قبل از بیداری

چیز زیادی از اون شب یادم نمیاد…

یادمه تعطیلات و حسابی ترافیک بود. هوای سرد جاده ی شمال با این که تابستون بود، صدای شاهین که میخوند عشق مکثی ست قبل بیداری، انتخابی میان جبر و جبر. و ودکا و سیگار و اون که با نگاهای یواشکیش عصبی و بی طاقتم میکرد.اولش زیاد مست نبودم. میتونستم رفتارامو کنترل کنم. میدونستم چطور باید دیوونه ترش کنم. واسم مث بازی بود. یه بازی که خوب بلدش بودم. ولی زیاد طول نکشید. خیلی وقت بود که مشروب نخورده بودم. واسه همین بعد 3-4 تا پیک مست شدم و لش. با فاصله ازش خوابیده بودم و خودمو زده بودم به خواب. با هر تکون ماشین خودمو بهش نزدیک تر میکردم. اونم که دید تو فضای کم ماشین خیلی اذیتم منو کشید سمت خودش. منم با اشتیاق رفتم به سمت گرمای مطبوع بدنش. سرمو گذاشتم رو پاش و حدود دو ساعت بدون این که بخوابم تک تک واکنشاش رو انالیز میکردم. توی اون 2 ساعت 100 بار تصمیمو عوض کردم. بین منطق و احساسم جنگ شده بود. جنگ بیهوده ای که میدونستم مث همیشه قلبم توش برنده میشه. میدونستم که توی شرایط خوبی نیستم. قلب شکسته و اسیب پذیرم و به راحتی ممکنه اشتباه کنم. اما واقعا حس خوبی بود. بعد از این که یه نفر منو پس زده بود حالا یکی بود که منو میخواست. از من خوشش میومد و ازم مواظبت میکرد. توی هر دست انداز مواظبم بود که از خواب بیدار نشم و وقتی سردم میشد روم پتو مینداخت. نوازش انگشتاش لا به لای موهام خیلییییی خوشایند بود. دلم میخواست همین لحظه زمان از حرکت بایسته و دستاش تا ابد تو موهای گره خورده ی من بمونه. نمیخوستم روز بشه. چون از تصمیمی که فردا باید میگرفتم بدم میومد. با همین فکرا خوابم برد.

 

وقتی بیدار شدم تو بغل خواهرم بودم. چیزی نبود که انتظارشو داشتم. با چشمام دنبالش گشتم و پشت فرمون پیداش کردم. از توی اینه با چشمای خندونش داشت نگام میکرد. آروم گفت صب به خیر خوابالووووو در جوابش یه خمیازه کشیدم و برگشتم تو بغل خواهرم و باز خوابیدم. سه روز ما تو شمال به سرعت سپری شد. راست میگن که هوای شمال ادم رو عاشق میکنه. لب دریا ادم نیاز داره که به یه نفر فکر کنه. مخصوصا این که من و بهنام با خواهرم و دوس پسرش بودیم. جو دو نفره و عاشقونه ی اونا ما رو نا خودآگاه به هم نزدیکتر میکرد. قشنگ ترین خاطرم از اون سفر وقتی بود که کنار دریا پیشش نشسته بودم و اروم دستمو گرفت. ضربان قلبم واسه یه لحظه متوقف شد. بدنم به لمس دستش واکنش شون داد. چشمام یه لحظه سیاهی رفت.میدونستم که نوبت منه. یا دستمو پس بکشم و تمومش کنم یا دستتشو بگیرم و باهاش شروع کنم. منتظر واکنش من بود. تجزیه و تحلیل همه ی اینا یه کم طول کشید. اما در نهایت دستشو اروم فشار دادم لبخند پیروز مندانش رو دیدم. تو راه برگشت بازم تو بغلش خوابیدم. این بار دونسته، خواسته و علنی. گرمای تنش جذبم میکرد. این بار میدونستم که اونم میخواد علیه زمان بجنگه. میخوام ساعت وایسه میخوام ساعت وایسه.

 

وقتی روز شد انگار جفتمون ازرویا بیدار شده بودیم. با این فکر که بهنام 4 ساله با خواهر من دوسته. اگه ان کشش بین ما خوب تموم نشه همه چیز میریزه به هم. واسه همین مث هر ادم عاقل دیگه به روی خودمون نیوردیم که اتفاقی افتاده. بعد از یه هفته با دوباره دیدنش تموم اون احساسات به قلبم برگشت. این بار دیگه واسم مهم نبود. خواهانش بودم. چه خوب تموم بشه چه بد. چه واسه یه شب باشه چه یه عمر. قرار شب نشینی واسه فردا گذاشته شد. من که میدونستم انتظار چی رو داشته باشم خودمو حسابی تر و تمیز کزدم. کل بدنمو شیو کردم. لوسیون برنز زدم. یه بلوز پوشیده اما سکسی با ساپورت پوشیدم. لاک ناخونام رو با لباسم ست کردم و یه ارایش ملیح کردم (البته زیاد اهمیت نداشتو چون توی سفر منو با زشت ترین قیافه ی ممکن دیده بود) ویلای آرش رسیدیم.

 

مث همیشه یه کم دیر کرد. اما وقتی اومد و نگاهمون به هم گره خورد. جفتمون میدونستیم که بازی شروع شده. یه پیرهن سفید با کروات پوشیده بود و حسابی خودشو دخترکش کرده بود. اومد جلو اولین نفر باهام احوال پرسی کرد. نگاهمون به هم خیره شده بود و هر لحظه ممکن بود این ماسک مسخره ی خندون و مودب از رو صورتمون بیفته و مث دو تا حیوون بیفتیم به جون هم. بساط شام و مشروب خوری پهن شد و پایه ثابت مشروب خوریای ما: ادوارد 40 دست (یه نوع شرط بندی که یه بطری آبمیوه و یه بطری مشروب رو با چسب میبندن به دست دو تا آدم. هرکی زودتر مشروبش تموم شد برندس) بهنام وسط بود و داشت رجز میخوند. منم گفتم به درک. یا امشب انقد مست میشم که بعد دو سال باز سکس کنم. یا سنگکوب میکنم میمیرم دیگه. خواهرمو راضی کردم و رفتم وسط. البته بطریا نصفه بود(چون مشروب کم داشتیم) اما چندتا مشکل وجود داشت. اول این که نمیتونستم سیگار بکشم. دوم این که بطری کوفتی خیلی سنگین بود. سوم این که من خیلی مزه میخوردم. اما اون حرفه ای بود و سگ میخورد. تو طول بازی هر بار نگاهم بهش میفتاد که با جدیت و بدون این که یه ذره مست بشه یا تلو تلو بخوره داره ویسکی رو سر میکشه میلرزیدم. میدونستم که در مقابلش هیچ شانسی ندارم. و اولین بار بود که از شکست انقد لذت میبردم. نگاهم بیشتر به دستاش بود. ارزو داشتم دوباره بین اون بازوا پناه بگیرم. دوس داشتم این بار با انگشتاش تمام بدنمو لمس کنه. میخواستم منو واسه خودش بکنه. میخواستم شکستم بده و به عنوان برنده ازم جایزه بخواد. منم در کمال میل خودمو در اختیارش بذارم. درست وقتی میخواستم ببازم دیدم که دارم جلو میفتم. همه هم تشویقم میکردن ناچار بودم که ببرم. بطری رو تا ته سر کشیدم.

 

حدس میزدم که گذاشت من ببرم. تا حسابی مست بشم و مقاومت نکنم. فک کنم نمیدونست که همینطوری هم دارم تو شهوت میسوزم. به هر حال نقشه هاش نقش بر آب شد. چون 10 دقیقه بعد از برد شیرین همشو بالا آوردم. ادامه ی شب کاملا به من بی محل بود. همش تو خودش بود و حتی به من نگاهم نمیکرد. نمیفهمیدم چرا. چرا داره از من عقب میکشه. داشتم فک میکردم که شاید من اشتباه متوجه شدم. شاید اون به من هیچوقت حس نداشته. شاید از روی دلسوزی بغلم کرده. شاید کاملا بدون قصد دستمو گرفته. از فکر دوباره پس زده شدن سست شدمو اعصابم ریخت به هم. به این فک میکردم که با عشوه های بیجا لابد یه احمق از خودم ساختم.

 

رفتم توی اتاق طبقه ی بالا که خودمو جمع و جور کنم. قبل از این که بفهمم چه خبره خودشو مث موشک انداخت داخل و پشت سرش درو قفل کرد. داد زدم چیکار میکنی؟؟؟؟؟؟ گفت کاری که باید یه هفته ی پیش میکردم. اومد سمتم و سرمو گرفت بین دستاش. لبای گرمشو فشار داد به لبام. واسه رسیدن به لباش روی نوک پنجه هام ایستاده بودم و خودمو تکیه داده بودم به کمرش. لب پایینش رو بین لبام گرفته بودم و با اشتیاق میخوردمش. دستشو انداخت پشت کمرم و محکم منو چسبوند به خودش. اما این بوسه چیزی نبود که من میخواستم. کاملا آروم و رومانتیک بود و رنگی از شهوت نداشت. خودمو بیشتر چسبوندم بهش برجستگی بین پاهاش رو روی شکمم حس میکردم و از قصد طوری حرکت میکردم که اروم بمالمش.به نظر نمیرسید که بوسمون تموم بشه. بعد 7-8 دقیقه ولم کرد. نگاه کرد توی چشام. کشیدمش سمت خودم باز خودمو تو بغلش جا دادم و دوباره بوسیدمش. اونطوری که خودم دلم میخواست. داغ و شهوتی. پامو اوردم بالا و دوره پاهاش حلقه کردم. دستامو محکم ذوره گردنش انداختم. دیگه تو حال خودم نبودم. با تموم وجود میخواستمش. کراواتشو شل کردم و شروع کردم به باز کردن دکمه هاش.بلوزمو سریع از تنم در اورد چند لحظه مات و مبهوت بدنمو نگاه کرد. واسش عشوه اومدم. بهم حمله ور شد و چسبوندم به دیوار…

 

پیرهنشو در اوردم و گردنشو بوسیدم. راستش گردنم از بوسیدنش به خاطر تفاوت قدمون گرفته بود. جفتمون از اشتیاق نفس نفس میزدیم. سفت شدن کیرشو از زیر شلوار حس کردم. قبل از من دست به کار شده بود. داشت کمر بندشو باز میکرد. محکم خودمو چسبوندم بش و بوسه رو از سر گرفتم. خودم سوتین رو باز کردم. و باز چسبیدم بهش. راستش سینه های من یه کم کوچیکه. نمیخواستم بهش فرصت بررسی بدم. دوس نداشتم بخوره تو ذوقش. جلوش زانو زدم و شرتشو کشیدم پایین. کامل شیو کرده بود. فقط یه زبری کمی داشت پوستش. کیرش کاملا راست شده بود. یواش کارمو شروع کردم و اروم لیسش زدم. داشت وحشیانه نگام میکرد. و مدام آه میکشید. چشاش خمار شده بود و التماس میکرد که بخورش. فهمیدم که الان روش تسلط دارم. خواستم یه کم از این تسلطم لذت ببرم. اروم کیرشو میلیسیدم و سرشو میکردم تو دهنم. با آه کشیدنش منم تحریک میشدم از زیر کیرش بهش نگاه میکردم و اروم میک میزدم.یهو وحشی شد و سرمو گرفت و کیرشو محکم فشار داد تو دهنم. تند تند عقب جلو میکرد. داشتم بالا میاوردم ولی نمیتونستم کاری بکنم. خودش فهمید که داره اذیتم میکنه و کیرشو از تو دهنم کشید بیرون. موهامو ناز کرد چشماش پر از پشیمونی بود. ترس از این که همه چیزو خراب کرده باشه. بلندم کرد گونم رو بوسید و در گوشم گفت ببخشید. اخه دیوونم میکنی با این عشوه هات. گفتم خوب وقتشه جبران کنی. با شیطنت خندید دستشو برد توی شرتم. دست کشید روی کس خیسم و گفت جووووووووون واسه کی انقد خیس کردی؟؟؟گفتم واسه توووو.

 

اروم کسمو میمالید و از دیدن من که از خود بی خود شده بودم حال میکرد و قربون صدقم میرفت. جلوم زانو زد و ساپورت و شورتمو با هم کشید پایین. پاهامو از هم باز کرد . یه پامو گذاشتم رو شونش. زبونشو اروم رو چوچولم میکشید و کسمو حسابی خیس کرده بود. با بی میلی اروم اروم لیس میزد. فهمیدم که بدش میاد بخوره منم بیخیال شدم دستمو گذاشتم زیر چونش و بلندش کردم. پشتمو بش کردم و چسبیدم به دیوار کون تپل و گردمو دادم عقب و اروم مالیدمش به کیر داغش. اروم میلرزوندم کونمو. محکم زد در کونم واقعا دردم اومد ولی فقط یه آآآآآه شهوتی کشیدم. کیرشو مالید به سر سوراخ کسم. و اروم سرشو کرد داخل کس تنگم. میخواستم جیغ بزنم که فهمیدم دیگه صدای اهنگ از پایین نمیاد و ممکنه صدامون بره بیرون. اونم اینو فهمید و دستشو گذاشت روی دهنم و شروع کرد به تلمبه زدن. قربون اون کس تنگت برم جوووووووووون منم دستشو اروم گاز میگرفتم. صدای برخورد تنمون با هم دیگه فضا رو پر کرده بود. محکم تلمبه میزد من کیر کلفتشو تا اعماق وجودم حس میکردم. التهاب ارضا شدن رو تو کمرم حس میکردم داشتم ارضاا میشدم که یهو ارومش کرد و کیرشو در اورد و منو محکم از پشت بغل کرد. نشست روی موکت زبر زمین و گفت بیا بشین روش. منم حسابی خسته شده بودم. نشستم روی پاش و پاهامو حلقه کردم دور کمرش. دوباره محکم شروع کرد به کردن من. کیر کلفتش تو کس من مدام میرفت و میومد. سینه هام میخورد به صورتش. داغ داغ شده بودیم. محکم بغلش کردم و با ناخنام بدنشو چنگ میزدم. فریاد جفتمون رفته بود هوا. بدنم منقبض شد و محکم بغلش کردم. کسم تنگ شد و اونم بعد چند تا تلمبه ی دیگه داشت ارضا میشد گفت کجا بریزم آبمو؟ گفتم بریز تو کسم. ابشو خالی کرد و جفتمون بیحال افتادیم روی زمین. بعد چند دقیقه بلند شد که بره. آروم آروم لباساشو پوشید در حالی که من روی زمین افتاده بودم بیحال و حس کسی رو داشتم که توی ترن هوایی نشسته و به بالاترین نقطه ی مسیر میرسه و میدونه که از این جا به بعد همش سرازیریه.

 

نوشته: شازده. کوچولو

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «قبل از بیداری»

  1. حرفه اى و قشنگ نوشتى. حسوديم شد به اون آغاي كه اون همه حس بهش داشتى. وااو
    خيلى دلم ميخاد باهات آشنا شم هرچند خيلى خيلى از هم فاصله داريم.
    خاستى ميل بزن برام؛ [email protected]

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا