اولین مخ زنی زندگیم

سلام.
میخوام داستان اولین مخ زنی زندگیمو واستون تعریف کنم.لازمه بگم شغلم راننده آژانسه.یه روز یه خانومی تماس گرفت گفت سرویس میخوام.نوبت من بود.به آدرسش مراجعه کردم.دیدم یه خانوم تپل سفید اومد سوار شد.گفتم مقصدتون کجاست؟گفت برید تا بگم.یکی دوتا خیابون رو که رد کردیم سرصحبت روباهاش باز کردم.گفتم خانوم من یه گمشده دارم که شباهت خیلی زیادی به شما داشت گفت واقعا گفتم آره.گفت جالبه میشه بیشتر توضیح بدی.

گفتم پنج سال پیش یه سرویس بهم زنگ زد رفتم دنبالشون یه خونواده بودن با یه دختر تپلی مثه شما.آدرسشونو یادداشت کردم که برم خواستگاری اما از بخت بدم ماشینم پیکان مدل پایین بود وقراضه.حتی باباش به طعنه بهم گفت داره زلزلزه میاد.چون پیکانه لرزش زیاد داشت.همین طعنه باعث شد که واسه خواستگاری رفتن دودل بشم وچندی بعد دختره رو بایه پسره دیدم که ازدواج کرده بودند.خیلی حالم گرفته شد از خدا خواستم که یکی دیگه مثه اون سر راهم بذاره که فکر کنم امروز دعام اجابت شد.یهو دیدم خانومه زد زیر خنده گفتم چیه گفت منم ازدواج کردم وتیرت به سنگ خورده.گفتم لااقل نمیشه یه چند ساعتی کنار هم باشیم گفت به شرط رعایت اصول اوکی.گفتم خب کجابریم گفت بچرخیم بهتره.گفتم پس بیا جلو اونم ازلای صندلی خزید جلو البته صندلی بغل رو خوابوند بعد اومد جلو.گفتم اجازست دستاتو بگیرم؟اخمی کردو گفت خفه شو.منم که بهم برخورده بود چیزی نگفتم.یه چندتا خیابونو بالا پایین کردیمو هرچی سعی کردم تو حرفام باب سکس رو باز کنم زد توذوقم.دیگه داشتم کلافه میشدم که یهو فکری توذهنم جرقه زد.تو جعبه ی ماشینم یه قوطی ویسکی داشتم.گفتم ماءالشعیر میخورید.گفت طعم داره؟گفتم اصله وبدمزه اماخاصیتش خیلی خوبه.گفت میخورم.

 

بلافاصله دریه سوپری زدم ترمز ورفتم یه خورده مخلفات گرفتمو با دوتا لیوان یه بار مصرف برگشتم.لیوانارو نیمه ریختم ودرحال حرکت به سمت خارج از شهر به راه افتادم.گفت کجا گفتم تو جاده بهتر میشه خورد خطرش هم کمتره.پیکارو به سلامتی خودمون زدیم.گفت اٌه اُه چه تلخه گفتم همینه دیگه.پیک دومم ریختم که گفت برا من نریز.منم گفتم هرچی توبگی عزیزم.یه چند دقیقه گذشت دست گذاشتم رو رونای کلفتش دیدم چیزی نگفت.کم کم دستمو بردم لای پاش وشروع کردم از کلفتیه کیر ودیر ارضاء شدنم….دیدم یه پیک واسه خودش ریخت وتا تهش خورد. هنوز دستم لای پاش بود که دیدم صندلی رو بخواب کرد وپاهاش رو که بهم فشرده بود تادستم زیاد بینش فرونره،بازشد.یه آهی کشید وگفت شهرام میدونی مشکل من توزندگی چیه گفتم نه عزیزدلم واسم بگو.گفت شوهرم منو ارضاء نمیکنه و مدت سکسش زیر دودقیقه هست وتا آبش میاد پشتش رو بهم میکنه ومیخوابه.لااقل اگه ارضام نمیکنه منو بعداز سکسش توبغلش نمیگیره.خیلی ناراحتم.چون پسر آرومیه وسربه زیر،مامانم همش طرفدارشه ونمیذاره ازش جداشم.البته روم نمیشه این مشکلشو با مامانم درمیون بذارم.ناگفته نماند که من وقتی مشروب میخورم فاز احساسیم گل میکنه ودرهمین هنگام اشکام سرازیر شده بود که خواست یه پیک دیگه بخوره که اشکامو دیدگفت شهرام جونم چیه گفتم بمیرم برات که ازبراورده شدن اساسی ترین نیاز طبیعی محرومی.گفت خدانکنه عزیزم.تاتورودارم دیگه غصه ای ندارم.حالاهم برویه جای دنج وخلوت میخوام هم کیرتو هم سکس طولانیت رو باتمام وجودم حسش کنم.

 

منم از خدا خواسته سرماشین رو دادم تویه جاده خاکی ورفتم میون دوتا تپه که ازدور مشخص نباشیم.بردمش صندلی عقب خوابوندمش وشلوارشو درآوردم.وایییی چه بدن سفیدی داشت واقعا قابل پرستش بود.شورتشو که درآوردم دیدم لبای کسش چنان به هم چسبیده که انگار برا باز کردنش یه کاردک نازک باید باشه تا به لای کسش وارد بشه.زبونمو مالیدم رو کسش دیدم خیلی نرمه بهش گفتم کی موهارو زدی که اینقدر نرمه؟گفت مادر زادی مو نداره فقط یه کم بالاش در میاد که اونم با دستگاه اپیلیدی میکنم.دقت که کردم دیدم مو داره اماریزو طلاییه.شروع کردم به لیسیدن کس تپلش که ناله هاش بلند شد.اززیر پیرهن وسوتینش سینه هاشو گرفتم واییی با این هیکل تپلش سینه هاش کوچیک وتو دست جامیشد.کم کم داشت ازحال میرفت که دید کیرمو گذاشتم تو دهنش. چنان کیرمو میخورد که انگار سالهاست گرسنه ست.کیرمو از دهنش به زور درآوردمو گذاشتم در کسش وتو شیار کسش بالاوپایین کردم که یه هو گفت شهرام نجاتم بده بکن توش دیگه داره جونم بالامیاد.کیرمو فشار دادم توکسش که ازبس داغ بود داشت کیرمو میسوزوند.تلمبه هاشروع شد.هرچی بیشتر تکون میدادم ناله هاش بلند وبلندتر میشد.

باپاهای سفید تپلش چنان قفلم کرده بود که به سختی میتونستم واسش پمپ کنم.بعد از ده دقیقه ناله ی عمیقی کشیدو بی حال و بدون حرفی درازکش افتاد.منم مهلتش دادم تا حالش جا بیاد.بعد ازچند دقیقه گفت بکن تا توهم بشی.منم گفتم همون ثانیه های اول ازبس تنگ وداغ بودی آبم اومد منتها ادامه دادم تا توهم بشی.بهم خندیدو گفت پس سکس طولانی ای که میگفتی اینجوری بود.گفتم دربرابر چنین کسی پهلوان هم دوام نمیاره چه برسه به من.خلاصه از اون موقع تا حالا ماهی چندین مرتبه میاد پیشم توخونه از شب تا صبح سکس وتوبغل همدیگه میخوابیم.شوهرشم راننده کامیونه واکثر شبا جادست وزحمتش گردن منه تا خانومشو ارضا کنم.
شاد باشید وبدرود تا مخ زدنی دیگر…

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «اولین مخ زنی زندگیم»

  1. پوریا هستم تهران یه خانوم بزنگه هرکاری بگی برات نیکنم تو سکس 09396295455

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا