سکس با مامان سکسی

سلام.

من سپهر هستم 19 ساله از اراک خاطره ای که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به 20 روز قبل که مدارس تعطیل شدن منم بیکاربودم ی روز داشتم نت گردی میگردم رفتم تو ی سایت سکسی ی فیلم پیداکردم که سکس تو حالت بیهوشی بود حقیقتش خیلی روم تاثیر گذاشت و بد افتادم به فکرش اما خب کسیو نداشتم که بخوام روش امتحان کنم نزدیک ترین گزینه مامانم بود… مامانم 41 سالشه خداییش خیلی‌ خوشگل و جذابه… تپل و ریزه میزه هستش اما سینه هاش سایزش 85 با چشمای سبز‌ و موهای لخت مشکی‌…

 

تو فامیل و اشناها کسی‌ نیست که نخواد مامانمو بکنه از جمله خودم. سکس با مامان سکسیهزارجور نقشه ریختم تااینکه ی شب بابام رفته بود تهران و منو داداش 5سالم با مامانم تنها شدیم تصمیم گرفتم نقشمو عملی کنم مامانم هرشب قبل از خواب ی لیوان شیرگرم میخورد و میخوابید اونشب من حین اینکه شیرو گذاشته بود رو گاز تا گرم بشه دوتا قرص لارازپام خورد کردم و ریختم توش اونم خورد و گرفت خوابید منم رفتم دراز کشیدم پای تلوزیون تا قرص اثر کنه اما خب دل تو دلم نبود ساعت دو نصفه شب بود تلوزیونو خاموش کردم رفتم اتاق داداشم دیدم خوابه خواب بود خیالم راحت شد اومدم بالا سر مامانم اروم صداش کردم دیدم جواب نداد تکونش دادم اما خب انگار نه انگار فهمیدم که قرصا بدجور اثر کردن…

سریع تی شرت و شلوارمو دراوردم رفتم دسیتای مامانمو دادم بالا یواش پیرهنشو دراوردم ی سوتین سفید گلدار تنش بود خیلی حشری شده بودم سوتینشو دادم بالا دوتا سینه خیلی ناز با هاله قهوه ای کمرنگ زد بیرون گرفتمشون دستم شروع کردم خوردن محکم لیسشون میزدم یکم که خوردم رفتم سراغ دامنش یواش دادمش بالا ی شورت قرمز توری پاش بود شرت و دامنو کشیدم پایین برش گردوندم به پشت ی تف انداختم رو سوراخ کسش ی تفم انداختم رو کیر خودم اول یکم باکیرم رو سوراخش کشیدم که خیلی حال داد

 

بعد ی دفعه تا ته کیر 18سانتیمو کردم توش ی تکون خورد اماخب بیدار نشد شروع کردم تلمبه زدن عین کوره داغ بود کسش افتاده بودم روش و تند تند تلمبه میزدم تقریبا یک ربع تلمبه زدم تا اینکه حس کردم داره ابم میاد کیرمو کشیدم بیرون و مامانمو دمر کردم و کیرمو کردم لای پاش چندتا تلمبه زدم یهو ابم بافشار زد بیرون ریخت لای پاش چنددقیقه تو همون حالت موندم بعد بلند شدم با دستمال ابمو پاک کردمو و لباسامونو پوشیدم و گرفتم خوابیدم صبحش خیلی ترس داشتم که نکنه بفهمه دیشب کردمش اما خب خداروشکر چیزی نفهمیده بود فقط میگفت بدخوابیدم سرم خیلی درد میکنه …

امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه

 

سپهر