کردن زن عموی خوشگل و حشری

من نیمام 18 ساله قدم 170 خیلی خوش خنده و شوخ بازم داستان از اونجایی شروع میشه که امسالم مثل هر سال وقتی مدرسه ها تموم شد مهمونای ما از شهرستان اومدن خونه مامان بزرگم که طبقه بالاش عموم اینا هستن خونشون آپارتمانی نیست ولی از بغل حال پله میخوره میره بالا که خونه عموم ایناست که تو راهرو نرسیده به خونه یه اتاق کوچیک هم دارن من وقتی شنیده ام عمه ام اینا اومدن بدو بدو رفتم خونه مامان بزرگم که پیش پسر عمه ام باشم تا شب ما کلی قلیون کشیدیمو پاسور بازی کردیم عمومو زنعموم هم پایین بودن منو پسرعمه ام سعید کلی مسخره بازی در آوردیمو خندیدیم زنعموم هم با ما بود یه زن24 ساله با یه دختر3 ساله تا این که شب موقع خواب شد ما جاهامونو انداختیم پایین خوابیدیم شب وقتی همه خواب بودن منو سعید داشتیم با زیدامون اس بازی میکردیمو با هم حرف میزدیم که سعید گفت مریم(زنعموی من زندایی اون)زن خوشگلو خوش اندامیه راستش زنعموم واقعا خوشگل بود لباسای باحالی میپوشید آرایش ملایم میکرد خیلی هم با ما عیاق بود چون نسبت به همه جاریاشو خواهر شوهراش کوچیکتر بود بیشتر با ما بود در همین حال که سعید حرف میزدم به سعید گفتم اگه میخوای مخشو بزن اونم گفت چه جوری تا این که یهو اون موقع شب به سعید اس اومد نگاه کرد دید بله مریم خانوم به سعید اس داده بیداری؟ سعیدم گفت اره چون اون موقع شب اول رمضون بود و میخواستیم سحری بلند شیم نخوابیده بودیم

 

بعد مریم پرسید نیما خوابه منم گفتم بگو آره خوابه سعیدم براش نوشت آره خوابیده بعد مریم گفت چیکار میکنی سعیدم گفت دارم با زیدم اس بازی میکنم مریمم گفت پس مزاحم نمیشم منم گفتم تو هم بنویس نه مزاحم نیستی سعیدم همینو نوشت بعد مریم جواب داد اس بازی با اون یه صفای دیگه داره مزاحم نمیشم سعید به من گفت چی بگم گفتم بگو ردش کردم رفت اون همیشه هست ولی اس بازی با تو یه افتخار دیگه است سعیدم همینو نوشت آقا خلاصه اینا تا سحر اس بازی کردن سعید گفت سحری بیا پایین اونم گفت نه بالا میخورم اگه میخوای تو بیا بالا منم گفتم بگو ضایع است منم بیام بالا سحری بخورم اونم فرستاد بعد مریم گفت نه چرا ضایع است بگو میرم با زندایی سحری بخورم سعیدم گفت قول نمیدم ولی ببینم چی میشه خلاصه اس بازیشون تموم شد سعید رفت بالا سحری خورد منم الکی رفتم بهش سر زدم اینم بگم پسرعمه ام یه سال از من بزرگتره تا این که فردا شد تا شب یکم دیگه اس بازی کردن اس بازی کردن موقع خواب دوباره نصف شب اس قبلی رو تکرار کرد گفت خوابی سعیدم گفت نه آقا خلاصه اینا اس بازی کردنو منم به سعید مشاوره میدادمو کمکش میکردم تا این مریم شارژم تموم داره میشه بای منم به سعید گفتم یه شارژ بفرست واسش سعیدم یه هزاری فرستاد واسش دوباره سحر شدو سحری خوردیم ولی ایندفع نزاشتم سعید بره بالا بعد سحری  دوباره مریم اس بازی رو حدود یه ساعت شروع کرد تا این که سعید گفت اگه اجازه بدی خوابم میاد مریمم گفت نه سعید گفت عجب غلطی کردیما مریمم ناراحت شد خدافظی کرد

 

اینا هرروز به هم نزدیکتر میشدنو منو از همه ماجرا خبر داشتم تا چند روز بعد که همه دور هم جمع بودیم داداشم اومد خونه مامان بزرگم یکی دیگه از پسر عمه هام هم اومده بود که یه سال از من کوچیکتره خ

لاصه شبو من رفتم خونه خودمون و سعید و داداشمو اویکی پسرعمه ام به بهونه این که پایین نمیشه خوابیده اون پیرمرد پیرزن تند تند میرن دستشویی رفتن تو اون اتاقی که تو راهرو نرسیده به خونه عموم بود خوابیدن منم اون شب اصلا کاملا یادم رفت از سعید بپرسم چیکار کردش فرداش همگی رفتیم پارک خانواده ما عمه هام پسر عمه هام عموهام و… تو پارک ما رفتیم قلیون گرفتیم کشیدیم که سعید گفت من نمیخوام اونجا بخوابم هر چقدر پرسیدیم چرا نگفت تا این که موقع برگشتن من دوباره رفتم خونه مامان بزرگم و با سعید خوابیدیم سعید یه سری اس ام اس بهم نشون داد که متوجه شدم بله دیشب که من نبودم اینا کارشون بالا گرفته مریم خانوم بالا خره عاشق سعید شده بود چون تو اس گفته بودم میخوام بغلت کنم بغلم کنی و از این حرفای عاشقانه شب مریم دوباره اس داد ولی سعید نمیخواست جواب بده من گفتم جواب بده ولی نه به اون صمیمیت نشون بده حوصله نداری آقا خلاصه نگو اینا همدیگه رو بغل کرده بودنو منم از همه چی خبر داشتم تا من سعید راضی کردم کشید عقبو مریم ناراحت شدو رفت پیش رونپزشکو اینچیزا تا حالش خوب شد و کلا از این فاز اومد بیرون منم کونم سوخته بود چرا با سعید اینکارارو کرده من که 7 ساله همه کاراشو انجام میدم چرا به اون پا داده بود تا این که سعید اینا برگشتن بندرعباس خونشون و طی یه جریانی مجبور شدم به مریم گفتم که من از قضیه خبر دارم ولی گفتم قایمکی خودم فهمیدم و نفهمید سعید به من گفته اول مریم انکار کرد منم گفتم زنعمو من بچه نیستم که میای از اتاق لباس بر میداری میری پیش سعید عوض میکنی اینقدر گفتم تا تسلیم شد حتی سعید بهم زنگ زد گفت که سینه های85 مریمو گرفتم دستم واز لاش بوس میکردم و مریمم حشری شده بود هی کسشو میمالیدو میگفت سعید دوست دارم

 

خلاصه وقتی مریم فهمید من از همه چی خبر دارم یهو فشارش افتاد قش کرد افتاد زمین منم بدو بدو رفتم سمتش بغلش کردم چندتا سیلی بهش زدم آب قند دادم خورد حالش سرجاش اومد بعد گفت خب حالا چی میخوای گفتم من میسوزم از این که با سعید اینکارارو کردی گفت خب که چی گفتم منم میخوام اونم گفت گمشو من یه بار همچین غلطی کردم بسمه دیگ امکان نداره منم گفتم آبروتو میبرم گفت هر غلطی میکنی بکن رفتم پایین عصبانب بودم دیدم اس داد یه لحظه بیا بالا رفتم دیدم داره گریه میکنه دلم سوخت رفتم کنارش نشستم بغلش کردم اشکاشو پا کردم بعد از لپش یه بوس کوچولو کردم تا این که حالش خوب شد و عموم از سرکار اومد و من رفتم پایین نصف شب دوباره شروع کرد اس بازی با من تا دو سه شب بالاخره مخشو زدم فرداش عموم که رفت سرکار چون شب میومد راحت رفتم خونشون گفت همش تقصیر سعید بودو اون مجبورم کرد من اونو دوست داشتم ولی اون سواستفاده کرد منم الکی گفتم میدونم بابا عیب نداره کاریه که شده حالا همش منم اخر شب زنگ میزدم به سعید آمار میدادم که چی کارا کردیم اون روز دخترش مهد کودک بود منم بغلش کردمو دیدم اصلا حال نداره یهو لبامو رو لباش قفل کردم همینطوری که لباش میخوردم داشتم کمرشم میمالیدم که یهو ازم جدا شد گفت از جلوتر نروها گفتم چشم دوباره بغلش کردم زبونمو کردم تو دهنش و چرخوندم دیدم اونم حشری شده داره لبام گاز میگیره مانتویی که پوشیده بود رو در آوردم با تاب بود اخم کرد گفتم کار ندارم میخوام محکم تر بغلت کنم بعد تف کردم زیر گلوش و آب دهنم لیز خورد رفت پایین لای سینه هاش منم انگشت اشارمو بردم لاش و کشیدم بالا بعد شروع کردم زیر گردنشو خوردم همونجوری که رو مبل نشسته بودیم هی دستمو پشت کمرش میزدم مو میمالیدم که یهو دیدم آیفونشود صداش در اومد خواهرش بود که دختر مریمو از مهد آورده بود

 

زود لباس پوشید رفت بچشو گرفت اومد بعد به من گفت بسه دیگه منم تو کونم عروسی بود که بالاخره داره انجام میشه دخترش که رفت تو اتاق لباس عوض کنه به زنعموم کیرمو نشون دادم که داره منفجر میشه اومد لبامو بوسید و دستشو رو از شلوار رو کیرم کشید بسته گمشو منم رفتم دستشویی خودمو خالی کردم و رفتم چند دقیقه پایین پیش مامانو بابابزرگ نشستم و رفتم خونه فرداش دوباره رفتم خونه مامان بزرگم یه ساعت نشستم و دوباره رفتم بالا تو راه پله یه یالله گفتم گفت وایسا نیا چشاتو ببند بیام از اتاق لباس بردارم منم مثلا چشامو بستم ولی دیدش زدم با یه تاب بود که سینه هاش خیلی بیرون بودو معلوم بود با یه شلوارک توسی که کونش داش پارش میکرد رفت یه مانتوی کوتاه پوشید اومد رفتم نشستم رو مبل رفت چایی آورد وقتی خم شد که چایی رو بزاره رو عسلی از بالای مانتوش که دکمه هاشو نبسته بود سینه هاشو دید زدم دیدم اونم داره منو نگاه میکنه منم خندم گرفت گفت زهر مار چیه انگار تو عمرش ندیده منم گفتم جنس با جنس فرق میکنه بعد نشست مبل رو به رویی و با هم داشتیم حرف میزدیم گفت بدجوری هوس قلیون کردم منو رفتم قلیونمو که پایین خونه مامان بزرگم جا گذاشته بودم آوردم بلا چاق کردم و کشیدیم خیلی باحال میکشید بعد که سرش گیج رفت خودشو الکی زد به سر گیجه منم میدونستم الکیه ولی فرصتو از دست ندادم دستمو گذاشتم دور کمرش و خودمو تکیه گاهش کردم بعد اونم همونجوری موند قلیونو که داشتم میکشیدم یه دونه عمیق کشیدم و یهو لبامو بردم سمت سورتش وفوت کردم سمت صورتش اونم گفت اووه چه خنک بود حال داد منم یکی دیگه همونجوری کشیدم . این دفعه لبامو گذاشتم رو لباش و فوت کردم تو خیلی باحال شد هو از لای لبامون هم از دماغامون دود میومد بیرون بعد دیگه قلیونو گذاشتم کنار خوابوندمش زمین اینم بگم دخترش تو اتاق خواب بودش بعد با دستم از زیر مانتو بازوها شو محکم گرفته بودمو میمالیدم اونم زانشو رسون به کیرم و مالوند بهش بعد لبامو جدا کردم کل صورتشو بوس کردمو زبون زدم خیلی خوشش اومده بود

 

دستامو آوردم از رو تابش سینه هاشو مالیدم فهمیدم کرست نپوشیده سر سینشو از رو تاب گرفتم فشار دادم ضربانم رفته بود رو هزار اونم همین طور شده بود شالشو کشیدم کنار دستم کشیدم رو موهاشو دوباره لب گرفتم ازش دستمو از زیر تاب رسوندم به سینه هاش سردی دستام که خورد به سینه هاش یهو گفت اییی منم که اون کار بیشتر حشریم کرد مانتوشو سریع در آوردم بعد بندای تابشو کشیدم آوردم گذاشتم رو بازوش اونم تمام این مدت زل زده بود تو چشام بعد سینه هاشو از زیر تاب کشیدم بیرون وایییییییی نمسدونی چقدر بدن سفیدی داره خیلی پستونش خوشگل بود با سر قهوه ای کم رنگش دیونم کرد اول یکم با دستم مالیدمو دوباره لبای شیرینشو خوردم بعد اومدم زبونمو گذاشتم رو سینه چپش یکی از دستامم گذاشتم رو اونیکی سینه اش و مالیدم تند تند داشتم میخوردمش میک میزدم خیلی حال میداد دلم میخواست همشو جا بدم تو دهنم اونم نفساش عمیق شده بود سرمو فشار میداد به سینه هاش که بیشتر حال میکردم رفتم سراغ اونیکی سینه اش دستمو گذاشتم از روی شلوارک رو کسش که دیدم شلوارکش خیسه گفتم آبت که نیومده گفت نه بابا زوده فعلا بعد رفتم پایین تر شکمشو لیس زدم وقتی رسیدم به نافش زبونمو کردم توش هی میک زدم دورشو لیس میزدم اونم قلقلکش میومدو میخندید تو همون حالت دستامو گذاشتم دو طرف شلوارکش تا زیر کسش کشیدم پایین دیدم شرتم نپوشیده آقا نمیدونی چه کس تمیزی بود پرسیدم چقدر تمیزه گفت امروز رفتم حموم موهاشو زدم حشرم زد بالا واسه همین شرت کرست نپوشیدم منم یهو کل شلوارکشو در آوردم افتادم به جونش اول یه لیس زدم روش یهو گفت آه ه ه ه آه منم گفتم جون با دوتا انگشتش لاشو باز کرد با اون یکی دستش سرمو فشار داد به کسش اول دماغم خورد به کسش منم سرمو کشیدم بالا و زبونو کردم تو کس صورتیش خیلی خوش مزه بود زبونمو میکردم توش راستش من خودم چیزی بلد نبود تا این حد اما به لطف داستانا و فیلمایی که دیده بودم یه چیزیای بلد شده بودم خلاصه هی زبون میزدم دستمو بردم بالای کسشو هی مالیدم دیدم پاهاشو جمع کرد دور سرم و هی سرمو فشار داد به کسش محکم داشت آه میکشید منم دستمو گذاشتم رو دهنش که صدا نره پایین دیدم آبش داره میاد همچین با فشار اومد پاشید تو صورتو دهنم که خودم حال کردم اونم از شهوت اینقدر محکم دستمو گاز گرفت که نزدیک بود منم داد بزنم ولی خودمو نگه داشتم بعد یهو شل شد با حال ندار گفت خیلی حال داد مرسی تو نمیخوای لخت شی

 

یه نگاه به خودم انداختم دیدم همونجوری موندم گفت خم شو سمت من خودم درش بیارم منم خم شدم دکمه های پیراهنمو باز کرد درش آورد یه دست کشید رو شلوارم که کیرم داشت پارش میکرد گفت خیلی خماره آره؟گفتم بدجوری شلوارمو در آورد شرتمو کشید پایین کیر منم مثل این که از زندون فرار کرده باشه پرید بیرون زنعموم گفت اوخ چه خوشگله گفتم میخوریش گفت نمیخورم ولی به خاطر این که آبمو آوردی میخورم یکمی کرد تو دهنش شروع کرد ساک زدن منم آه اوهم در اومده بود دیدم زیاد خوشش نمیاد گفتم بسه نمیخواد پرسیدم تو کودومش بکنم کس یا کون گفت کسو حالا بکن درباره کون حرف میزنیم منم گفتم چشم یکم مالیدم در کسش از پشت با پاهاش فشارم داد یهو همه کیرم رفت تو گفتش آخ جر خوردم گفتم خودت کردی اونم گفت تو لفتش میدی الان یا بچه بلند میشه یا اون دوتا یکیشون میاد بالا یا عموت از سرکار میاد شروع کردم جلو عقب کردن خیلی حال میداد همین الانم شق شده داخلش خیلی گرم بود هی در می آوردم میکردم تو یادم رفت بگم چون شک داشتم که همچین اتفاقی بیوفته قایمکی اسپری تاخیری عمومو رفته بودم دستشویی زده بودم به کیرم حدودا ده دقیقه جلو عقب کردم بعد خسته شدم اونم فهمید گفت بزار خودم بشینم روش گفتم باشه خوبه من دراز کشیدم زمین اونم اومد رو به من نشست رو کیرم همش تا خایه رفت تو کسش خم شد سمت من و شروع کرد بالا پایین شدن منم با سینه هاش بازی میکردم میخوردم و میمالیدم بعد سه چهار دقیقه اونم خسته شد گفتم حالت سگی بگیر بزارم تو کونت گفت نه گفتم معلومه کونت بزرگه چیزیت نمیشه عموم از خجالتش در اومده خندیدو گفت دیوونه گفتم جوووووون حالت چهار دستو پاشد رفتم یه کرم آوردم که خارجی بود چون عموم بازاریاب لوازم آرایشی بود چیزای جالبی تو خونشون پیدا میشد کرم آوردم مالیدم تو سوراخ کونشو انگشت کردم یه تفم انداختم رو کیر خودم گفتم حاظر باش رفتم سرشو گذاشتم روش چندبار جلو عقب رفتم سر کیرمو زدم به سوراخ کونش آخرین بار یهو فشارو بیشتر کردم رفت تو

 

مریم گفت اوهههه اییییههه نفسای عمیق کشید بعد همشو کردم تو اوخ وقتی رونام چسبیدن به کپلای کونش خیلی حال کردم دوست داشتم فقط فشار بدم عقب نکشم محکم چسبیده بودم بهشو تو حال حول بودم که گفت آیییییییی بکش عقب خو منم شروع کردم به تامبه زدن دوتا طرفشو گرفته بودمو هی میکوبیدمش به خودم بعد چند دقیقه دستمو بردم چوچولشو مالیدم اونم دستشو خیس کرد زد به کسش منم بیشتر مالیدم یواش یواش حس کردم داره آبم میاد یه بالشت گذاشتم زیر سرش گفتم سرتو بزار روش اونم گذاشتم منم خم شدم سینه هاشو گرفتم یهو دید که سرعتمو زیاد کردم صداش در اومد نیما جون من آروم آوه آرومتر ولی چون آب من داشت میومد حالیم نبود دیدم صداش بلند شد سرشو فشار دادم به بالشت خودم محکم سینه هاشو گرفتم سرمو گذاشتم رو کمرش یه بار کیرمو کشیدم بیرون محکم زدم تو کونش و تا تو نستم فشار دادم که آبم با فشار زیاد از کمرم و کیرک خارج شد پرید تو کونش مریم شروع کرد ناله کردن آی چه داغه سوختم وایی بسه چرا تموم نمیشه وایی منم آروم آروم ناله میکردم دلم نمیخواست از اون حالت خارج بشم دوباره کشیدم عقب محکم زدم تو مریم گفت اوخ خیلی حال میداد وقتی بیشتر به خودم فشارش میدادم یکم همونجوری موندم انگار که خوابم برد مریم اوم غلت بزنه منو بکشه کنار ولی من چون محکم بهش چسبیده بودم همون جوری رفتم زیرش او اومد روم گفت ولم کن دیوونه کشتی منو دستامو از رو سینش برداشت از رو کیرم بلند شد گفت آی ساعت شیش بود عموم یکی دوساعت دیگه میرسید خونه بلند شد با شرتش کیر منو تمیز کرد کون خودشم تمیز کرد رفت دستشویی بعدم ده دقیقه ای رفت حموم اومد وقتی اومد من دیگه لباسلمو پوشیده بودم نشسته بودم رو مبل تا اون بیاد چایی دم کردم رفتم دوتا لیوان ریختم وقتی از حموم در اومد گفت آی الان میچسبه اومد نشست کنارم چایی رو که خوردیم من دوباره از بوی صابون لوسینش مست شدم سرمو بردم سمت سینش که گفت بیا پسرم شیرتو بخور سینشو در آورد همین جوری که میخوردم اونم لبخند زده بود با دستام میمالیدمش که یهو صدای آیفون در اومد سریع خودمونو جمعو جور کردیم رفتم یه قلیون دیگه چاق کردم آوردم منو زنعمومو عموم کشیدیم تمام اون مدت به هم زل زده بودیم قایمکی و اون هی به کیرم اشاره میکرد میگفت جمعش کن شخ شده عموت نفهمه شب شد رفتم خونه تا صبح اس بازی کردیم که مریم گفت عموت بیدار شد بر سرکار منم گفتم بخواب بعدا همدیگه رو میبینیم اونم گفت خیلی دوست دارم عشقم از اون به بعد چند بار دیگه با هم بودیم …

 

نوشته:‌ نیما

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا