرچ میپوشید، من گفتم هرچی بادا باد روز شنبه بود من کارو زندگی رو ول کردمو رفتم آرایشگاه خوب به خودم رسیدم، اومدم خونه و تا بعدازظهر منتظر بودم و تیپ شیکو اسپرت زدم و ساعت چهار رفتم منتظرش شدم،دیدم که اومد بیرون با ی مانتوی سفید نسبتا کوتاه،ی جوری خودمو بهش نزدیک کردم که ضایع نباشه،و شروع کردم به گفتن که چشمام قفل شده بود رو سینه هاش که بدجوری برجسته بود و لامصب کرست نداشت نوک سینه هاش معلوم میشد، از نگاه چتیه من فهمید که چمه،و یکم خودشو جمو جور کرد، تا ایستگاه همراهیش کردمو در آخر شمارمو دادم گفتم اگه کاری امری چیزی داشتید رو من حساب کنید،بعدشم خوشحال برگشتم و منتظر تماس،همش اون سینه های ورقلمبیده ی کوفتی میومد تو ذهنم،اوضاعم خیت بود،شب شد منم منتظر تماس ولی تا صبح بیدار بودم کسی زنگ نزد، نامید شده بودم،و صب بلند شدم رفتم سر کارم.

 

چند، روزی گذشت ولی فاطمه زنگ نزد، ی روز صب به طور اتفاقی دیدمش که داشت مدرسه میرفت،سرمو انداختم پایین چون بهم پا نداده بود حسی خوبی نداشتم، که بهم نزدیک شدو گفت اقا سهیل ببخشید،رومو طرفش کردمو نگام افتاد به سینه هاش سریع نگاهمو دزدیدم و گفتم بله که گفت چرا خطت خاموشه خلاصه من بدبخت رقم اخر شمارمو اشتباه نوشته بودم،شمارمو بهش گفتم و یادداشت کرد،و دقیقا عصرش زنگ زد،خلاصه مخشو ریختم و باهاش رفیق شدم،و باهاش بیرون قرار گزاشتم ولی من از قرار مرار خوشم نمیومد و فقط تو فکر سکس باهاش بودم، بهترین رفتارو از خودم نشون دادم وقتی باهاش بودم،و کم کم حرفامونو سکسی تر میکردم و عکس العملای خوبی میدیدم،ولی بازم خایه نداشتم بگم سکس میکنی یا نه،و ی روز که هیچکس خونموم نبود منم تو کف سکس با فاطمه بودم بهش زنگ زدم و گفتم که بیاد خونه ی ما، گفت میام ولی فکر بد نکنی با این حرفش شهامتم پرید،ولی شهوتم شهامتمو زیاد میکرد، دیدم بیست دقیقه بعد اومد زنگ زد که در خونتونم درو باز کردم عجب دافه توپی شده بود،ی آرایش ملایم با ی مانتوی صورتیه کوتاه و ساپورت مشکی و ی یقه ی نیمه باز، داخل آوردمش و ی آبمیوه آوردم و دیدم شالشو گزاشت کنار ،منم که باهاش راحت بودم و حرکتای زیاده روش زده بود الا سکس،خودمو چسبوندم بهش دستمو انداختم دور گردنش زل زدم بهش آروم در گوشش کسو شعرای عاشقونه میگفتم،شروع کردم لباشو خوردن هی خودمو بهش نزدیک تر میکردم، ی لحظه دلو زدم به دریا دستمو کردم تو یقش و بردم رو سینه هاش وای خدا سینه های سفتو خوش فرمی داشت،،کیرم شق شده بود روانی، دستشو گرفتم بردمش تو اتاق خوابو از پشت بغلش کردم و باهام توی همون حالت رفتیم رو تخت و من که حشرم چسبیده بود به سقف دکمه های مانتو شو باز کردم،معلوم بود اونم حالش بده،مانتوشو کندم ،ی کرست کرم رنگ داشت من که دیگه طاقت نداشتم سریع کرستشو کندم و لباسای خودمم دراوردم، حالا بار اولم بود نمیدونستم چیکار کنم؟ کیرمو دادم دستش دیدم گزاشت دهنش معلوم شد با تجربس،ی ساک حرفه ای واسم زد منم کیرمو گرفتم گزاشتم لای سینه هاش،طوری که فاطمه به پشت خوابیده بودو منم روش،بودم زل زدم تو چشماش و فقط عقبو جلو میکردم بعداز ده دقيقه ابم اومد،دیگه دست خودم نبود همون جا روی سینه هاش خالی کردم ،و دستمال آوردم و پاکش کردم،شروع کردم به بوسیدن لباش…

 

محکم بغلش کردم و نشوندمش رو کیرم که شل شده بود ده دقیقه تو همون حالت نگهش داشتمو از اثابت سینه‌های خوشگلش به بدنم لذت میبرم،قیافه ی خوشگلی داشت که بدون لباس خوشگلیش ده برار میشد.من که کیرم نیم خیز،شده بود،بهش گفتم به شکم روی تخت بخوابه،کیرمو اینقدر وسط شافت کونش عقبو جلو کردم که مثل سنگ شد دوتا ناخونمو کردم تو کونشو و درحالی که کیرم وسط کونش،عقبو جلو میشد داشتم جای کونشو باز میکردم، بعداز چند دقیقه کیرمو کرم زدم و اروم گزاشتم تو کونش و هل دادم که انگاری لیز خورد و تا ته رفت خیلی حال کردم ولی دیدم فاطی ی جیغ بلند کشید که بعداز چندبار تلمبه زدن جیغش به صداهایه ملایمه سکسی تبدیل شد،،گفتم داگی استایل بریم، چهار دستو پا که شد با ی دستم سینه شو گرفتم و دسته دیگمو گزاشتم رو کمرش،کونش،حالا جا باز،کرده بود و منم تند تند عقبو جلو میکردم صدای نفس کشیدن تو سکوت اتاق میپیچیدو منو بیشتر حشری میکرد،محکمتر و سریعتر به این کارم ادامه دادم که صدای شاپ شاپه عجیبی بلند شد، چاک کونه سفیدش و لنگای کشیده ی خوشگلش. دیوونم کرده بود، هنوز تو حالت داگی بوديم که بعداز ده دقیقه ابم اومد از کونش کشیدم بیرون و خالی کردم رو کمرش، و دوباره پاکش،کردم و بیحال خودمو انداختم روش و فقط سینه هاشو مک میزدم اینقدر لیسشون زدم که زبونم بی حس شده بود، بعدش گفتم ی حالییم به فاطمه بدیم پاهاشو از هم باز کردم و زبونمو کشیدم رو کسش. ی کس کوچیک که از رنگ بدنش یخورده تیره تر بود داشت، منم با دستم بالای کسشو میمالوندم و با زبونم لیسش میزدم اینقدر لیس زدمو مالیدمش که خسته شدم و بالاخره بعد ربع ساعت ا رگاسم شد فقط از روی لرزش خفیف بدنش فهمیدم وقتی ارگاسم شد با پاهاش سرمو همونجا قفل کرد،منم اروم خودمو کشیدم بالا و چند بآر اروم بوسش کردم،حدودا یک و نیم ساعت گذشته بود که اصلا متوجه نشدم،دیر بود هر لحظه ممکن بود کسی بیآد، لباسامونو پوشیدیم باهم زدیم بیرون،بعداز سکس با فاطمه ازش سیر شده بودم ولی خودمو مدیونش میدونستم، بعداز یکی دوهفته با ی بهونه ی مسخره باهاش بهم زدم،اونم واسش مهم نبود و هیچی نگفت، معلوم شد از اون دختراییه که قبل ازدواج با دوست پسراش حسابی حال میکنه، منم با راحتی کامل ازش جداشدم و به آرزومم رسیده بودم، بعداز چند وقت شنیدم با یکی دیگه دوست شده…

 

نوشته: سهیل

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا