التماس میکرد ولی تا ته کردم

نمیدونم داستانمو از کجا شروع کنم! اصن چی شد که کار به اینجا کشید! شاید همه چی از اونجا شروع شد که شیرین برای راضی کردن من به رفتن به همایش نجوم مجبور شد که به دروغ بگه مونا میخواد که تو بیای…

***

خلاصه هر جوری که بود بالاخره من با مونا آشنا شده بودم. اوایل فقط در حد اس ام اس بود رابطمون. همه حرفامون هم حول محور شیرین میچرخید! کم کم داشتم به مونا وابسته میشدم. از حق نگذریم دختر خیلی خوبی بود. چشمای نازی داشت، با اینکه 16 سالش بیشتر نبود ولی استایل خوبی داشت. قد متوسط، باسن گرد و سینه های درشت! هر چی که بود از من خیلی سر بود. من نه ادعای خوش تیپ بودن دارم نه خوشگلی. یک پسر 19 ساله با 180 سانتی متر قد و بدنی تقریبا رو فرم که مثلا چند سالی هم مثلا پرورش داده بودم! راستی اسمم سعید. کسی که قرار عاشق مونا بشه!! یک مدتی از رابطه ی محدوده من و مونا گذشت. فروردین 93 بود که گل عشق مونا تو دلم جوونه زد. تازه اون موقع بود که اون دختر معصوم سفره ی دلشو برای من باز کرد. اون موقع بود که فهمیدم پدر نداره! نمیگم دلم براش سوخت، چون مادری داشت که حتی تو پدری کردن هم براش کم نذاشته بود، ولی خب یک دختره تنها ترحم هر کسی رو بر انگیخته میکنه. شاید فک کنین به دست آوردن دختری که پدر نداره خیلی راحته! شاید هم همینطور باشه! ولی به دست آوردن مونا راحت نبود. با وجود مادری که استاد دانشگاه بود و هیچ چیز تو تربیت اجتماعی و مذهبی اون کم نذاشته بود واقعا سخت بود به اصطلاح خر کردن مونا. البته شاید این من بودم که به خر کردنش فکر نمیکردم، آخه میخواستمش. دلم نمیومد از راه به درش کنم و جلوی پیشرفتش رو بگیرم. هر چی باشه خود مونا چیزی از هوش کم نداشت، نا سلامتی تیزهوشان درس میخوند! نمیخواستم من به عنوان اولین دوست پسرش کسی باشم که آیندش رو نابود میکنه. بگذریم! هه! خنده داره!

 

 

شاید ماه ها از آشنایی منو مونا میگذشت ولی من به غیر از همون شب تو همایش ندیده بودمش. و جالب اینجاس که همینجوری هم عاشقش شده بودم. نمیدونم شاید از خوبی زیادی مونا بود، چون تنها کسی که بود میتونستم باهاش آیند رو تصور کنم. دختری بود که میتونستم روش حساب کنم. این داستان تا یک سال ادامه داشت. با اینکه ازش دور بودم ولی هر کاری از دستم بر میومد براش انجام میدادم تا شادش کنم. البته رابطمون همیشه به شادی نمیگذشت. چندین بار با هم دعوای درست و حسابی کردیم. هر چی باشه شیرین اصلا چشم دیدن رابطه من و مونا نداشت و همیشه سعی میکرد به زیر آب زنی رابطمون رو خراب کنه! البته منم همچین آدم مقدسی نبودم. سر و گوشم میجنبید! چون مونا نمیتونست از خونه بیاد بیرون منم سعی میکردم نبود فیزیکی اون رو یک جوری جبران کنم، ولی خب همیشه هوش و حواسم جای مونا بود. کم کم رابطمون به همین منوال گذشت و گذشت تا فروردین 94. خوب یادمه، 15 فروردین بود، یک روز قبل از تولدش. براش کادو خریده بودم. قرار بود ببرم دمه مدرسه قبل از اینکه مامانش بیاد دنبالش بدم بهش تا اونم بتونه بگه دوستاش به مناسبت تولدش بهش دادن. البته باهاش هماهنگ نکرده بودم که اون روز میام تا مثلا سورپرایزش کنم. ساعت 2 که مدرسش تموم میشد بهش زنگ زدم که بگم منتظرتم. ولی در کمال تعجب گفت که اونروز خواب مونده و نرفته مدرسه! اولش خیلی نارحت شدم که نتونستم ببینمش. ولی وقتی گفت بیا دم خونه زود کادوت رو بده تا مامانم نیومده مثل این بود که دنیا رو به دادن. با ذوق و شوق خودمو به خونشون رسوندم قلبا تند تند میزد. پشت در واحدشون رسیدم. لحظه ی اولین دیدار کسی که عاشقشی اونم بعد یک سال!!!

 

هنوز زنگ رو نزده بودم که در رو باز کرد. بالاخره دیدمش، هول شده بودم نمیدونستم چی بگم سلام کردم و عروسک رو به طرفش گرفتم. اصلا یادم نیس عکس العملش چی بود. محو تماشاش شده بودم. به در تکیه دادم بودم و تماشاش میکردم. دختر آرزو هام بود مونا! حالا رو به روم ایستاده بود. خوب یادمه چی پوشیده بود. یک شال مشکی، مانتو نخی قهوه ای و شلوار ورزشی که براش بلند هم بود و پاچه هاش زیر پاشنه ی پاش بود!!! خلاصه گذشت، اولین دیدارمون بیشتر از 5 دقیقه طول نکشید، اونم تو راه پله ها. چون هر لحظه ممکن بود مامانش از راه برسه. هر چی که بود این دیدار جرقه ای برای قرار های بعدیمون. بعد از اون روز هفته ای 2 یا 3 بار میرفتم در مدرسش و تا زمانی که مامانش میومد دنبالش با هم حرف میزدیم. این داستان ادامه داشت تا همین چند روز پیش که بخاطر امتحانات مجبور بود ساعت 10 برگرده خونه و مامانش هم که زودتر از 2 نمیتونست از دانشگاه بیاد. قند تو دلم آب شد وقتی این خبر رو شنیدم. تصور اینکه میتونیم با هم تا خونشون بریم برام لذت بخش بود! اصلا به این فکر نمیکردم که من رو به خونشون راه بده!!! البته گفتم آدم مقدسی نیستم و طوری هم نبودم که با سکس به مونا فکر نکنم! دو سه باری هم سکس داشتم تاحالا! البته مونا هم در کلام دختر سکسیی بود! تو حرفامون همیشه حرف سکس بود ولی تصور اینکه روزی تو واقعیت عملی بشه رو نمیکردیم! از حاشیه بگذریم. خلاصه روز موعود بعد از کلی انتظار فرا رسید. ساعت 10 شده بود و من تو کوچه پشتی مدرسه منتظرش بودم. بالاخره اومد. مثل همیشه با ترس و لرز…

 

بعد از سلام و احوال پرسی پیاده به طرف خونشون راه افتادیم! هوا خیلی گرم بود. هوای مشهد هم که تو اردیبهشت از تابستون کم نمیاره! دست تو دست هم قدم زنان خیابون هارو طی میکردیم، چرت و پرت میگفتیم، شوخی میکردیم و الکی میخندیدیم! حدود ساعت 11 بود که خسته و کوفته و خیس عرق رسیدیم دره خونشون. میخواستم خداحافظی کنم و برم که مونا گفت خیلی خسته شدی تو این گرما بیا بالا ی شربت بخور بعد برو! از خدا که پنهون نیس از شما چه پنهون مثل خری شده بودم که بهش تی تاپ داده باشن!!! (خونه مونا تو یک مجتمع 20 واحدیه که همسایه ها حتی سلام علیک هم ندارن) تو راه پله های خونشون بودیم که فکرای خاک بر سری اومد تو مخم: یعنی میخواد بده؟! نه دختر خوبیه نمیده! پس چرا گفت بیام بالا؟! مامانشم که سه ساعت دیگه میاد! نــــه من دوسش دارم نمیکنمش! همین جوری تو فکرام غرق بودم که رسیدیم دره واحدشون. کلید انداختو رفتیم تو! تعارف کرد که بشینم و خودش رفت که لباس هاش رو عوض کنه. بعد از 10 دقیقه که از اتاق اومد بیرون بهت زده نگاهش میکردم. یک شلوار گپ با تی شرت گشاد پوشیده بود! چیزی که منو محو خودش کرده بود آرایشش بود. تاحالا از نزدیک با آرایش ندیده بودمش. مونا بدون آرایش هم خوشگل بود و حالا مثل عروسکا شده بود. خندید و رفت از توی آشپزخونه ی شیشه دلستر آورد داد دستم گفت تهش مونده همینجوری سر بکش حوصله لیوان شستن ندارم! بطری رو گرفتم ازش و نشوندمش کنارم. خیره شده بودم بهش، نمیتونستم نگاهمو ازش بگیرم چشمام رو لب هاش که با ماتیک قرمز بد جوری تو چشم میزد قفل شده بود، نمیدونم چم شده بود. انگار تو این دنیا نبودم، هیچ چیز غیر از اون رو نمیدیدم، مونا ساکت بود، یک لحظه به چشماش نگاه کردم، اونم خیره شده بود بهم. دوباره نگاهم رفت رو لبهاش، دلم میخواست لب هام رو به لب هاش قفل کنم و تا ابد چشمامو ببندم، ضربان قلبم به شماره افتاده بود، میترسیدم از عکس العلمش…

 

نگاهم رو از لب هاش گرفتم. چشمامو بستم، برای یک لحظه صحنه ی بوسیدنش رو تو دهنم مجسم کردم، دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم. بی اختیار لب هام رو به لب هاش رسوندم. سکـــــوت، هیچ عکس العملی نشون نداد، یکم آروم شدم. لبامو از لباش برداشتمو چشمام رو باز کردم. بازم فقط نگاهم میکرد، دستم رو گذاشتم زیر گوشش، دوباره لبام رو گذاشتم، آروم مک زدم، یک بوسه ی عاشقانه، تلافی کردن ماه ها فاصله با چسبوندم لبامون به هم. میتونستم بالا رفتن ضربان قلبش رو از نبض پشت گردنش احساس کنم، منم داغ شدم، بازم اختیارم رو از دست دادم، دست گذاشتم رو سینه هاش، دستشو گذاشت رو دستم تا مانعم بشه ولی من محکت تر فشار دادم. لبامو از رو لباش برداشتم، یک گاز کوچولو از لپش گرفتم. بازم صداش در نیومد!!! لال شده بود! لبامو گذاشتم رو گردنش، آروم مک میزدم، زبون میزدم. بالاخره آه از نهادش بلند شد با آنچنان غلظتی آه کشید که جریان خون به سمتم کیرم سرازیر شد. به پشت خوابوندمش. رفتم روش. بازم گردنشو میخوردم. دستمو دورش حلقه کردم، تو بغلم گرفتمشو از رو مبل بلندش کردم. تو همون حالت ازش لب گرفتم و به طرف اتاقش حرکت کردم. آروم گذاشتمش رو رو تخت. کنارش دراز کشیدم. لاله ی گوششو بین لبام گرفتم. مک میزدم، با زبونم بازیش میدادم. دست گذاشتم رو شکمش، خیلی آهسته دستمو بردم پایین تا بالای کسش.

 

 

دوباره دستمو کشیدم به سمت بالا. بردم زیر تی شرتش. با انگشتام شکمشو نوازش میکردمو آروم به سمت سینه هاش میرفتم. هنوز داشتم گردنشو میخوردم. دستم کردم زیر سوتینش. نـــــــرم بود. دلم میخواست چنگ بزنم بهشون! نوک سینشو بین انگشتام گرفتم و بازی کردم باهاش. مونا آروم لب پایینیش رو گازگرفت. بلند شدم. پشتش نشستم. تی شرتش رو در آوردم. بند سوتینش رو باز کردم. سینه هاش رو تو مشتم گفتم. آروم میمالوندم. بازم گردنش رو مک میزدم. صدای ناله هاش بلندتر شده بود. آروم دست کشیدم رو شکمش. دستمو بردم پایین تر. از رو شلوار رو خط کسش انگشت کشیدم. دستمو کردم تو شرتش.خیــــــــــس بود. انگشت وسطم رو لای چاک کسش کشیدم. یک آه بلند کشید. آروم شروع به مالیدن چوچولش کردم. مونا تو حال خودش نبود. مست شده بود. بدنش شل شده بود. خودش رو تو بغل من ول کرده بود و فقط آه میکشید. به پشت خوابوندمش. تی شرتمو در آوردم. مونا کمربندم رو باز کرد تا من شلوارم رو در بیارم. اون هنوز شلوار پاش بود. رفتم بین باهاش نشستم. شلوارش رو با شرتش در آوردم. بازم خشکم زد. یک کس سفید بدون مو با لبه های نزدیک به هم جلو بودم. فقط دلم میخواست لیسش بزنم. سرم رو بردم لای پاش. با اولین تماس لبم با چوچولش رعشه تو تنش افتاد و آه کشید. زبونم رو لای کسش کشیدم. بازم اون طعم تلخ قلیایی آب کس دهنم رو پر کرد. چوچولش رو بین لبام گرفتم. تند تند مک میزدم. مونا مثل مار به خودش میپیچید. جیغ میزد. پاهاش رو به سرم فشار میداد. زبون میزدم. لای کسش رو لیس میزدم. مونا فقط ناله میکرد. بلند شدم. آروم آروم به سمته بالا شکمش رو بوسه بارو کردم تا به لباش برسم. لبام رو رو لباش قفل کردم. با ولع میخورد لبامو. شرتم رو در آوردم. میدونستم از ساک زدن خوشش نمیاد واسه همین بهش پیشنهاد ندادم. تو همون حالت لب تو لب کیرمو لای کسش گذاشتم.

 

 

پاهاش رو دوره کمرم حلقه کرد. منم شروع کردم به حرک دادن کیرم روی کسش. مست شده بودم. داغ بودم. دیگه هیچی نمیفهمیدم. فقط دلم میخواست کیرمو تا ته تو کسش فرو کنم. مونا رو ابرا بود. قلبش با شدت میزد. خواستم حالتمون رو عوض کنم ولی مونا من رو محکم گرفته بود. با زور خودمو از بین پاهاش آزاد کردم. چرخوندمش. حالا اون کون گرد و تپلش جلو چشمام بود. میخواستم کیرمو فرو کنم توش ولی دلم نمیومد. از پشت گذاشتم لای پاش. بخاطر آب کسش خیلی سر شده بود. با شدت شروع به تلم زدن کردم. همزمان گردنشو لیس میزدم. دست چپم رو بردم زیرش و چوچولشو میمالوندم. با دست راستمم سینش رو چنگ میزدم. مونا جـــــــــیغ میکشید. سرعتم رو بیشتر کردم. منظم میزدم. با تمام وجود میخواستم که کونش رو بگام! نمیفهمیدم چیکار میکنم. با جیغ مونا و لرزشش به خودم اومدم. سرش رو بوسیدم. از روش بلند شدم. نفس نفس میزد. بغلش کردم. ضربان قلبش رو رو سینم حس میکردم. دست کردم لای موهاش. پیشونیش رو بوسیدم. کنارش دراز کشیدم تا حالش جا بیاد. خودم هنوز ارضا نشده بودم!

 

بعد چند لحظه شروع کردم به مالوندن کسش. دوباره گرم شد. بازم به همون حالت قبل برگردوندمش. گذاشتم لای پاش. هنوز خیس بود. کیرم لای پاک کسش سر میخورد. بازم دیوونه شد بودم. نمیتونستم تحمل کنم. بایــــــد کیرمو تو کونش میکردم. با آب کسش کونشو خیس کردم. کیر خودمم کاملا خیس بود. گذاشتم دم سوراخش. مونا بازم ساکت بود. فقط صدای نفس نفس زدنش میومد. بهش گفتم شل کن. آروم فشار دادم. هیچی. اصلا تو نرفت. محکتر فشار دادم. یک دفعه مونا خودش رو جلو کشید و گفت آیـــــــــی. به سمتم خودم کشیدمش و دره گوشش گفتم آروم باش. ایندفه با انگشت کردم تو. یکم جلو عقب کردم. باز کیرم رو گذاشتم دم سوراخش. یک فشار دادم سرش رفت تو. بازم خودش رو جلو کشید ولی من نگهش داشتم. برای چند لحظه هیچ تکونی نخوردم. بار فشار دادم.به سختی جلو میرفت. مونا خواهش کرد همین قدر بیشتر تو نکنم. نفس بند اومده بود. قرمز شده بود. خودم رو انداختم روش تا ته رفت توش کونش. جیغ کشید. سرش رو بوسیدم. قربون صدقش رفتم. بازم گردنش رو لیس زدک. دستمم کردم زیرش و با چوچولش بازی کردم. باز هم نفساش به شماره افتاد. آروم شروع به تلم زدن کردم. تنــــــــگ بود…

 

به طرز عجیبی داشتم لذت میبردم. یک دقیقه همینجوری تو کونش تلم زدم. سرعت دستم رو بیشتر کردم. با شدت بیشتری کسش رو میمالوندم. تند تر تلم میزدم. داشتم دیوونه میشدم. سرعتمو بیشتر کردم. محـــــــکم تو کونش میزدم. مونا ناله میکرد. دیگه نتونستم تحمل کنم. با شدت کیرمو تا ته فشار دادمو نگه داشتم و همه ی آبم رو توش خالی کردم. عالـــــی بود. بهترین سکس عمرم. نا نداشتم حرکت کنم. ولی میخواستم بازم مونا رو ارضا کنم. سینشو کردم تو دهنم. میخوردمش. نوکشو لیس میزدم. همزمان کسشم با سرعت میمالوندم. باز لرزش و صدای جیغو ناله ی دخترونش اتاق رو پر کرد… نیم ساعت کنارش دراز کشیدم با موهاش بازی کردم. نوازشش کردم. نازشو کشیدم. قربون صدقش رفتم. بعد لباساش رو تنش کردم و از خونه زدم بیرون. اون بطری دلستر هم با خودم بردم که تو راه بخورم. تشنگی رو فراموش کرده بودم…

 

 

نوشته: saeedslt

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «التماس میکرد ولی تا ته کردم»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا