کردن دوس دختر مذهبیم

سلام خدمت همه دوستای گلم.

 

مجتبی هستم از مشهد میخوام خاطره اولین سکسم با دوس دختر مذهبیمو براتون بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد چون همش عین واقعیته.من 25 سالمه و بیتا 27 سالشه طریقه آشناییمونم از طریق دوستم بود که با خواهر بیتا رفیق بود.اینم بگم بیتا فوق العاده دختر مذهبی بود و به گفته خواهرش با هیچ پسری تا اون موقع دوست نبود که بعدا خودم به این واقعیت پی بردم.تقریبا 5 ماهی بود که با هم دوس بودیم و هر دو هفته یکبار به هوای ترجمه متن انگلیسی همو تو پارک میدیدیم ولی هیچ اتفاق خاصی بینمون نیفتاد کم کم به فکر این افتادم که ازش جدا بشم ولی اون وابستم شده بود.خلاصه یک روز تو زمستون که هوا برفی بود گفت جمعه بیا بریم بیرون که من قبول نکردم گفتم هوا سرده بیرون نمیام که اون گفت یک خونه جور بریم خونه من حوصلم سر میره منم اولش باورم نشد ولی وقتی خونه دوستمو که تو بالاشهر مشهد بود جور کردم و اونم قبول کرد کم کم شیطون وسوسم کرد.

 

خلاصه جمعه شده صبح زود شد و رفتیم خونه دوستم.اولش که وارد خونه شدیم با چادر بود که من گفتم میخوای تا آخر شب همینجوری باشی که چادرشو با کراهت درآورد ولی مانتو تنش بود. ظهر شد و موقع نماز خوندن وقتی که رفت وضو بگیره مانتوشو درآورد با یک تاپ سفید بود روسریشو که دراورد رفتم تو آشپزخونه اولش حول کرد گفت چرا بدون اجازه اومدی نمیگی نامحرمم منم گفتم من که کاری نکردم فقط موهاتو دیدم باشه میرم بیرون با ناراحتی از آشپزخونه اومدم بیرون اونم رفت نماز خوند بعد نماز نهار خوردیم ولی من کم کم داشتو دیوونه میشدم ازینکه میدیدم هیچ حسی به من نداره حالم گرفته شد از طریفم نمیخواستم بزور باهاش سکس کنم چون سکس زوریرو اصلا دوس ندارم.بعد نهار رفت یک چرتی بزنه منم رفتم پای کامپیوتر همش به این فکر میکردم که چکار کنم رفتم تو اتاق دیدم هنوز خوابه رفتم کنار نشستم دستمو کشدم رو صورتش و نازش کردم که از خواب بیدار شد.وقتی بیدار شد گفت چرا دست زدی بهم من به تو اطمینان دارم که با تو اومدم تو خونه حالا تو داری این این کارارو میکنی گفتم ببخشید داشتم ابروهاتو نگاه میکرم آخه ابروهاش واقعا خوشگل و ناز بودن.گفت مگه قبلا ندیدیشون گفتم چرا فقط بالاش چون مو دراورده کم کم دارش زشت میشه.اونم گفت باشه بعدا میزنم که من گفتم اگه دوس داری من واست بزنمشون که اونم با لحظه ای فکر کردن قبول کرد

 

از تو وسایل دوستم یک ژیلت آوردم شروع کردم به زدن ابروهاش که اونم چشاشو بست کم کم که داشت کارم تموم میشد دلو زدم به دریا آروم لبمو گذاشتم رو لبش در یک لحظه خشکش زد نمیدونس چکار کنه من آروم شروع کردم به خوردن لباش که اونم یک دفعه شروع کرد به خوردن لبای من ولی همچنان چشاش بسته بود تو همون حالتی که بودیم سرشو گذاشتم تو بغلمو و همچنا لبای همو میخوردیم شاید باورتون نشه ولی نیم ساعت به همین کارمون ادامه دادیم که من اروم آروم دستمو بردم رو سینه هاش و شروع کردم به مالوندن که صداش دراومد و با یک لحن خاصی گفت مجتبی توروخدا تا همین جا بسه ولی منکه نمیتونستم از این لحظات بگذرم بهش گفتم چشاتو باز کن اولش گفت خجالت میکشم ولی وقتی چشاشو باز کرد گفتم عزیزم کاری نمیکنم که به ضررت باشه فقط میخوام لذت ببری .اروم رفتم سمت گردنش تا شروع کردم به لیس زدن گردنش از خود بی خود مشخص شد که خودشو ول کرده و دیگه نمیتونه مقاومت کنه همینجوری که گردنشو لیس میزدم سینه هاشم میمالوندم که خودش گفت اگه میخوای راحت باشی لباسمو درار که منم تاپو و سوتینشو دراوردم رفت سمت سینه هاش که دیگه کم کم ناله سکسیش بلند شد که منم دستمو بردم تو شلوارش که دوباره صداش دراومد گفت مجتبی توروخدا اونجا دیگه نه ولی من به کارم ادامه دادمو و شلوارشو درآوردم…

 

رسیدم به شورت صورتیش دیگه واقعا داشتم دیوونه میشدم تا اینکه شورتشم دراوردم دیدم به به خانوم خودشو خیس خیس کرده ولی برای اینکه بیشتر خجالت نکشه بروش نیاوردوم و شروع کردم به لیس زدن کسش اولش یک جیغ کوچولو زدو بعدشم چشاشو بست تقریبا ده دقیقا کسشو خوردم و با چوچولش بازی کردم که یک لرزش شدیدی گرفتش و ارضا شد عشق من واسه اولن بار تو عمرش ارضا شد.اینم بگم تا این لحظه از سکسمون من لباسام تمام و کمال تنم بود وقتی ارضا شد رفتم زیر پتو کنارش خابیدم و صورتشو ناز میکردم.ولی همچنان کیر من این وسط هیچ عمل خاصی انجام نداده بود.که بهش گفتم میخوای کیر منمو ببینی اونم گفت اره وقتی درش اوردم یک جیغ بلندی کشید گفت این دیگه چیه گفتم کیر دیگه گفت چرا ایقد بزرگه گفتم مگه تاحالا ندیدی گفت من فقط کیر داداشمو وقتی نوزاد بوده دیدم و بعدشم دیگه ندیدم اولش فکر میکردم سر کارم میزاره ولی وقتی عکس العملشو دیدم باورم شد که تاحالا کیر ندیده.اولش میترسید دست بزنه ولی اروم اروم دستشو برد رو کیرم و باهاش بازی میکرد گفتم نمیخوای بخوریش گفت ایش من اینو بخورم گفتم مگه چیه مگه من کس تورو نخوردم گفت اخه کس من تمیزه گفتم خب کیر منم تمیزه

 

خلاصه با کراهت زیاد کیرمو کرد تو دهنشو یک ذره لیس زد یک 5 دقیقه ای که خورد گفت که خلی بزرگه من خسته شدم گفتم خب حداقل یک کاری بکن تا ابش بیاد گفت چی ینی میخوای ایجا جیش کنی که دیگه زدم زیر خنده گفتم بابا تو خلی از مرحله پرتی جیش چیه این اب کمره بیارش تا خودت ببینی گفت باید چکار کنم گفتم با دستت باهاش بازی کن تا بیاد یک 5 دقیقه ای که جق زد ابم اومد که دوباره گفت این دیگه چیه چرا این رنگیه.بعدش یبار دیگه باهم سکس کردیمو خلاصه اون روز تموم شد و ازون به بعد من و بیتا هفته ای یک بار با هم سکس میکردیم حتی بعضی وقتا خودش خونه دوستاشو جور میکرد میرفتیم خونشون اینم بگم که از دفه های بعد با ترفندها و خواهش های فراوان از سوی من از عقبم ترتیبشو دادم.

 

امیداورم لذت برده باشید.

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

4 دیدگاه دربارهٔ «کردن دوس دختر مذهبیم»

  1. داستانت قشنگ بود لذت بردم… حالا ابروهاشو که خراب نکردی..ها؟؟! 🙂

    بیا منم بخورم.. خخخخ

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا