شوهر عقده ای

سلام.چند وقته با خودم در گیرم که بنویسم یا نه.میدونم مثل من کم نیستند کسایی که از سکس شوهراشون رنج میبرن.حالا……….چند سالی هست که ازدواج کردم علی یه مرد خیلی متعصبه.اوایل که ازش خجالت میکشیدم تا راجع به سکس با هاش حرف بزنم کمی که گذشت جرات نداشتم میدونید چرا؟یه بار اومدم باهاش حرف بزنم بهم گفت مثل اینکه خیلی با تجربه ای.حالا شما بگین این تجربه میخواد که سکست همیشه یه طرفه باشه؟فقط اون از سکس لذت ببره؟ خوب اینا رو گفتم که شما یه تصور کوچیک از علی راجع به سکس داشته باشین…
 
مدتی بود دیگه از اشتیاق افتاده بودم.کمبودی رو احساس میکردم که میدونستم مربوط به روابط جنسیم با علیه ولی نمیخواستم قبول کنم.همش میگفتم من حتما دپرس شدم.یه وقت به خودم اومدم که دیدم که چشمام روی مردها میمونند.اونایی رو که ظاهرشون رو می پسندیدم تو خیال خودم از نظر سکس بررسیشون میکردم.حالا جالب اینجا بود که چرا کسی خیلی به من توجهی نمیکرد؟چون من بدک نیستم و خوش لباسم.دیدم اخه وقتی من تو ذهنم بقیه رو حلاجی میکنم اونا از کجا باید بفهمن؟اولین لبخند رو به مردی زدم که همیشه میدیدمش ولی فقط میدیدمش.سریع گرفت.از اون موقع به بعد با نگاهاش منو میخورد.دنبالم میومد ولی من هر کاری کردم دیدم وجدانم قبول نمیکنه .من شوهر داشتم اونم زن داشت.برای همین نگاهش هم نکردم.اینهمه زن که هر کاری میکنند حالا من باید عذاب وجدان بگیرم؟ پس خودم چی؟احساسم؟کمبودم؟ تا اینکه …از صبحش سعی کردم به خودم انرژی مثبت بدم.
 
صبحانه خوبی به علی دادم و وقت رفتنش بوسیدمش.بی توجه بود پرو پرو به خودم گفتم دیدی عاشقانه نگاهت کرد؟ وقتی رفت موزیک مورد علاقمو گذاشتمو شروع کردم به پختن غذای مورد علاقه علی.خونه رو طوری که دوست داشت چیدم.حالا نوبت خودم بود.رفتم حموم وحسابی به خودم رسیدم.ارایش قشنگی کردم و یه لباس متفاوت پوشیدم.عادت داشتم همیشه لباس باز و کوتاه بپوشم که از برکت سفیدی تنم خیلی هم بهم میومد ولی ایندفعه گفتم زیادی دیده چشمشو زده. دیگه همه چی اماده بود.صدای کلید رو که شنیدم قلبم شروع کرد تند تر زدن .سلام.زیر لب جوابمو داد.جا نزدم.خسته نباشی. چیزی میخوری؟.. اره .یه چایی.با لوندی خاصی که داشتم و همه هم به من میگفتن براش چایی رو بردم.اینبار نگاه کرد.نه اونطوری ولی بازم بدنبود.
 
روبروش نشستم پای راستمو رو پای چپم انداختم و سعی کردم عاشقانه نگاهش کنم….شامو میاری؟تو ذوقم خورد ولی گفتم بله عزیزم چرا که نه؟شام تو محیط ارومی سرو شد.بعد از شام به بهونه شستن ظرفها که کم هم نبودند رفتم تو اشپزخونه که اونم یه کم استراحت کنه. ولی پیش خودم فقط غر میزدم که این مرد یه ذره احساسم نداره؟یعنی متوجه هیچ چی نشد؟چرا بلد نیست قشنگ نگاه کنه؟ بعدش به خودم میگفتم قرار نیست همه مثل توی داستانها باشند .علی من این مدلیه.من زن این ادم شدم.توی همین درگیریای فکریم یهو دیدم داغ شدم.علی بود که بدون هیچ حرفی منو از پشت بغل کرده بود.موهاموزد کنارو گردنمو بوسید.برنگشتم.میخواستم کمی طولانیتر بشه.لباش داشت زیر گوشم بازی میکرد دستاش هم روبدنم.منم داغتر و داغتر.سینه هام شکمم .وقتی رفت پایین تر دیگه نتونستم.برگشتم طرفش صورتشو با دستام گرفتم وزل زدم تو چشماش.نگام رو لبهاش موند چقدر من این لبها رو دوست داشتم.بوسیدیم اونقدر که دیگه داشتم ضعف میکردم.
 
رفتیم روی تخت.دیدم داره مثل همیشه میشه.شروع کردم به شیطنت.ادا در اوردم.رقصیدم.دیدم بیشتر حشری شد.میدونستم تا بره سراغ اصل کاری همه چی زود تموم میشه.نمیخاستم فقط من براش ساک بزنم یواش یواش چرخیدم تا حالت69 شدیم.دیدم نه بلده اونم چجور.فقط رو نمیکنه.اونشب بهترین سکس زندگیمو داشتم.ولی بازم یه چیز کم بود .اینکه بعد از سکس سریع خوابید .بدون هیچ ناز و نوازشی.اما راضی بودم به نظر خودم پیشرفت کرده بودم.با خودم گفتم بقیشم راهشو پیدا میکنم…
 
 
نوشته: تنها

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «شوهر عقده ای»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا