خواهرزاده به شدت شهوتی

سلام .
امروز می خوام خاطره سکسم با خواهرزادمو بنویسم .

اسم من رضاس 30 سالمه قدم 185. تقریبا اندامم متوسطه ولی میگن خوشتیپم .
در داستان قبلی راجب سکسم با زهره نوشتم .بعد از برگشتن از خونه آجیم مدام فکرم سمت زهره بود و مث سگ پشیمون و ناراحت بودم و مدام بش فک میکردم . خلاصه یه چند سالی ازون ماجرا گذشت و من تو این مدت با سمانه صمیمی شدم

.
با هم می رفتیم موتور سواری هرجا میخواست بره من میرسوندمش تا اینکه یه روز که پیشش نشسته بودم ازم خواست برم بیرون براش خرید کنم منم که منتظر یه فرصت برای گرفتن یه لب درست و حسابی ازش بودم گفتم باشه میرم اما یه لب طولانی میخوام اونم قبول کرد رفتیم تو حیاط و برا اولین بار یه لب پراز استرس و خوشمزه ازش گرفتم .
بعد چند روز که روم جلوش باز شده بود و منتظر یه فرصت دیگه بودم 13به در شد به خونوادم گفتم که می خوام با دوستام برم بیرون و رفتم سراغ آجیم گفتم یه جای خوب بلدم بیای همه با هم بریم خلاصه منو آجیمو دوتا از دختراش و البته عشقم سمانه که نشست جلو با ماشین حرکت کردمیو بساط پهن کردیمو گلی گفتیم و خندیدیم و بعد از ناهار به سمانه گفتم بیا یه کم قدیم بزنیم اونم قبول کرد از یه تپه صد متری بالا رفتیم تقریبا آجیم اینا دیگه به ما دیدی نداشتن یه کم که جلوتر رفتیم تنها شدیم وتقریبا هیچ خانواده ای تو شعاع دید ما نبود که کم کم خودمو به سمانه نزدیک کردم اول دستشو گرفتم بعد کم کم موقع راه رفتم شونمو می مالوندم به شونش کم کم و در حین قدم زدن دست انداختم دور گردنش و لپشو بوسیدم .

 
شهوتم به شدت بالا زده بود بهش گفتم سمانه من لب میخوام اوایل قبول نکرد ولی بعد با کلی اکراه اجازه داد که چند بار ازش لب بگیرم تو حال و حسم بودم که آجیم داد زد بچه ها دیره بیان بریم . 13 به در تموم شد و رفتم خونه شب شروع به اس ام اس دادن کردیم و منم از لذت با اون بودن گفتمو …کم کم بحثو عوض کردم و از لب بغل و این چیزا گفتم و گفتم ای کاش میشد الان بغلم داراز کشیده بودی راحت می بوسیدمت و اون روز استرس داشتمو … که قرار شد یه بار دیگه بریم همون جا و با خیال راحت از هم لب بگیریم . تو یه روز غیر تعطیل به یه بهانه زد بیرون و تو بازار سوارش کردمو زدیم به جاده . تو یه جای دنج پارک کردم و شروع کردم به نوازش و بوسیدنش . کمکم شروع کردم به لب گرفتن ازش . کاملا خودشو در اختیارم گذاشته بود احساس میکردم یه چیزایی بیشتر از لب میخواد اما جرات نمی کردم انجام بدم کم کم شروع کردم به بوسیدن چونش بعد هم گلوش انگار منتظر همین بود داشتم گلوشو لیس میزدم اونم سرشو داد بالا و چشاشو بست انگار تو یه دنیای دیگه بود .

 

شرع کردم به لیسیدن بالای سینش آخه مانتوش اجازه نمیداد پایین تر برم منم راستش جرات پیشروی نداشتم و منتظر حرکتی از اون بودم که یهو چیزی دیدم که سالها منتظرش بودم سمانه بادست یغه مانتوشو کشید و سینشو انداخت بیرون وای کیرم مث فنر از غلافش زد بیرون سه سانیه مکث و تعجب بعد شروع کردم به خودن سینش و دست مالی کردنش که از شانس بد من یه چوپونو از دور دیدم که داره میاد به سمتمون منم مجبور شدم محلو ترک کنم
تند زنگ زدم به دوستم گفتم مکان می خوام زروری گفت باشه خونه خودته . گفتم درو باز بزار کلیدارم بزار رو کولر گازی و تو شعاع دو کیلومتری پیدات نشه بعد کلی باج سبیل قبول کرد . منو سمانه حرکت کردیم تا رسیدیم محل رفتم تو حیاط همه جا رو چک کردم که دوربینی چیزی کار نذاشته باشه خودشم تو حمومی جایی قایم نشده باشه .
آخه اگه می فهمید منو خواهر زادم … کلی آبروم میرفت . سمانه رو صدا کردم اومد تو اتاق فوری پرید تو بغلم خلاصه ماچ و لب دست مالی. ازش خواستم مانتوشو دربیاره یه شلوار غواصی یه یه پیرهن تنگ که اندامش از زیرشون کاملا نمایان بود . سینه هاش بزرگو وسوسه کننده بودن

 
کم کم پیرهنشو در آورد وای چه بدنی نتوستم بمونم تا سوتینشو در بیاره . بنداشو از رو شونش انداختمو سوتینشو کشیدم تا رو شکمشو سینه هاش قلمبه افتاد رو به روم دراز کشدم اونم افتاد روم صورتم دقیقا وسط سینه هاش بود و با ولع می خوردمشون و لیسشون میزدم حالا دیگه خودمم پیرهن تنم نبود سینه هاشو چسبوندم به سینم کیرم داشت شلوارمو جر می داد تو فاض سکس و حال بودم انگار تو یه عالمه دیگه سیر میکردم یهو به خودم اومدم که دیدم لخت بغل همییم . راستش قصد کردن از کون رو نداشتم چون دوسش داشتم و میدونستم دردش میاد برخلاف گفته بعضی دوستان که میگن بعد دو سه تلنبه دردش کم میشه ولی واقعا اینطور نیس .

 

بگذریم جلوشم که بسته بود مجبور شدم به لاپایی بسنده کنم . مث مار به هم میپیچیدیم کیرمو گذاشتم لا پاش و هی جلو عقب می کردم سعی می کردم با دستم کیرمو بمالم به کسش اونم از لذت چشاشو بسته بود . بش گفتم تو دراز بکش تا من بیفتم روت اونم از روم بلند شد و اینکارو انجام داد . زانوهاشو جم کرد و پاهاشو از هم باز کرد برا بار اول بود کس نازشو میدیدم خودمو انداختم رو سینش و سر کیرمو می مالوندم به کسش کم کم احساس کردم داره میره تو بش گفتم په پردت کو گفت یه کم داخله باور نکردم امتحان کردم خداییش پرده داش نه مث اون آجی جندش نبود .
منم از خدا خواسته سرکیرمو سه سانت کردم داخل که سمانه جیغش دراومد گفت الان پاره میشه گفتم حواسم هست یه کم نگهش داشتم تا دردش آروم بشه بعد آروم شروع به تلمبه زدن کردم وااااااااای چه لذتی همزمان با تلمبه زدن حرکت و تکون سینه هاش شهوتمو دوبرابر می کرد . خواهر زاده نازنینمم که کمرمو گرفته بود و پاشو دور کمرم حلقه کرده بود و کمرمو به سمت خوش فشار میداد . کم کم احساس کردم داره آبم میاد . فوری با کس نازنینش وداع کردمو آبمو ریختم رو دستمال کاغذی و رفتم کیرمو شستم . دراز کشیدم پیش سمانه اونم که مث من هنوز لخت بود سرشو گذاشت رو سینم یه کم احساساتی شد یه اشک کوچولو ریخت یه کم استراحت کردیمو پا شدیمو لباس پوشیدیم و رفتیم . و دیگه هم با هم سکس نکردیم راستش اون نخواست وگر نه من پایه بودم .

 

ببخشین سرتونو درد آوردم نگارشمم ضعیف بود چون من داستان نویس نیستم و صرفا خاطرم رو  نوشتم.

نوشته: رضا

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «خواهرزاده به شدت شهوتی»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا