شانس از کون

سلام خدمت تمامی دوستان.این داستان که میخوام بگم برای خودم اتفاق افتاده پس تا جایی که بتونم خوب و کامل براتون مینویسم…

 

اسم من سام.22 سالمه.قد و هیکلم عادی.خوب بریم سراغ داستان. ماجرا از اونجایی شروع شد که من برا مهمونی نامزدی رفیق صمیمیم یعنی آیدین دعوت شدم که با دختر خالم هدا نامزد کرده بود.حدود یه قبل از این مهمونی یه جشن نامزدی عادی گرفته بودن ولی این مهمونی رو هدا میخواست برا رفیقاش بگیره که خودش میگفت خیلی بهش اصرار کردن اونا رو یه جا مهمون کنه ایم گفته بیاید خونه جشن میگیریم. منو آیدین تنها پسرای جمع بودیم.منم آیدین به زور دعوت شده بودم چون یجورایی من آشناشون کرده بودم. خلاصه گذشت تا رسیدیم به مهمونی که غروب بود.منم یه تیپ هلو زدم و رفتم.اینم همینجا بگم که هدا یه خواهر دوقلو داشت که بحث اصلی ما سر همین قل دومه که اسمشم غزل. ساعتای 4/5 5 بود که رسیدیم.من و آیدین با هم رفتیم.قرار بود مهمونی تا ساعتای 7 و 8 باشه. رفتم تو دیدم بععععله چه خبر اینجا پارتی رو گذاشته لا پاش. خود غزل و هدا که همیشه تیپ های عجیب میزدن.

 

مامانشون 2-3 سال پیش مرده بود و باباشون هم آزادی بیش از حد داده بود بشون. تیپ اونا یکم برام عادی بود ولی بقیه رو که دیدم چشام 12 تا شد.آیدین هم وضعش از من بهتر نبود.من همونجا راس کردم.گفتم:آیدین چه خبره اینجا؟ گفت نمیدونم والا بزار از هدا بپرسم.رفت پیش هدا و دیگه نیمومد به من چیزی بگه فک کنم یادش رفت اصن.منم اونجا معذب بودم و همش خودم به گوشه کنار میچسبوندم. البته نه که کلا خجالتی باشم ولی اونجا دیگه قفل کرده بودم.بعد یکی دو ساعت یکم عادی تر شد.تا من اومدم با چند تاشون گرم بگیرم دیگه تموم کردنو رفتن(زیاد درباره چند و چون مهمونی توضیح تدادم چون بحثمون سر مهمونی نیست آقا مهمونی تموم شد ما هم جمع کردیم بریم که یه سوال برام پیش اومد.پس رفتم پیش غزل و گفتم:راستی شوهر خاله کو؟ امروز صبح رفته شیراز تا فردا هم نمیاد: :یعنی امشب تنهایید ؟ :نه گفت که آیدین امشب اینجا بمونه راستش کلا خونواده راحتی بودن.همونطور هم که گفتم باباشونم بهشون آزادی کامل داده بود ابته نه در حد سکس قبل از ازدواج منم گفتم:پس من رفع زحمت میکنم…

 

گفت:حالا یه نیم ساعت واسید به جایی نمیخوره منم دیدم راس میگه قبول کردم.خلاصه یکم پوکر بازی کردیمو فیلم نگا کردیم که آیدین و هدا بلند شدن رفتن تو اتاق منم چشام داشتم با تعجب زیاد نگاشون میکردم.غزل که منو در اون حالت دید گفت چته؟ گفتم اینا کجا میرن؟ گفت میرن بخوابن گفتم با هم؟ گفت پ ن پ منم دیگه هیچی نگفتم.آقا 5 دقیقه نگذشته بود دیدم بعععله تو اتاق یه خبرایی.من که دیگه میخواستم برم کنجکاو شدم یه کم دیگه واسم. رو به غزل کردمو یه ابرومو بردم بالا و گفتم:که میرن بخوابن؟؟؟ غزل با یه صدایی که هنوز هنوزه یادم نمیره گفت اینم بخشی از خوابه دیگه.من که تا اون لحظه هیچوقت فکر سکس با غزل تو سرم نبود چون خودم دوس دختر داشتمو اونم واسم کم نمیذاشت دیگه نتوسنستم جلو حس شهئتو بگیرم. پس گفتم:خدا از این خوابیدن ها نصیب کنه. اونم گفت:یه چند وقت واسی نصب میکنه. گفتم:نمیشه امشب نصیب کنه اینو که گفتم انگار غزلو زدی به برق.چشاش داشت در میومد ولی هیچی نگفت.رو مبل نشسته بودیم.پس رفتم کنارشو دستشو گرفتم. دستشو یه بوس کوچیک کردم که دیدم نه بابا این از خداشه.پس جراتم بیشتر شد و سرم بردم نزدیک سرش.

 

اول گونشو بوس کردم بعد هم لبشو.هنوز خودش زیاد کاری نمیکرد منم یکم که لب گرفتم دستمو بردم سمت کسش.که خودش دستمو آورد بالا گذاشت رو سینش. سینه؟؟اصن سینه نداشت فک کنم.نه داشت ولی خیلی کوچیک بود. منم یکم مالیدم براش ولی خودم حال نمیکردم پس شروع کردم در آوردن لباساش.تاب تنگشو که در آورم یه سوتین بنفش پر رنگ بود فک کنم سایز بچه  اونم در اوردمو شروع کردم به خورن نوک سینه هاش.نوبتی میخوردم ولی تند تند.اونم حال میکرد معلوم بود از صداش.خیلی ساکت بود و فقط صدا نفساش میومد. از اتاق آیدین اینا هم هنوز صدا ها میومد که بشتر صدای هدا بود.دیگه سینه هاشو ول کردمو رفتم سمت پایین تنه.دامن کوتاشو از پپاش در اوردم.منتظر یه شورت بنفش بودم که با سوتینش ست باشه. شرتش قرمز بود.گفتم عب نداره حالا این که نمیدونسته میخواد بده.شرتشم سریع کشیدم پایین. آقا هر چی سینه نداشت به جاش کس داشت شمبلیله.هر چی نگاش میکردم سیر نمیشدم.اخر خودش سرمو برد سمت کسسش. منم شروع کرده به لیسیدن. یه چند دقیقه که گذشت آه و اوهش در اومد.منم دیدم دیگه وقتشه بلند شدم لباسامو در اوردم.

 

همه رو سریع کندم. کیرم که 18 سانته تقریبا جلو صورتش بود.ولی گفت نمیخورم دوس ندارم. اولین بار بود یکیمون حرف زد.منم گفتم عب نداره پس بچرخ گفت که چیکار کنی؟ گفتم بچرخ کارت نباشه چرخید کونش اومد جلوم.کونش نسبت به هیکلش بزرگ بود.منم یکم تف انداختم دم کونش که گفت نه سام.نکن منم گفتم نترس بابا بعد انگشتمو کردم تو کونشو عقب جلو میکردم.دیدم نه کونش تمیزه.بعد دو انگشتی کردم.بعدشم سه انگشتی. یکم با کونش که بازی کردم یه تف زدم سره کیرم یه تفم زدم دور کیرم. گذاشتم دره کونش.هیچی نگفت یکم هول دادم کیرمو که کلاهک کیرم رفت تو.یه اخ گفت که سر حالم اورد.منم اروم اروم فشار میدادم رو به تو. تا نصفه که کیرم رفت در اوردم دوباره کردم.چند بار این کارو تکرار کردم و بعد شروع کردم به تلمبه زدن. اروم تلمبه میزدم.خیلی اروم ولی اون بازم دردش میومد و آی آی میکرد. یکم که گذشت دیدم داره حال میکنه سریع ترش کردم.تو همون حالت چند تا تلمبه محکم زدم و بعد نشستم رو مبل.گفتم بیا. خودش فهمید نشست روش.بازم سخت میرفت تو.از زیر شروع کردم تلمبه زدن.خسته که شدم واسادم اون شروع کرد به بالا پایین کردن. بعد تقریبا 5 دقیقه آبم داشت میمومد.بش گفتم چیکار کنم.بلند شد یه دستمال بم داد.منم پیش خودم گفتم کیرم تو شانس آخرش هم رسیدیم به همون جلق دوران کودکی که…

 

آبمو که خالی کردم غزل پاشد رفت حموم هیچی هم نگفت.منم جمع کردم وسایلو لباسامم پوشیدمو رفتم. فرداش آیدین بم گفت که با هدا قرار داشتن که دیشب سکس کنن.ما رم که اونطوری دیدن گفتن بزار تنهاشون بزاریم شاید اینام یه کاری کردن. گفت چند بار صدای غزلو شنیدیم و فهمیدیم شما هم تو کارید. الان از این ماجرا حدود یه ماه میگذره و غزل خانوم طوری رفتار میکنه انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده. …

 

. ممنون که وقت گذاشتید و خوندید.

 

نوشته: سام

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا