سکس با شکوفه, هفت بار در یک شب

سلام
داستانی که میخام براتون تعریف کنم مربوط به 10 سال پیشه.الان 34 سالمه اون موقع 23 یا 24 ساله بودم و در اوج شهوت خب بیشتر از این قلم فرسایی نمیکنم و میرم مستقیم سر اصل مطلب
 
ماجرا از اونجا شروع شد که من یه مغازه لوازم خانگی داشتم در یکی از شهرستانها و دانشجو هم بودم و نیمه وقت گاهی اوقات تمام وقت مغازه بودم مغازه من درست جلوی خونمون بود به طوری که پشت مغازه ما خونمون بود تابستان بود و کمی گرم یه خانم که تازه اومده بود محله ما همیشه با یک راه رفتن خاص از جلوی مغازم رد میشد طوری که همیشه تو یک ساعت بخصوص که پسرشو از مدرسه می اورد من جلوی مغازه منتظر میموندم تا یه چیزی بهش بگم که میگفتم دوست دارم..عاشق راه رفتنتم.. عجب هیکلی.. یه زنگی به ما بزن وووو 1ما گذشت و این حرفا تکراری شد نه خبری از زنگ و نه اصلا نگاهی دیگه داشتم دیوونش میشدم یه روز دلو زدم به دریا و جلوش صبح ساعت7 که داشتم میرفتم دانشگاه گرفتم اونهم کارمن یکی از ادارات بود که همیشه صبح بلند میشد
 
اره جلوشو گرفتم و قسمش دادم یه زنگ بزنه من حرف دلمو لا اقل بهش بزنم اگه راضی شد دوست بشیم اگه راضی نشد دیگه مزاحمش نشم اینو گفتم و در کمال نرمی بهم گفت زنگ چرا ساعت 2/5 مغازه باشم که از اداره بر گشتم فیس تو فیس با هم صحبت میکنیم
اون روز تو کونم عروسی بود نرفتم دانشگاه از بس که خوشحال بودم رفتم یه گواهی پزشکی برای اون روز گرفتم که عذرم تو دانشگاه موجه بشه و به خونمون زنگ نزنن
از ساعت 10 که از درمانگاه برگشتم تا ساعت 2 لحضه شماری میکردم یک دقیقه برام 1سال میگذشن اخه بد جوری به دلم نشسته بود طوری که شبو روز به فکرش بودم خی حاصل 40 روز تلاشم امروز بهره میداد
 
وقت قرار رسید و من خیره به خیابون بودم که دیدم خانم از اتوبوسی که سرویس اداره بوده پیاده شد و مستقیم به طرف مغازه من داره میاد دل تو دلم نبود اومدم پشت میز رلکس نشستم که وارد مغازه شد اول من سلام کردم و از جام بلند شدم سلام کرد و بدون مقدمه گفت خب حرفتو بزن منم اصل قضیرو گفتم که دوست دارم با شما رابطه سالم داشته باشمو عاشقتونمو و از این حرفا اونم در جوابم گفت اینارو که 2 ماهه از وقتی اومدم این محله داری میگی این حرفارو گفتی واسم تکراریه حرف تازه ای داری بگو منم یه خورده من من کردم و گفتم نه همینه یه خنده مسخره کرد و گفت حرفت همینا بودن الان منتظری من جواب بدم گفتم بله ناگفته نماند دانشگاه نرفتنمو هم بهش گفتم که به خاطر تئ دانشگاه نرفتم گفت فهمیدم منم میخام جوابتو بدم گفتم بفرمائید گفت تو اندازه پسر من میمونی گفت اولا من شوهر دارم دوما اگه هم نداشتم با ادمهایی که وای میستن جلوی مغازه و متلک به ناموس مردم میکنن اصلا نفرت دارم و از زمانی که به من اولین متلکو انداختی ازت بدم اومده و یه بار دیگه مزاحمم بشی تمام این مغازرو و سرت خراب میکنم
 
اینو گفت از مغازه رفت انگار اب داغ رو سرم ریختن راس میگفت یه پسر 14 ساله داشت و یه پسر 7 ساله اون روز حالم خیلی بد شد و همش حرفش تو کلم می پیچید شب زود خابیدم و صبح رفتم دانشگاه به حرفاش همش فکر میکردم من آدم منطقی بودم گفتم راست گفت من بد تا کردم باهاش و از اون به بعد تصمیم گرفتم دیگه مزاحمش نشم
و نشدم روزها طی شد و گاهی اوقات همدیگرو میدیدیم و من سرمو پایین مینداختم بالاخره هم محله بودیم و خونشون روبروی مغازه من بود زود زود همدیگرو میدیدیم و هیچی بهش دیگه نمیگفتم بالاخره 2 ماهی گذشت و پدر و مادرم به مکه رفته بودنو وقت برگشتنشون بود که ما خانوادگی داشتیم خونرو تزئین میکردیم پلاکاردو از این حرفا . و ظهر ساعت 12 بود که داشتم خونه نهار میخوردم که تلفن مغازه که دستم بود زنگ زد اخه تلفن مغازه بی سیم بود و با خودم همه جا میبردم پشت خط یه خان بد که گفت چشمتون روشن انشالله حاج خانم و حاج اقا کی تشریف میارن من هم گفتم قسمت شما انشالله فردا ساعت 4 هواپیماشون میشینه گفت به سلامتی منم گفتم ممنون و قطع کرد . بعد قطع کردن با خودم گفتم خدایا این کی بود شاید از فامیلا منو خنگو بگو که نپرسیدم شما همینجوری با خودم حرف میزدم که دوباره زنگ زد همون خانمه بود گفت نشناختی گفتم نه گفت باشه بای و سریع قطع کرد .تلفنم شماره یاب نداشت که شمارشو ببینم .بالاخره پا پیچ موضوع نشدم و صبح اون روز که داشتم اماده میشدم برم دانشگاه بازم تلفنم زنگ خورد همون خانمه بود گفت صبح بخیر امروز دیر کردی . نمیری دانشگاه
 
تا اینو گفت سه سوت فهمیدم شکوفست اخه هر روز اون ساعت با هم منتظر ماشین بودیم تو چند قدمی هم اون منتظر سرویس منم منتظر اتو بوس گفت فکر کنم شناخته باشی گفتم تا حدودی گفت پس قطع کنم هر وقت حدودت تکمیل شد ائن موقع بزنگم منم که شناخته دبودم و نمیخاستم قطع کنه فوری با من من گفتن نه بابا چرا قطع شناختمتون گفت چون پسره خوبی شدی و 2 ماهه مزا حمم نشدی ازت خوشم اومده و زنگ زدم گفتم شما لطف کردین و یه ذره خاهش و تمنا و از این حرفا گفت دیرم شده سرویس اومد ظهر همون ساعت همیشگی میزنگم و قطع کرد.
باز تو کون ما عروسی شده بود با هزار فکر که این بارم مثل اون بار نشه حالمونو نگیره دانشگاه نرفتیم و باز درمانگاهو گواهی پزشکیو تا ساعت 2 و همه نوع فکرو ثانیه ها 1 سالو ووووو اینکه ساعت 2 گذشته خانم کون تپل زنگید اخ شروع شد خایه مالی اول حرفای سالمو و… مثل همه پسرا یه هفته نگذشته یود کار به حرفای سکسی کشید و خانم گفت که شوهرش دوتا زن داره و این روزهاست که خونش خلوت بشه و منو دعوت کنه دقیقا یادمه چهارشنبه بود ظهر زنگ زد گفت اون روزی که منتظرش بودی رسیده و امروز ساعت 10 شب تو خونش منتظرمه و شرط گذاشت که تا ساعت 6 صبح باهم باشیم منم قبول کردم. و به یه بهانه که با بچه ها قرار بریم یه اردوی علمی از خونه زدم بیرون ساعت 8 شب بود که مغازرو بستم و رفتم پارک نزدیک خونمون که تلفن بی سیمی انتن بده و منتظرش شدم دقیقا ساعت 10 زنگ زد و گفت درو باز میزارم بیا منم فوری حرکت کردم اصلا ترسی نداشتم اخه قبل اون دوسه بار مغازم لب تو لب و سینه هاشو مالیده بودم و چون موقعیت سکس تو مغازه نداشتم کار به سکس نکشیده بود
 
و داخل خونش شدم. و وقتی اومد راهرئ تا منو راهنمایی کنه اخههههه چی میدیدم با یه سوتین مشکی و یه شرت سکسی که نه کوسشو پوشونده بود نه کونشو اخ تو عمرم تا الا همچین کوسی ندیده بودم باور کنید تو ایران همچین کونی لنگه نداشت اخه از رو لباس بیرون زیاد معلوم نبود جمع میکرد کونشو وقتی شلوار جین می پوشید. ولی الان جلوی چشمام ولو بود. باور کنید کونش به اندازه ای بود که وقتی وارد اتاق ورودی میشد مستقیم رد نمیشد باید یه وری میرفت.منو راهنمایی کرد اتاق خواب و گفت پسر بزرگم نیست رفته تبریز خونه خالش ولی پسر کوچیکم خابه یواش بیا که صدامونو نشنوه منم ساکت وارد اتاق شدم و مثل ندیدا بغلش کردم و لب و دستمو میمالوندم به سینه هاش طوری که خانم چشماشو بسته بود اون شرت الکیشم از پاش در اوردم و شروع کرم به لیسیدن کوسش بوی عطر کوسش همه دهنمو پر کرده بود معلوم بود به خاطر من حموم کرده بود که خودشم گفت گفت رامینم امشب من مال تو ام و به خاطرت حموم هم رفتم
 
در اوج لذت میگفت بلیس کوسمو بلیس رامین کوسی که 3 ماه تو کفش بودی و میگفتی عاشقشی الان تو دستاته ببینم میتونی جرم بدی امشب منم با نهایت سرعت چوچولشو لیس میزدم که دیونه میشد و میگفت بلیس دیگه کامل شهوتی شده بود و میگفت تو لیسیده بلد نیستی صبر کن یادت بدم و سرعت کیرمو گذاشت تو دهنش و داشت محکم ساک میزد و گاز میگرفت و منم هم از دت در و هم از شدت لذت اخ اوخ میکردم که گفتم دیگه طاقت ندارم و قمبل کرد گفت که یه هو کیرمو تا ته جا کنم تو کسش و منم هر چی زور داشتم جا کردم تو کوسش که یه اه بلندی کشید و گفت تلمبه بزه محکم رامینم محکم جرم بده پارم کن شوهرم قدر اینو ندونست تو باید بکنی جر بده جر بده لامصب پاره کن منو
کیرمو از کوسش بیرون کشید و باز گذاشت تو دهنش و ساک این بار با دندوناش دردم اومده بود نزاشتم دیگه ساک بزنه اخه کیر منم حدودا23 سانتی میشد گفت محکم بکن تو کونم منم کردم تو کونش اولش درد داشت ولی نه اونجوری اخه میگفت شوهرش کونشو راه انداخته و همیشه از کون اونو میکنه اخه واقعا یه کون تاریخی داشت
 
دیگه شل شده بود و تلمبه میزدم تو کونش که یکباره هر دوتامون یه اهی کشیدیم و همزمان ابمون اومد . و ریختم تمام ابمو تو کونش ولی سیر نشده بودم و در عین حالم هم حال بلند شدن نداشتم. که اون بلند شد و گفت صبر کن خودمو بشورم دوباره بیام این حال نشد باید ابتو میریختی تو دهنم قبول نیست منم خنده ای زدم و گفتم باشه برو بشور بیا باز جرت بدم
رفت رفتیم هر دوتامون خودمونو شستیم تو هموم و دوباره اومدیم و باز بازی باکیرم و دوباره راس شد که انگار اصلا سکسی نداشتیم دوباره پاهاشو دادم بالا و تپوندم تو کوسش و تلمبه و اونم اخ اوخ میکرد و میگفن کیری که مدتها دنبالش بودم پیدا کردم اخ جون همین کیرو دوس دارم داره کوسمو میسوزونه کاش پردمو تو میزدی رامین منم به شدت با این حرفاش حشری میشدم و تلمبه میزدم که گفت دوس داره بریزم تو دهنش تا ابمو بخوره حدود 20 دقیقه گذشته بود که باز اهی کشید و اورگاسم شد و منم بعد دو سه تلمبه به کوسش کیرمو در اوردم و گفتم ابم داره میاد که گذاشت تو دهنش همه ابمو خورد
 
خیلی حشری بود با یکی دو بار اون روز سیر نشی و من که بیشتر از اون حشری بودم اون روز تا ساعت5 تونستم 6 بار بکنمش طوری که بار 4 و 5 وششم دیگه چند قطره ابم میومد.دیگه داشت صبح میشد و هوا روشن باید میزدم از خونش بیرون تا کسی نفهمه چون تو اون محل کاسب بودم و همه منو میشناختن تا کسی تو کوچه نبود لباسامو پوشیدم و گفتم برو یه نگاه به کوچه بکن من برم رفت و اومد گفت خبری نیست منم داشتم میرفتم که تو راهروی خونشون باز به حالت سگی وایستاد گفت 1 بار دیگه پایانیرو از کون بزن بعد برو منم که کیرم دیگه نای بلند شدن نداشت نصفه جون گذاشتم تو کونش که تلمبه وو حدود 15 دقیقه هم تو راهرو کردم که باز خانم ارگاسم شد و من نتونستم خالی بشم و خداحافظی کردم و رفتم
از اون تاریخ 1 سال باهم همه جوره ارتباط سکسی داشتیم که از اداره منتقل شد تبریز و ندیدمش…
 
نوشته: babak91287

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «سکس با شکوفه, هفت بار در یک شب»

    1. مریم خانوم . من کونی‌ هستم اشکالم اینکه که خیلی‌ ور می‌زنم. بزنگ تا اینقد حرف بزنم تا مادرت گأییده بشه . منتظر تماستم 09137621399

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا