طعم عالی کوس عسلی

سلام دوستان.

من اميرم،19 سالمه و دانشجو و ساکن تهرانم.اين داستاني که ميخوام براتون تعريف کنم برمي گرده به مرداد ماه همين امسال .از خودم بگم:قدم 180 وزنم هم 67 وبه گفته ي همدانشگاهي ها يکي از خوشگل ترين پسراي دانشگاهم!

***
من يه دختر عمو دارم به اسم زهرا.واااي خدا، زهرا خوشگل ترين دختريه که تا به حال ديدم .17 سالشه قد بلندو با هيکل سکسي و کون قلنبش که هر مردي رو جذب خودش ميکنه .. اونا هم ساکن تهرانن . .تا چند سال پيش رابطه ي خيلي نزديکي داشتيم و مدام خونه هاي همديگه بوديم همش با هم ميرفتيم مسافرتو اينا.اما عموم اينا خونشونو از غرب تهران که ما هم اونجاييم بردن شمال تهران و از لحاظ مسافت راه از هم دور شديم و خونواده هامون کمتر رفتو امد داشتن .از نظر ديگه هم چون هر دو تو سن بلوغو از اين چرتو پرتا بوديم رفتو امدامون کم شد ولي تو تعطيلات عيدو خونه بقيه عمه عمو ها و مهمونيا هم ميديدمش .با هام سر سنگين شده و بود ديگه مثل قبل بگو بخند نداشتيم .اونا حدودا 3 سالي ميشد که خونشونو برده بودن شمال تهران.يعني از 16 سالگيم به بعد کم تر ميديدمش .اون موقع ها زياد تو فاز سکسو اين جور چيزا نبودم ولي رابطمون خيلي عميق بودو يه جورايي تنها همدم هم بوديم …
شايد شيش ماه يک بار زهرا رو ميديدم .در اين حد رفتو آمدامون کم بود ! هر بار هم جذاب تر از دفعه ي قبل. !! خدايا مگه ميشه يه دختر تا اين حد زيبا باشه ؟
ولي حيف که ن شمارشو داشتم که تلفوني باهاش بحرفم نه چيز ديگه …

 
يه روزوقتي از دانشگاه رفتم خونه از مامانم شنيدم که مادربزرگم رفته مکه .هفته ي ديگه ميادش و ميخواد تو تالار دعوت گيرون کنه .وقتي اينو شنيدم از خوش حالي نمي دونستم چيکار کنم .خوش حال نه براي مکه رفتن مادربزرگم بلکه مي تونستم زهرارو تو تالار ببينم !روز شماري ميکردم تا مادربزرگم از مکه بيادو بريم تالار.جمعه غروب از فرودگاه اومدو مادرو پدرم هم رفتن استقبالش منم داشتم براي شب شيک و پيک ميکردم وتو کونم عروسي بود.خلاصه … دم غروب با ماشين رفتم دم تالار.الکي بيرون وايساده بودم که اگه عموم اينا اومدم ببينمشون اخه هنوز نرسيده بودن.بالاخره رسيدنو با کلي احوالپرسي عموم و زن عموم بامن،رفتن داخل تالار .زن عمو و زهرا رفتن قسمت زنونه و عموم رفت قسمت مردها (اينم يادم رفت بگم که زهرا تک دختره منم داداشم وقتي دو سالش بود چند ساله پيش مرد ) سلام و احرالپرسي زهرا با من خيلي معمولي بود و بيشتر از اين انتظار نداشتم جلو پدر مادرش قربون صدقم بره!

 
منم ديگه رفتم تو و نشستم .مهمونا اومدمنو تالار شلوغ شد همش تو فکر زهرا جوني بودم که هرجوري شده به يه بهانه اي بکشونمش بيرون تالار .ديگه به سرم زد که به بهانه ي چند تا سي دي اهنگ که تو ماشين عموم بود زهرا رو بکشونم بيرون .رفتم پيش عمو و بهش گفتم :عمو سي دي اهنگاتو اوردي چندتاشونو ميخوام اونم گفت اره اميرجان تو داشپرت ماشينه سوييچ دست زن عموته الان زنگ ميزنم به گوشيش که سوييچو بده به زهرا که در ماشينو برات باز کنه. وقتي اينو گفت از خوشحالي داشتم پر در ميوردم نقشم داشت درست پيش ميرفت اخه وقتي داشتن از ماشين پياده ميشدن ديدم که سوييچ ماشين دست زن عموس. رفتم بيرون و منتظر زهرا وايسادم .رفتم عقب تر جايي که ماشينشون پارک بود .ديدم از دور داره مياد .دستو پامو گم کردم و نگران بودم که نکنه گند بزنم به همه چي ! از دور براش دست تکون دادم که منو ببينه وقتي ديد اومد سمتم که سوييچو بده .از دور مثل يه فرشته به نظر ميرسيد .اومدو يه سلامي کرد و گفت بيا اينم سوييچ خودت در ماشينو باز کن سي دي ها رو بذار ببين اهنگاي کدومو دوست داري چندتاهم تو فلش هس اگه بخواي اونو هم بهت ميدم .منم گفتم خودتم بهتره باشي .خودت سي دي هارو بذار .اونم قبول کردو سوار ماشين شديم .سي دي هارو از تو داشپت ماشين در اوردم و دادم بهش که پلي شون کنه .تو تمام اين مدت که تو ماشين بودم اصلا به اهنگايي که پخش ميشد توجهي نداشتمو فقط داشتم بدن زهرا رو ديد ميزدم .با خودم گفتم بايد يه خودي نشون بدم اگه تا فردا صبحم اينجا بشينيمو من هيچ کاري نکنم فايده اي نداره !اروم خودمو به زهرا نزديک کردم و دستمو خيلي اروم گذاشتم دور گردنش .با خودم گفتم اگه يهو بهم بگه امير داري چه غلطي ميکني چي جوابشو بدم !؟ دستمو بردم پشت گردنشو ديدم هيچ عکس العملي نشون نداد.منم به روي خودم نياوردمو اروم موهاشو که از پشت گردنش ريخته بود بيرون نوازش ميکردم.بهم يه نگا کردو دستمو گرفت .جا خوردم فکر نمي کردم اونم بخواد کاري کنه .منم ديدم بيرون خلوته و کسي تو ماشينو نمي بينه کشيدمش جلو يهو بوس خيلي کوچولو از لبش گرفتم .

 

احساس کردم خجالت کشيد و هيچي نگفت .کم کم داشت خودشو جمع و جور ميکرد که برگرده داخل تالارمنم الکي دو تا از سي دي هارو انتخاب کردم .وقتي داشت ميرفت بهش گفتم که زهرا مي تونم شمارتو داشته باشم؟اونم گفت اره چرا که ن .گفتم پس شمارتو بگو من يه تک بزنم شمارم بيوفته .شمارشو گفتو من يه تک انداختم و شمارشو ذخيره کردم .خرذوق شده بودم در حد لاليگا!هيچ وقت اون لبي که براي اولين بار ازش گرفتمو فراموش نمي کنم. لباش طعم توت فرنگي مي داد ادم دلش ميخواست اون لباي تو پر و غنچه اي رو يک جا گاز بگيره .وقتي که داشت مي رفت بهم گفتم که مي تونم تو تلگرام باهاش چت کنم و فقط شبا وقت چتو داره و بهم گفت که يه وقت وسط روز بهش زنگ نزنم اخه دوست نداشت کسي بفهمه.

 

سي دي ها رو گرفتمو رفتم تو مردونه و پيش بقيه نشستم و تمام شب فقط تو فکر زهرا بودم.اخر شب برگشتيم خونه و من اون شب به ياد زهرا يه جقي هم زدم .فردا شب تو تلگرام براش نوشتم سلام خوبي زهرا جان؟) اونم چون انلاين بود سريع جواب دادو گفت سلام ممنون تو خوبي؟؟ حرفامون همين طوري پيش ميرفتو من راجب درساشو اينا ازش مي پرسيدم و چند شب اول باهام خيلي سر سنگين چت مي کرد .منم زياد جلف بازي درنميوردم که يه وقت فکر بد کنه.بعد از 4-5 شب رومون نسبت به هم باز شده بودو راحت تر حرف ميزديم من گاهي اوقات باهاش شوخي ميکردم تا صميمي تر بشيم .اونم گاهي اوقات نمک ميريخت.بعضي وقتا هم شوخي هاي نيمه سکسي باهاش ميکردم .يه شب با خودم گفتم چندتا عکس دخترو پسر که دارن لب ميدنو از نت بگيرم بفرستم واسه زهرا .چند تا از بهتريناشو انتخاب کردمو شب واسش فرستادم .خوشش اومده بودو گفت اگه داري بازم برام بفرست منم همين کارو کردم ازش پرسيدم که نظرت راجب اين عکسا چيه اونم گفت که ياد اون شب که تو ماشين بوسش کردم ميوفته .اين دقيقا همون چيزي بود که دوست داشتم زهرا بگه ! اين دفعه عکسايي که براش ميفرستادم از يه لب گرفتن ساده بيشتر بودو تو چندتا از عکسا دوتا دختر و پسر لخت درحال عشق بازي بودن .اولش با خودم گفتم شايد با فرستادن اين عکسا فکر بد کنه ولي دلو زدم به دريا و عکسارو فرستادمو منتظر جوابش موندم اونم استيکر خنده فرستادو ازم پرسيد که بازم از اين عکسا دارم يا نه من گفتم دارمو حدودبيست تا ديگه براش فرستادم …

 

توي يکي از عکسا که خيلي سکسي بود دختر و پسره درحال حال کردن بودنو پسره داشت کوس دخترو ليس ميزد ،منم به زهرا گفتم دوست داشتي منم اين طوري بغلت کنم ،بوست کنم ،با هم حال کنيم ؟اونم گفت اره .با شنيدن اين فکر سکس با زهرا رفت تو سرم !وقتي ديدم اونم پايه س ، نسبت به اين کار بيشتر تشويق ميشدمو اميد وار بودم اين اره اي که گفت فقط در حد حرف نباشه و اگه موقعيتش پيش اومد واقعا سکس کنه .شب بعدش تصميم گرفتم که علاوه بر فرستادن عکس سکسي ،سکس چت هم داشته باشيم .بعد از اينکه سلام کرديم بهش گفتم زهرا دلم ميخواد بخورمت .اونم گفتش نه توروخدا دردم مي ياد البته با استيکر خنده اينو گفت .منم گفتم نه اروم ميخورمت که حسابي کيف کني .خب اول کجاتو بخورم ؟؟سينه هاتو که مثل هلو مي مونه يا کوس عسليتو يا کون خوشگلو گردتو؟؟؟ وقتي اينو فرستادم جواب نداد .با خودم گفتم امير خاک تو سرت خيلي زياده روي کردي نبايد اينو بهش ميگفتي .ولي ديدم برام نوشت هر کدومو که دوست داري !! خيالم راحت شد که از دستم ناراحت نشده و خلاصه اون شب يه سکس چت حسابي کرديم .از .اون به بعد هرشب سکس چت داشتيمو من براش فيلماي سوپر مي فرستادم که بيشتر تحريکش کنم

 
از اون جايي که دانشگاهم با خونه ي زهرا اينا فاصله ي زيادي نداشت قرار شد بعد از کلاسم بهش بزنگمو با هم بيرون قرار بذاريم اونم به بهونه اي خونوادشو پيچوندو با هم رفتيم يکي از کافي شاپ هاي نزديک دانشگاه.وقتي که نشستيم همين جوري وحو تماشاش بودم و از ديدنش لذت ميبردم و خودم و تو ابرا ميديم.بستني مونو خورديمو رفتيم بيرون .پياده مثل دوتا عاشق رفيتيم سمت يه بوستان که اونجا خلوت کنيم .روي يکي از صندلي ها نشستيمو من زهرا جونمو محکم بغل کرده بودم.سينه هاش به بدنم چسبيده بود داشت ديوونه م ميکرد ولي توي پارک نمي شد کاره خاصي کرد .. دوستيمون همين طور ادامه داشت تا اينکه حدود سه هفته بعد داييه مادر زهرا فوت شد .از اون جايي هم که مادر زهرا مشهديه بايد براي مراسم ختم و اين جور چيزا ميرفتن مشهد .وقتي شنيدم خيلي ناراحت شدم اخه چند روز نمي تونستم زهرا رو ببينم و اونم بايد ميرفت .تا اينکه بهم گفت که به بهونه ي درس و اين جوچيزا به عموم گفته که نمي تونه بياد البته عموم خيلي اصرار کرد که نبايد تو خونه يه هفته تنها باشي حوصلت سر ميره و از اين حرفا ولي بازم زهرا پافشاري ميکنه که نمي خواد بياد .فداتش بشم الهي مي دونست اگه بره تو اين يه هفته که نبود از دوريش ميمردم.خلاصه قرار شد عموم اينا تا مراسم هفتم داييه زنش مشهد باشن و منم تو اين يه هفته مي تونستم حسابي با زهرا حال کنم . .

 

توي تلگرام زهرا بهم گفت که صبح راه افتادنو همين الان رفتن .اينو که فهميدم به زهرا گفتم دوست داشتي الان پيشت بودم ؟از تنهايي درت ميوردم؟اونم گفت اره و توي اين يه هفته خيلي حوصلش سر ميره .منم بهش گفتم الان حاضر ميشمو يه دربست ميگيرم ميام خونتون.سريع رفتم حمومو به بهونه ي کلاس به مامانم گفتم که تا ظهرنمي يام .رسيدم جلوي خونشون .قلبم تند تند ميزد.و از شوق ديدن زهرا اروم وقرار نداشتم .ايفونو زدم و در باز شد و رفتم تو .وقتي رفتم ديدم زهرا با يه شورتک تنگ و نازززز با يه تاپ قرمز که با شورتکش ست بود جلوم وايساده يه لحظه هنگ کردم .خيلي سکسي و خوشگل شده بود .سلام کرديمو بوسش کردمو رفت تو اشپزخونه تا برام ابميوه بياره .وقتي نشست بغلم داشتم از شدت شهوت ميمردم .هر لحظه ممکن بود کنترلمو از دست بدم ولختش کنم و يه دل سير بگامش!

 
وقتي نشسته بود کنارم بهش گفتم که بيا روي پام بشين .اومد نشستو منم مو هاي بلندو خوشگلشو نوازش ميکردم. وقتي ابميوه م رو خوردم با خودم گفتم بالاخره بايد از يه جايي شروع کنم ديگه ..دستشو گرفتمو بردمش تو اتاق. بيچاره داشت از ترس بدنش ميلرزيد .شهوت تو چشمامون موج ميزد .سر پا ازش لب گرفتمو محکم لباشو ميخوردم. اين بار با دفعه ي اول که توي ماشين بوديم خيلي فرق داشت .با ولع تمام لباشو ميمکيدمو زبونمو تو دهنش ميچرخوندم . زهرا بدنش سست شده بود.بيچاره با يه لب گرفتن داشت از حال ميرفت .معلوم بود که قراره اولين سکسشو تجربه کنه .اروم خوابوندمش رو تخت خوابو خودم هم بغلش خوابيدم .از لاله ي گوشش شروع کردم به خوردن گردنشو بوس ميکردمو ميرفتم پايين .وقتي به سينه هاش رسيدم اروم تاپشو از تنش در اوردم .زير تاپش سوتين نبسته بود .واي خداااا باورم نمي شد دوتا سينه ي نازو کوچولو و سفيد جلوي چشمام بود .بوسيدمشونو شروع کردم به ليسيدن .از بس نازو کوچولو بودن تو دهنم جا ميشد. زهرا هم چشماشو بسته بودو هيچ تکوني نمي خورد .وقتي حسابي سينه هاشو خوردم رفتم سراغ کوس نازش .کش شورتکشو گرفتم تا از پاش درش بيارم .وقتي داشتم شورتشو ميکندم يه لرزشي توي جونش حس کردم .شورتشو هم دراوردم .يه کوس تپل سفيدو ناز جلوم بود .احساس کردم زهرا داره ازم خجالت ميکشه اخه وقتي شورتشو در اوردم پاهاشو جمع کرد تو شکمش .براي اينکه زياد خجالت نکشه خودم هم لباسامو در اوردم تا مثل هم لخت بشيم .بدون اينکه به کوسش دست بزنم رفتم خوابيدم بغلش و دستمو باز کردمو سرشو گذاتشم رو دستم .خواستم باهاش حرف بزنم تا خجالتش بريزه و يه جورايي براي سکس امادش کنم .
صداش ميلرزيد ….

 
اروم نازش ميکردمو بوسش ميکردم و بهش ميگفتم که که اذيتت نمي کنم حواسم هست که دردت نياد .
همون لحظه دستمو بردم لاي پاهاش .جوووووووون خيس خيس بود. با يه ريتم خاصي انگشتامو داخل کوسش بالاو پايين سُر مي دادم .که ديدم داره آه واوه ميکنه و خوشش اومده .بازومو محکم فشار ميداد . رفتم نشستم پايين کوسشو سرمو بردم لاي پاهاش زبونمو زدم به چوچولش .تا اين کارو کردم اه بلندي کشيد. داشتم از شهوت ميمردم .زبونمو محکم تو کوسش فرو ميکردمو محکم مي مکيدم .با اه و ناله هايي که ميکرد،شهوتمو هم بيشتر ميکردم جوري ناله ميکرد که انگار دارم اساره ي وجودشو از تو کوسش مي کشم بيرون . کيرمو که حساااابي شق شده بود با تف کمي خيسش کردمو اروم روي کوس زهرا بالا و پايين سرش ميدادم.اونم از بس حشري شده بود با اين کار کمرشو محکم بالا ميوردو به تخت ميکوبيد .که ديدم بدنش لرزشي کردو يه اهيييييييي کشيدو ارضا شد .به نفس نفس زدن افتاده بود.اروم برش گردوندمو گفتم که مي خوام از کون بکنمت . با اون صداي لرزون گفت نه تورو خدا امير مي گن خيلي درد داره .نکن تورو خدا منم بهش گفتم که خيلي اروم فرو ميکنم و اگه دردت اومدبگو تا درش بيارم .بالاخره تونستم راضيش کنم .يه تف انداختم سر کيرمو خواستم فرو کنم ولي خيلييييييييي تنگ بود و با اين فشارا تو نمي رفت …

 

براي اينکه کمي جا باز کنه انگشتمو چرب کردمو فرو کردم يه خورده اخو اوخ کرد ولي مي تونست تحمل کنه.وقتي ديدم براي يه انگشت گشاد شده دوتا از انگشاتمو فرو کردم وقتي خوب جا باز کرده بود بهش گفتم که الان ديگه ميخوام اين شازده کوچولو رو بفرستم تو بهشت .اروم و خيلي با احتياط فرو ميکردم که نکنه يه وقت عشقم دردش بياد . ملافه ي رو تختو چنگ ميزد منم اروم سر کيرمو کردم تو.واااي خداااا اينقدر داغ بود که نگو انگار کرده بودم تو کوره اتيش!کم کم بقيشو هم فرستادم تو.. زهرا هم اه و ناله ميکرد . وقتي کامل همه ي کير 18 سانتيم رفت تو اروم شروع کردم به تلنبه زدن .
عقب،جلو
صداي شالاپ شالاپ کل اتاقو برداشته بود داشتم رو ابرا سير ميکردم و سرعتمو بيشتر ميکردم تا اينکه حس کردم ابم داره مياد همرو تو کون زهرا خالي کردم.همه ي ابم و ريختم توش حتي يه قطره هم بيرون نريخت. خداي من!…..اخه اين دختر مگه چه قدر ميتونه ظرفيت داشه باشه؟!
زهرا براي بار دوم هم ارضا شد و ايندفعه هر دو باهم به ارگاسم رسيديم و رو تخت تو بغل هم ولو شده بوديم.تو همون حالت ازش پرسيدم که دردت اومد؟اونم گفت نه زياد. چشمامو بستم و همون طور که لخت کنار زهرام خوابيده بودم نمي تونستم باور کنم که دختري که تا همين يه ماه پيش ارزو ي ديدنشو داشتم الان به خاطر سکس با من بي حال افتاده رو تخت .

 

وقتي حالمون اومد سر جاش،دوباره ازش لب گرفتمو و با هم رفيتم حموم .تو حموم هم سينه ها و کوسشو ماليدمو حسابي حال کرديم .وقتي تو حموم زير دوش بوديم زهرا رو محکم بغل کردمو اونم دستاشو دور کمرم حلقه زده بود و چون جثه اش از من ريز تر بود کل بدن کوچولوش تو بدنم جا گرفته بودو هيچي نمي گفت کلا تو اين سکسي که کرديم رو هم رفته پنج جمله هم حرف نزد . ،

از حموم اومديم بيرونو خودمونو خشک کرديم .يه نگاهي به ساعت کردم ساعت 2 و نيم بود!!!!! اصلا باورم نمي شه 5 ساعت با هم حال کرديمو اين 5 ساعت مثل برقو باد گذشت .رفتم يه سري به گوشيم زدم ديدم مامانم 3 بار زنگ زده براي اينکه نگران نشه زنگ زدمو گفتم خونه ي احسان(يکي از هم دانشگاهي هام که مامانم هم اونو ميشناخت و بهش اعتماد داشت )هستم ناهار هم همين جا خورم .

زهرا نمي تونست درست راه بره و زير کتفشو گرفتم با بتونه از اتاق بياد بيرون .رفتم تو اشپزخونه که ي چيزي درست کنم که زهرا گفت که از روي اوپن شماره ي رستوران رو بردارم و غذا سفارش بدم.زنگيدم.. دوتا پيتزا زديم بر بدنو حسابي بهمون چسبيد .ساعت پنج که ميخواستم برم ،دوباره ازش لب گرفتمو ازش تشکر کردمو بهش گفتم که از همون بچگي دوستش داشتم و قبل از اومدن مادربزرگ و تالار اين حرفا براي ديدنش دل تو دلم نبودو اون قضيه ي سي دي همش نقشه بود تا بتونم يه جوري بکشونمت بيرون .

 
اينارو که گفتم بغلم کردو بهم گفت :امير…خيلي دوستت دارم .اگه تو نباشي تو زندگيم حتي يه روزم نمي تونم دووم بيارم با تو احساس ارامش ميکنم و…و بعد خداحافظي کرديمو رفتم سمت خونه ..توي راه به حرفاي زهرا فکر ميکردم. اصلا فکر نميکردم يه همچين روزي رو ببينم .و بتونم با زهرا سکس کنم.
شب دوباره بهش زنگ زدمو حالشو پرسيدم.
قرار شد فردا دوباره برم خونشون .وقتي رفتم نخواستم مثل ديروز بهش فشار بياد وبيشتر خواستم حال کردنمون خيلي شديد نباشه و اون خيلي اذيت نشه .
خلاصه هر روز تو اين يه هفته ،مي رفتم پيششو در کل دوبار سکس درست و حسابي داشتيم .
از اون موقع تاحالا با هم دوستيمو من منتظرم تا درسش تموم بشه برم خواستگااريش.از اون روز تا حالا ديگه پيش نيومد که سکس داشته باشيم ولي اميد وارم تو اينده بازم طعم کوس عسليشو بچشم …

 

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

4 دیدگاه دربارهٔ «طعم عالی کوس عسلی»

  1. سلام
    منم دنبال دخترای هات و سسکسی هستم کسی هست خبرم کنه
    09015021552

  2. جالب بود باید دیگران یاد بگیرند داستان چطوری تعریف کنند من برخی از خاطرات سکسی واقعا دوست دارم .

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا