کردن کس پرستو

محله ی ما یه محله ی قدیمیه ، آدماش همه همدیگه رو میشناسن ، خیلی کم بینمون غریبه رفت و آمد میکنه ، یه جورایی همه ی آدماش با هم آشنا و رفیق اند…

***

یادمه حدود سه سال پیش بود که خبر ازدواج مهرداد محله رو پر کرده بود ، همه ی زنهای محل از زن خوشگل سجاد تعریف میکردند ، من اونموقع 32 سالم بود و یک سالی از مهرداد بزرگتر بودم ، انقدر تعریف زن مهرداد رو از دهن این و اون میشنیدم که ندیده کیرم سیخ میشد. اون موقع ما یه مستاجر داشتیم که خانواده خیلی صمیمی ومهربونی بودند و چندسالی میشد که توی خونه ما زندگی میکردن ، زن مستاجر ما مرضیه خانوم با اینکه زن خیلی خوش برخوردی بود ، اما قیافش چنگی به دل نمیزد و من همیشه به چشم خواهر بهش نگاه میکردم ، یه روز خبردار شدیم که مرضیه خانوم اینها قراره برن یه محله بهتر واونجا خونه بگیرن ،بنابراین ما هم تصمیم گرفتیم دنبال مستاجر جدید بگردیم .

 

عصر همون روز مرضیه خانوم اومد به من گفت : به مامانت بگو ، مهرداد اینا ، میان خونه تون رو ببینن ، اگه معامله تون شد ، اونها میان جای ما میشینن ، خلاصه بعدظهر همون روز مهرداد به همراه همسرش پرستو اومدن خونه ما رو ببینن.خدای من باور کردنی نبود ، پرستو مثل حوریهای بهشتی بود ، مثل دخترهای امروز اهل پروتز و بوتاکس و هاشور و… نبود ، زیبایی خدادادی داشت ، چشمای درشت و مشکی رنگ و موهای لختی داشت که من با بالارفتن روسریش پس از هر وزش باد لخت بودنش پی می بردم ، از زیبایی بینی و پوست شفافش هم که نمیتونم براتون وصف کنم.

 

چند وقت گذشت ، مثل مرضیه خانوم با پرستو هم آشنا شدیم ، کم کم ایشون هم یخش آب شد و با ما هم بعضی روزها حرف میزد ، منم هر چقدر سعی میکردم مثل خواهر نداشته ام نگاهش کنم ، نمیتونستم و بعد از هر رفتنش میرفتم و به یادش خودارضایی میکردم ، خلاصه خیلی تو نخش بودم ، اما هرگز فکر سکس با چنین زن زیبایی رو نمیکردم. یه روز پاییزی بود که پرستو اومد خونمون و از مادرم درخواست کرد تا من گوشیشو درست کنم ، تلگرامش کار نمیکرد ، یعنی
اجازه دانلود رو نمیداد ، من هم که تلگرام رو روی کامپیوتر خونه نصب کرده بودم ، برای اینکه مطمئن بشم ببینم که مشکل کار کجا هست ، شمارشو گرفتم و روی تلگرام کامپیوتر قرار دادم ، بعدا متوجه شدم ، موضوع دانلود نکردن برمیگرده به پر بودن حافظه داخلی گوشی پرستو خانم. به هرحال اون روز ایراد گوشیش رو برطرف کردم ، اما حس شهوت من به پرستو مثل آتیشی که نفت روش بریزن شعله ور تر شد.

 
وجدانم قبول نمیکرد ، اما حس خوبی بهش داشتم ، دائما به یادش خودارضایی میکردم ، وقتی که تلگرام کامپیوتر رو باز کردم ، پیامهای پرستو و عکسهاش رو میتونستم ببینم.بعد چند روز باز پرستو اومد خونمون ، بهم گفت: من دیشب آنلاین نبودم ، اما زده آخرین آنلاین دیشب ساعت 01 ، منم بهش گفتم : فکر کنم از تنظیمات تاریخت باشه ، بده تا درستش کنم ، در اصل تلگرام مشکلی نداشت و این برمیگشت به زمانهایی که من میرفتم عکسهاش رو با کامپیوتر دید میزدم و فرداش ، پرستو متوجه نمیشد که من دیشب با کامپیوتر ایمیلهاش رو خوندم.

 

این ماجرا گذشت ، تا اینکه یه روز پرستو اومد خونمون تا اینترنتشو شارژ کنم ؛ منم با عابر خودم پرداخت کردم و ازش 10000 تومن دستی گرفتم ، دیدم بعدش یه یادداشت کنار دفترم که روی میز کامپیوتر بود گذاشت ، روی کامپیوتر اسم چندتا فیلم و آهنگ رو نوشته بود ، تا واسش بگیرم ، زیر یادداشت هم نوشته بود: عزیزم دوستت دارم.من بعدا که یادداشت رو خوندم شوکه شدم ، یعنی دختریکه ، من آرزوی سکس باهاش رو داشتم ، بهم پیشنهاد داده بود که باهاش دوست بشم ؟ پس شوهرش چی میشد؟ باید پا روی اخلاق میذاشتم یا به ندای هوسم جواب میدادم خلاصه با خودم گفتم شاید اصلا این یادداشت رو برای من ننوشته باشه و بهتره سوتی ندم . عصر اون روز از سالن برگشتم خونه ، دیدم پرستو داره بهم میخنده ، با لبخند خیلی جیگرتر شده بود ، من هم چون حس میکردم کسی نگاهم میکنه ، از کنارش رد شدم و رفتم طبقه بالا. فرداش از پنجره پذیرایی دیدم پرستو توی حیاط داره با یه دامن کوتاه و یه شلوارمشکی چسبان راه میره ، کسی هم خونه ما نبود ، حسابی آمپرم زده بود بالا ، رفتم تو حیاط و مشغول آب دادن گلها شدم ، بعد با صدایی لرزان گفتم : تو اونو نوشته بودی؟ گفت : اینکه گفتم دوست دارم ؟ جواب دادم : آره ، راستش منم دوستت دارم ، اینم شمارمه ولی مواظب باش ، گاف ندی وگرنه به ضرر خودت تموم میشه ، چون تو متاهلی و آبروت بیشتر از من میره ، پس مواظب باش.

 
پرستو دختر جنده ای نبود ، اهل روستا بود ، اما تیپش از هر دختر شهری بهتر بود ، با اینکه روستایی بود اصلا کار کشاورزی نکرده بود ، این رو از دستای کوچیکش میشد فهمید .هرکس میدیدش باور نمیکرد ، اهل سکس و دوست پسر باشه  وهمچین کاری بکنه ، منم مثل پرستو بودم ، همه بهم از این بابتها اطمینان داشتند. بعد از کمی چت کردن ، فهمیدم پرستو شوهرش رو دوست نداره ، میگفت : بالاخره شوهر آدم باید قیافه داشته باشه و اینجور حرفها ، منم که با هر چتی حشری میشدم ، به سیم آخر زدمو گفتم ، میخوام بیشتر باهات باشم؟ و بهش گفتم خونه مادربزرگم یه جای امن وعالیه میتونیم ، اونجا باهم باشیم و هیچ کس هم نفهمه . مادربزرگم زمستونها میرفت شهریار پیش خانواده داییم اینا ، و کل زمستون خونشون خالی بود ؛ من هم یه کلید از خونه مادربزرگ داشتم ، جای امنی بود ، یکی از درهای خونه به یه محوطه خالی مشرف بود که هیچ بشری ازش رد نمیشد.

 
خلاصه پرستو رو بهش پیشنهاد دادم فردا ساعت 9 و نیم صبح وایسه کنار یه پاساژ توی یه میدون مهم شهر و بهش گفتم وقتی منو دیدی پشت سرم بیا.سر ساعت پرستو اومد سرقرار و من از جلو حرکت میکردم و اونم پشت سرم میومد ، وقتی درخونه باز شد ، پرستو هم اومد داخل و خیلی راحت لباسها و روسریش رو دراورد. وای نمیدونید چه صحنه ای بود ، بدون حجاب زیباییش خیلی بیشتر از عکسهاش شده بود و با ماتیک قرمز رنگی که روی لبهاش زده بود یه تیکه ای شده بود که نگو و نپرس.بعد نیم ساعت شروع کردیم به حرف عاشقانه زدن ، من دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم ، سریعا چسبیدم بهش و رو شلورای کیرم رو میمالیدم به کونش ، که توی یه شلوار چسبون ،صورتی سخت خودنمایی میکرد…

 
کم کم رفتم سراغ لبهاش و وقتی که نگاه به چشهای خوشگلش میکردم ، آمپرم بیشتر بالا میزد ، شلوارم رو کندم و بعد دست کردم تو پیرهنش و بعد از بازی با ممه هاش ، شلوارشم کندم ، تشک آورد و انداختم و دراز کشیدم روش ، کم کم شروع کردم به تلمبه زدن توی کس کوچیک و نازش ، پرستو ناله میکرد ومن بعد هفت یا هشت دقیقه آبم اومد. که فکر میکنم علتش این بود که خیلی از زمان شق کردنم میگذشت ، تا ساعت پنج بعد ظهر دو دست دیگه کردمش ، که حال دست اول رو نداشت ، بعد اونم چندبار توی خونه خودمون به بهانه کامپیوتر میومد پیشم ومنم حسابی میکردمش.

لذت و هیجانی که سکس با زن شوهر دار داره رو با هیچ چیزی تو دنیا عوض نمیکنم…

 

نوشته: هادی

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون
پیمایش به بالا