خواست بپیچونه که پیچوندمش

نزدیک به یک سال ونیمی شده که لیلا رو ندیده بودم.دختر خاله مامانم که یه لباس فروشی باز کرده بود جنساشم خیلی زیاد بودبه مامانم و خاله هام یه خورده از جنساشو داده بود تا براش بفروشن. مشتریایی که برای مامانم میومدن از همسایه ها بودن.یه روز که داشتم از باشگاه برمیگشتم دیدم جلوی خونمون یه کفش زنونس. با خودم گفتم بازم این همسایه ها اه اه اه.کلیدو انداختم رفتم تو .وقتی که وارد خونه شدم چشام چارتا شد…آخه لیلا رو دیدم با بچش که یه پسر 3 ساله بود اومده بود.چه هیکلی اورده بود کمی لاغر کرده بود. هیکلش بیسته بیست شده بود،خوشگلتر شده بود خیلی خوشگل لبارو هم کمی پروتز کرده بود موهاشم بلوند….

 

من با تعجب سلام کردم رفتم تو اتاقم. لیلا خیلی خشک باهام رفتار کرد.در اتاقمو یه خورده باز گذاشتم تا بتونم ببینمش. باخودم گفتم نزدیک دوسالی هست که ندیدمت دیگه ولت نمیکنم.همون موقعه یه کف دستی مشت زدم به عشقه لیلا.من بعد از کف دستی از خونه زدم بیرون و تو راپله ها وایسادم تا لیلا بیاد بیرون.یه 10دقیقه ای گذشت که اومد داشت میرفت پایین که آروم صداش کردم لیلا برگشت گفت بفرمایدد.گفتم چقد سنگین شدی باهام یادت رفته چقد باهم حال میکردیم با جدییت برگشت بهم گفت من دیگه اون کاره نیستم یه اشتباهی تو زندگیم کردمو باتو خوابیدم و نزدیک بود به خاطر این اشتباه تا پای طلاق برم اما دیگه نه.تا اومد بره دستشو گرفتم کشیدم طرف خودم بعد در گوشش گفتم حرف الکی نزن،خودم چند دفعه تو کوچه دیدم سوار ماشین های غریبه میشدی. الکی بهش گفتم که چن تاشون رفیقام بودن باید از این به بعد بهم حال بدی ماله خودمی دیگه.ترسو تو چشماش دیدم.یه لحظه دلم به حالش سوخت…

 

بعد شمارمو بهش دادم بعد شماره خودشو ازش گرفتم.یه چند شبی باهاش اس بازی میکردم.حرفای خنده دار میزدیمو بهم دیگه عزیزمو عشقم میگفتیم..بهم دیگه خیلی عادت کرده بودیم.از موقعه ای که دیدمش نتونستم یه حاله اساسی بکنم باهاش یعنی موقعیتش پیش نیومد.
یکی از پسرای همسایمون عروسیش بود بیشتر ساختمونو هم دعوت کرده بود شب جلوی در تالار بود که چشمم افتاد به یه زنی که جلوی در قسمت زنونه بود .یه خورده بیشتر دقت کردم دیدم لیلا بود،یه شاله نارنجی طرح دار با یه مانتوی مشکی چسبون که فقط تا دم اون کون گندش بود،بایه ساپورت مشکی و یه کفشه پاشنه بلند مشکی.دادمش کیرم سیخ شد.باخودم گفتم باید همینجوری این جنده رو بکنمش.بهش یه اس دادم عشقم خیلی جیگر شدی.جواب داد ممنون مرسی عزیزم.بعد بهش گفتم میای بیرون..گفت نمیتونم با مادرشوهرم اومدم نمیشه.حالم گرفته شد اما هنوزم گفتم باید اینو همین تیپی بکنمش.یه یه ساعتی گذشت هم هنوز تو کفش بودم…

 

دوباره بهش اس دادم که بیا بیرون دیگه.دیدم جواب نداد.یه چن دقیقه ای گذشت بهم زنگ زد رفتم بیرون گفتم چرا نمیای بیرون گفت عزیزم بهت گفتم با مادر شوهرم اومدم نمیتونم بیام بیرون میفهمه گفتم یه بهانه ای جور کن گفت نمیشه درک کن.یه لحظه فهمیدم داره تو دستشویی باهام حرف میزنه آخه صداش میپیچید.گفتم همون جایی که هستی وایسا تا من بیام گفت میخوای بیای تو زنونه گفتم وایسا تا بیام.یواشکی رفتم تو راه رو زنونه رفتم سمت دستشویی آروم آروم سمت دستشویی رفتم که دیدم لیلا داره خودشو آرایش میکنه.آروم آروم رفتم سمتش یه دفعه خودمو چسبوندم بهش و سفت بغلش کردم.لیلا ترسیدو گفت دیوونه منو ترسوندی داشتم میمردم گفتم نترس عشقم نترس من اینجام جوووون.گفت بگو چه کارم داری باید زود برم گفتم حالا هستی پیشم.

 

شروع کردم گوششو خوردن همش داشت میگفت کسری نکن ولم کن من نمیخوام دیگه باکسی بخواببم ول کن الآن یه نفر میاد.من گوشمبدهکار نبود کم کم داش بهش حال میدادو اوف اوف کردنش شروع شد باهمون حالت شهوتیش بازم میگفت ولم کن بردمش تو انباری که تو دستشویی بود درشم قفل کردم اونم مسته مست بود برگشت شروع کرد ازم لب گرفتن مسته مست بودیم مثله وحشیا لبه همو میخوردیم سریع برشگردوندم شیکمشو چسبوندم به دیوارمانتوشو دادم بالا گفتم وااااای چقد منتظر این لحظه بودم دوباره کون گنده لیلا اوووووووووف یه خورده از روی ساپورتش خوردم بعد یه خورده ساپورتشو پاره کردم سوراخ کونشو لیس زدم از پشت چسبیدم بهش کیرمو کردم توش داشت جر میخورد هی میگفت آه آه آه اوووووووف بکن بکن کسری عشقم کونمو جر بده اووف

 

گفتم چشم بروی چشم همون حالت وایساده تند تند تلمه میزدمبه همون حالت چسبوندمش به دیوار که یه خنده سکسی زدو منم خشن ترش کددم با یه دستم پاشو اوردم بالا به دسته دیگه به کونش ضربه میزدم.هردومون بلند بلند آه و ناله میکردیم تلمه زدمنم خیلی خیلی تند شده بود
موقعه تلمبه زدن هی من میگفتم اوف لیلا جنده ی من عشقم تو و کونت ماله منیین هی اون میگفت عزیزم جرم بده من دیگه ماله توام آه آه.داشت آبم میومد بیشتر بهش چسبیدمو تمام آبمو خالی کردم تو کونش بعد که آروم شدیم که تلمبه خیلی محکم بهش زدم که پرید رو هوا وبا یه حالی که دردش گرفته بودو خندشم گرفته بود گفت کسرا تو روحت منم خندم گرفته بودو از معذرت خواهی کردم یه لب از گرفتم.از پرسیدم باشگاه میری گفت یه سالی هست میره بدن سازی و یوگا گفتم معلومه،هم لاغر شدی هم سکسی تر گفت خوشت نیومد گفتم مگه میشه.

از اون شب به بعد اس بازیمون بیشتر شدو خیلی بهم عادت کرده بودیم.شده بودیم مثله دوست دخترو دوست پسرا.حتی بعضی وقتا باهم بیرونم میرفتیم.خیلی همو دوست داریم. تو این مدت تا دلتون بخواد با هم سکس کردیم دو بار هم سکس گروهی داشتیم با یکی‌ از دوستاش که داستان اونو هم بزودی براتون تعریف می‌کنم.

 

نوشته: کسری

 

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا