عمو کیر دراز

عمو کیر دراز همیشه وقتی رو به روی آینه می نشیند و کیرش را می گیرد دستش، یاد آن دختر می افتد. تنها دختر محل که این همه سال توانسته خودش را از دستبرد او دور نگه دارد. همیشه یاد آن دختر که می افتد، چند بار دیگر دست های عمو روی کیرش بالا پایین می رود و حس می کند، آن دختر دارد قدم به قدم بهش نزدیک می شود. دست عمو که می خواهد دور کمر دختر حلقه شود، آبش می پاشد روی آینه و تصویر دختر از جلوی چشم هایش کنار می رود…

***

دو ماه است که دیگر دلش نمی آید سراغ دخترهایی برود که قبلاً به آن ها دست زده. حتی اگر دوره اش کنند و ازش بخواهند، فقط یک شب در اختیارشان باشد، قبول نمی کند و دوباره می آید سراغ آینه. تنها باری که عمو توانسته آن دختر را تنها گیر بیاورد، روزی بود که تازه داشت از خرید برمی گشت. نزدیک پارکینگ ساختمان کناری یک دفعه چشمش به آن دختر افتاد که تازه ماشینش را پارک کرده بود و داشت از آن پیاده می شد. عمو همان جا همه ی خرید هایش را زمین گذاشته بود و خودش را رسانده بود به دختر. وقتی توانست بالای شلوارش را بچسباند درست جایی که فکر می کرد باید بین باسن های آن دختر باشد، نرمی و داغی ای را روی کیرش حس کرد، انگار آن دختر مانتو شلوارش را در آورده باشد و او کیرش را روی پوست دو تا باسن دختر گذاشته باشد. عمو بدون این که بگذارد لحظه ای تلف شود، دست هایش را برده بود سمت سینه های دختر، اما انگار دختر تازه متوجه شده باشد، دقیقاً دارد چه اتفاقی می افتد، جیغی کشیده بود که عمو را وادار کرد، یک لحظه او را ول کند.

 

اولین مرد که پا گذاشت توی پارکینگ، عمو دوید سمت خانه ی خودشان و همه ی خرید هایی که کرده بود، ماند وسط خیابان. تا چند ساعت گرمی و نرمی باسن دختر را روی کیرش حس می کرد. یادش نمی آمد، در آغوش گرفتن هیچ دختری چنین لذتی به او داده باشد. توی همان یک ثانیه ای که توانسته بود کف دست هایش را بگذارد روی سینه های دختر، متوجه ی سفتی آن ها و رو به بالا بودنشان شده بود. با خودش فکر می کرد، اگر فقط چند دقیقه وقت داشت، چه کار هایی می توانست با آن بدن بکند، اما دوباره فکرش می رفت سمت ماشینی که تازه دختر درش را بسته بود. اگر توی یک چشم به هم زدن، در ماشین را باز کرده بود و دختر با میل خودش سوار می شد، چه لذت هایی را می توانست به دختر هدیه بدهد، اما همه چیز با جیغی که دختر بی موقع کشیده بود، تمام شده بود.
تنها چاره ای که برای عمو مانده، این است که از دختر هایی که می شناسد و همه شان برای چند ثانیه لمس کیر او حاضرند هر کاری کنند، کمک بگیرد. کافی است شرط کند، تا زمانی که آن دختر را نبیند و با او رابطه برقرار نکند، هیچ کدام از آن ها را حتی حاضر نیست لمس کند.

 
هنوز چند ساعت از زمانی که عمو شرطش را به چند تا از دختر هایی که می شناسد گفته، نگذشته که یکی از آن ها زنگ می زند و می گوید، آن دختر را به مهمانی شان دعوت کردند. عمو چند دقیقه سعی می کند به چیزهای دیگر فکر کند تا کیرش بخوابد و بتواند راه بیفتد برود به آن آدرس. جشن تولد یکی از دختر هاست و دختر دست نخورده ی عمو خبر ندارد قرار است یک مهمان دیگر هم پا توی مهمانی بگذارد. همین که در باز می شود و عمو وارد می شود، دختر بلند می شود تا فرار کند. صدای آهنگ و کف زدن آن قدر بلند است که هیچ کس صدای جیغ کشیدن های دختر را نمی شنود. چهار تا از دختر ها او را می گیرند. لباس هایش را در می آورند و فقط می گذارند سوتین و شورتش تنش بماند. سفیدی تنش می درخشد و اگر دقت کنی، می توانی ضربان نبض را توی رگ های تنش ببینی.

 
عمو سوتین را که می کند، چند ثانیه هم با سینه های دختر ور نمی رود. مستقیم می رود سراغ شورت و با یک حرکت می کشدش پایین. یکی از دختر ها تا می تواند لوبریکانت روی کس دختر می مالد و می رود کنار تا عمو کارش را شروع کند. دختر انگار یکی سحرش کرده باشد، هیچ حرکتی نمی کند. کیر عمو کسش را باز می کند و فرو می رود و همراه تن عرق کرده ی عمو بیرون می آید تا دوباره فرو برود و دختر را وادار کند، درد کشیدن و لذت بردن را توی چهره ی خودش نشان بدهد. دختری که هنوز لوبریکانت دستش است، به پشت عمو می زند.
– گناه داره! اولین بارشه!
عمو بلند می شود و کیرش را کامل از کس دختر بیرون می آورد. رگ های درشت کیرش ورم کرده و سرخی کم رنگ بکارت دختر روی پوست کیرش پرده ی صورتی کشیده…

 
– هر کی حاضره بخوابه!
دختر ها یکی یکی می خوابند و همین که عمو آبش می پاشد روی تنشان، چند دقیقه با دختری که با خودشان آوردند، حرف می زنند و دوباره مشغول می شوند. انگار سال ها انتظار چنین شبی را کشیده باشند و نگران باشند دیگر چنین فرصتی گیرشان نیاید. عمو کیر دراز خودش دختر را می رساند در خانه شان و بهش می گوید، نگران نباشد! توی کل محل یک دختر هم نیست که یک بار با او نخوابیده باشد و به او اطمینان می دهد، وقتی بزرگ تر شود، به خاطر کاری که عمو برایش کرده، حتما از او تشکر می کند. مثل همه ی دختر هایی که این کار را کردند.

 

 

نوشته: مصطفی گراز

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا